مقالات مجموعه ها

سیره معصومین/ شبهه مطلاق بودن امام حسن مجتبی(ع)

 

شبهه مطلاق بودن امام حسن مجتبی(ع)

(مجموعه مقالات همایش سبط النبی، امام حسن مجتبی(ع)، جلد 3، سال 1393)
 


سید تقی واردی [1]


چکیده: مخالفان و دشمنان اهل بیت(ع) برای دور نگه داشتن مردم از ائمه اطهار(ع) و افکار و اعتقادات توحیدی آنان، دست به حیله های مختلفی می زنند. امام حسن مجتبی(ع) چه در دوران گذشته و چه در عصر حاضر، از دسیسه های دشمنان در امان نبوده و او را متهم به زیادی ازدواج و طلاق زنان نموده اند و برای اثبات افترائات خویش، متمسک به برخی از روایات مرسل و فاقد اسناد صحیح شده اند. سرمنشأ تمام این افترائات، منصور دوانقی(دومین خلیفه عباسی) بوده که برای خاموش نمودن قیام های بنی الحسن و پراکندن مردم از گِرد اولاد و احفاد امام حسن مجتبی(ع) اقدام به توطئه های مختلف، از جمله شبهه مرموزانه«مطلاق بودن» آن حضرت را نموده است. در حالی که آن حضرت مورد ستایش قرآن کریم، پیامبر خدا(ص) و سایر ائمه اطهار(ع) قرار داشته و شخصیت وی عاری از چنین اتهاماتی می باشد. علاوه بر آن، امام حسن مجتبی(ع) چه در دوران پدر و چه در دوران امامت خویش کارهای مهم دینی، سیاسی و اجتماعی بر عهده داشته و فرصتی برای چنین کار هایی نداشته است و شواهد و قراین تاریخی نیز صحت چنین افترائاتی را نفی می نمایند. امروزه این افترائات از سوی تکفیری ها، وهابیان جنایتکار و بهایی ها و سایر دشمنان اهل بیت(ع) با هدف جلوگیری از شیعه گرایی مسلمانان عالم، پخش و نشر می یابند، در حالی که فاقد هر گونه اعتبار و اعتناء می باشند.

کلید واژه ها: امام حسن مجتبی(ع)، شبهه، ازدواج، طلاق، مطلاق، کثیر التزویج، کثیر الطلاق، دشمنان اهل بیت(ع)

توضیح شبهه: یکی از نسبت های ناروایی که به ساحت قدسی امام حسن مجتبی(ع) داده می شود، مطلاق بودن؛ یعنی کثیر الطلاق بودن آن حضرت در ارتباط با همسرانشان است. البته ریشه چنین شبهه ای در شبهه دیگری نهفته است و آن این است که آن حضرت ازدواج های زیادی نموده و چون بیش از چهار زن نمی توانست پیش خود نگه دارد، لاجرم زنان قبلی را طلاق و با زنان جدیدی ازدواج می کرد.

گر چه این شبهه در عصر حاضر توسط دشمنان اهل بیت(ع)، از جمله تکفیری ها، بهایی ها، مستشرقین ضد اسلامی و صهیونیست ها دامن زده می شود و با عبارات مختلف و در محمل ها و قالب های متنوع در بین مردم پخش و اشاعه داده می شود، تا از این شیوه برای توقف اسلام گرایی غیر مسلمانان و ایجاد موانع برای رشد روز افزون شیعه گرایی مسلمانان عالم و سرپوش گذاشتن بر ضعف های ایدئولوژی خویش استفاده نمایند. ولیکن این شبهه مع الاسف ریشه تاریخی نیز دارد و در سال های دور، دشمنان اهل بیت(ع)، از جمله ناصبی ها، خوارج، جیره خواران بنی امیه و هواداران بنی عباس نیز به چنین شبهه ای اقدام می نمودند، تا از این طریق چهره تابناک سبط اکبر رسول خدا(ص) را مشوه جلوه داده و خللی در ارکان اعتقادی پیروان مکتب اهل بیت(ع) به وجود آورند. آنان ازدواج ها و طلاق های خیالی زیادی به امام حسن مجتبی(ع) نسبت دادند و برخی از آنان راه افراط در پیش گرفته و برای آن حضرت ده­ها و بلکه صد­ها ازدواج ذکر کرده اند، به گونه ای که مخاطبانشان تصور می کنند آن حضرت، هیچ همّ و غمی در زندگی خویش نداشته و تمام کار و زندگی اش بر محور ازدواج با زنان و سپس طلاق آنان و جایگزین کردن زنان دیگر، بوده است. همین منابع ضعیف و غیر معتبر دستاویزی برای مستشرقین ضد اسلامی، مانند نویسندگان «دائرة المعارف الاسلامية» شده تا بدترین تهمت ها و زشت ترین نسبت ها را متوجه این امام مظلوم نمایند.[2]

متأسفانه برخي از محبان و شیعیان اهل بیت(ع)، نیز نا آگانه چنین مطالبی را مزیت و فضیلتی برای آن امام همام تصور نموده و آن را با آب و تاب نقل نموده اند. غافل از این که تهمت های این چنینی، دامی برای آسیب رساندن به اعتقادات دینی و مذهبی مردم و دور نگاه داشتن آنان از محضر اهل بیت عصمت و طهارت(ع) است. در حالی که چنین افترائی از اساس باطل، دروغ و تهمت است و ساحت امام حسن مجتبی(ع) مبرّا از چنین وصله های سخیفی می باشد.

ریشه یابی تاریخی شبهه

هنگامی که از جهت تاریخی این شبهه را مورد بررسی قراردهیم، متوجه خواهیم شد که سه منبع و مصدر برای آن وجود دارد و بقیه نوشته ها و گفته ها به آن سه برگشت می کنند و آن ها عبارتند از: روایات منقول از معصومین(ع)، اظهار نظر منصور دوانقی و گفتار مورخان معروف اسلامی. هر یک از این سه مصدر، نیاز به واکاوی و بررسی علمی بیشتری دارد تا حقیقت برای همگان روشن گردد:

1. احادیث معصومین(ع): احادیث چندی در باره ازدواج و طلاق امام حسن(ع) در منابع روایی و تاریخی فریقین( شیعه و اهل سنت) نقل شده که همه آن ها برگشت می کنند به یک سخن امیرمؤمنان، امام علی بن ابی طالب(ع) که مردم کوفه را از ازدواج دختران و خواهرانشان با امام حسن(ع) بر حذر داشته بود. ولیکن این دسته از احادیث، چه در منابع شیعه و چه در منابع اهل سنت، با اشکالات سندی چندی مواجه می باشند، که آن ها را از اعتبار و حجیت می اندازند و بدین جهت در بسیاری از منابع مهم و اصلی روایی شیعه و اهل سنت نقل نشده اند.

برای بررسی آن ها، بهتر است هر یک از منابع شیعه و اهل سنت را جداگانه مورد دقت و نقد و نظر قراردهیم:

- منابع روایی شیعه: در منابع روایی شیعه، دو حدیث توسط ثقة الاسلام کلینی در کتاب«الکافی» نقل شده که تعدادی از محدثان، مانند مجلسی اول[3]، مجلسی دوم[4]، شیخ حر عاملی[5]، فیض کاشانی[6] و محدث نوری[7] از وی نقل قول نمودند. هم چنین یک حدیث مشابه از ابوحنیفه تمیمی مغربی و یک حدیث از احمد بن ابی عبدالله برقی روایت شده که ذیلا هر چهار را مورد بحث و بررسی قرار می دهیم:

1. حُمَيْدُ بْنُ زِيَادٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زِيَادِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: إِنَّ عَلِيّاً(علیه السلام) قَالَ وَ هُوَ عَلَى الْمِنْبَرِ: لَا تُزَوِّجُوا الْحَسَنَ فَإِنَّهُ رَجُلٌ مِطْلَاقٌ. فَقَامَ رَجُلٌ مِنْ هَمْدَانَ فَقَالَ بَلَى وَ اللَّهِ لَنُزَوِّجَنَّهُ وَ هُوَ ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) وَ ابْنُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) فَإِنْ شَاءَ أَمْسَكَ وَ إِنْ شَاءَ طَلَّقَ[8]؛ امام صادق(ع) فرمود: روزی امیرمؤمنان(ع) بر فراز منبر، مردم کوفه را مخاطب قرارداده، فرمود: به حسن زن ندهید، که او مردی است طلاق دهنده. در آن هنگام مردی از طایفه همدان برخاست و گفت: آری، به خدا سوگند، دخترانمان را به ازدواج او در می آوریم؛ چرا که او فرزند رسول خدا(ص) و امیرمؤمنان(ع) است، پس اگر خواست، نگه دارد و اگر نخواست، طلاقشان دهد.

بررسی سندی حدیث:در سلسله راویان این حدیث، حُمید بن زیاد و حسن بن محمد بن سماعه وجود دارند که هر دو از پیروان فرقه انحرافی«واقفیه» وبلکه از سران این فرقه بوده اند. نجاشی در رجال خود، در باره حمید بن زیاد فرمود: کان ثقة واقفا وجها فیهم[9]؛ وی ثقه و واقفی مذهب و دارای جایگاهی بین آنان بوده است. هم چنین در باره ابن سماعه فرمود: من شیوخ الواقفة، کثیر الحدیث، فقیه ثقة و کان یعاند فی الوقف و یتعصب[10]؛ وی از شیوخ واقفیان، کثیر الحدیث و فقیه مورد ثقه بود و در وقف گرایی تعصب داشت و (با مخالفان) دشمنی می نمود.

علامه حلی نیز در باره ابن سماعه فرمود: و کان من شیوخ الواقفیة یعاند و یتعصب[11]؛ وی از سران واقفیه بود که در وقف گرایی تعصب می ورزید و (با مخالفان خود) دشمنی می نمود.

ایراد دیگر سندی آن، این است که مراد از محمد بن زیاد بن عیسی، معلوم نیست چه کسی است؟ اگر محمد بن ابی عمیر باشد، خبرش صحیح خواهد بود و اگر غیر از وی باشد، همان گونه که آیت الله خویی در معجم رجال فرموده که وی محمد بن زیاد بیاع سابری است [12]، موثق نبوده و خبرش معتبر نخواهد بود. در نتیجه وی مجهول بوده و خبرش قابل اعتماد نمی باشد.

 

2.عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ بْنِ بَزِيعٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ بَشِيرٍ عَنْ يَحْيَى بْنِ أَبِي الْعَلَاءِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: إِنَّ الْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ(علیه السلام) طَلَّقَ خَمْسِينَ إمْرَأَةً فَقَامَ عَلِيٌّ(علیه السلام) بِالْكُوفَةِ فَقَالَ: يَا مَعَاشِرَ أَهْلِ الْكُوفَةِ لَا تُنْكِحُوا الْحَسَنَ فَإِنَّهُ رَجُلٌ مِطْلَاقٌ. فَقَامَ إِلَيْهِ رَجُلٌ فَقَالَ بَلَى وَ اللَّهِ لَنُنْكِحَنَّهُ فَإِنَّهُ ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) وَ ابْنُ فَاطِمَةَ (علیها السلام)فَإِنْ أَعْجَبَتْهُ أَمْسَكَ وَ إِنْ كَرِهَ طَلَّقَ‌[13]؛ امام صادق(ع) فرمود: حسن بن علی(ع) پنجاه زن را طلاق داد، پس امام علی(ع) در کوفه برخاست و فرمود: ای مردم کوفه، حسن را زن ندهید، که او مردی است طلاق دهنده. در آن هنگام مردی به جانب آن حضرت برخاست و گفت: آری، به خدا سوگند، دخترانمان را به ازدواج او در می آوریم؛ چرا که او فرزند رسول خدا(ص) و فاطمه زهرا(س) است، پس اگر خوشش آمد، نگه دارد و اگر خوشش نیامد، طلاقشان دهد.

بررسی سندی حدیث: در این حدیث یحیی بن ابی العلاء مجهول است و معلوم نیست از کدام یک از یحیی بن ابی العلاء بوده[14] و بدین جهت قابل توثیق نمی باشد. علامه مجلسی به همین علت آن را مجهول دانست.[15]

یادآوری: لازم به ذکر است که این دو حدیث را ثقة الاسلام کلینی و کسانی که به مانند وی محدث بوده و ذائقه حدیثی داشته اند، نقل کرده اند، اما مرحوم شیخ صدوق در من لایحضره الفقیه و هم چنین شیخ طوسی در دو کتاب روایی خویش(استبصار و تهذیب) آن دو را نقل نکرده و از آن ها اعراض نمودند؛ زیرا آنان علاوه بر مهارت در نقل حدیث، علم درایت حدیث نیز داشته و هر خبری را منتشر نمی کردند.

مناسب است به اين نكته اشاره كنم كه محدثان پُرتلاش، تمام همّشان بر این مطلب استوار بوده که اخبار منقول از معصومین(ع) را گردآوری و در اختیار آیندگان قرارداده و چیزی را از قلم نیندازند و به همین جهت، به صحت و ضعف آن ها کاری نداشته اند، ولیکن فقها و علمای حدیث شناس، در بین روایات موجود، گلچین کرده و اخباری را ذکر می کردند که به صحت و یا وثاقت آن ها اطمینان داشته باشند.آنان هر خبری را ذکر نمی کنند و به فرموده معصومین(ع) مبنی بر «رعایت درایت در روایت» عمل می نمایند. همان گونه که امام جعفر صادق(ع) فرمود: خَبَرٌ تَدْرِيهِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفٍ تَرْوِيهِ[16]؛ خبری که با درایت بیان شود، بهتر است از هزار خبری که روایت گردد.در جای دیگر فرمود: عَلَيْكُمْ بِالدِّرَايَاتِ لَا بِالرِّوَايَاتِ[17]‌؛ بر شما باد به درایت ها، نه صِرف روایات. هم چنین در جای دیگر فرمود: رُوَاةُ الْكِتَابِ كَثِيرٌ وَ رُعَاتُهُ قَلِيلٌ[18]؛ روایت کنندگان کتاب فراوانند، ولیکن رعایت کنندگان آن اندکند.

در باره امام حسن مجتبی(ع) نیز اگر درایت در روایت، توسط محدثان شیعه مراعات می گردید، بی تردید اخباری مثل این دو خبر و دو روایت بعدی نقل نمی گردید.

به هر روی، دو حدیث فوق الذکر مورد اعراض اکثر علما و فقهای شیعه قرار گرفته و به صِرف نقل در کتاب شریف کافی نمی توانند مورد اعتبار و اعتناء قرار گیرند.

 

3. ابوحنیفه تمیمی مغربی، معروف به صاحب دعائم الاسلام نیز در این باره گفت: وَ كَانَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ يَتَزَوَّجُ النِّسَاءَ كَثِيراً وَ يُطَلِّقُهُنَّ إِذَا رَغِبَ فِي وَاحِدَةٍ وَ كُنَّ عِنْدَهُ أَرْبَعاً طَلَّقَ وَاحِدَةً مِنْهُنَّ وَ تَزَوَّجَ الَّتِي رَغِبَ‌ فِيهَا فَأَحْصَنَ كَثِيراً مِنَ النِّسَاءِ عَلَى مِثْلِ هَذَا قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ(علیه السلام): قَالَ عَلِيٌّ(علیه السلام) لِأَهْلِ الْكُوفَةِ: لَا تُزَوِّجُوا حَسَناً فَإِنَّهُ رَجُلٌ مِطْلَاقٌ[19]؛ حسن بن علی با زنان بسیاری ازدواج می کرد و هر گاه به زنی رغبت می نمود و چهار زن در عقد او بود، یکی را طلاق می داد و با این یکی ازدواج می کرد. او از این راه زنان زیادی را جمع کرده بود. امام محمد باقر(ع) فرمود: حضرت علی(ع) به مردم کوفه فرمود: به حسن زن ندهید، که او مردی است طلاق دهنده.

بررسی سندی حدیث: بخش اول این روایت، نظر خود ابوحنیفه مغربی است، که ظاهرا تحت تأثیر اقوال مورخان مغرض قرار گرفته و پیش خود تصور نموده که ازدواج و طلاق زیاد مزیت و نشانه بزرگی شخص است و بدین لحاظ بدون هیچ پرده پوشی و با صراحت آن را به آن امام همام نسبت داده. اما بخشی بعدی کلام وی که حدیث امام باقر(ع) بوده، اولا مرسل بوده و ارزش سندی ندارد و ثانیا در هیچ یک از کتب روایی اصلی شیعه نیامده و بزرگان اصحاب، مانند شیخ کلینی، شیخ صدوق و شیخ طوسی از آن اعراض کرده و در کتب خود نیاورده اند.

 

4. احمد بن ابی عبدالله برقی نیز روایت نمود: عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام)، قَالَ: أَتَى رَجُلٌ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيّاً (علیه السلام)، فَقَالَ لَهُ: جِئْتُكَ مُسْتَشِيراً أَنَّ الْحَسَنَ (ع) وَ الْحُسَيْنَ (ع) وَ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ جَعْفَرٍ(ره) خَطَبُوا إِلَيَّ، فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام): الْمُسْتَشَارُ مُؤْتَمَنٌ، أَمَّا الْحَسَنُ فَإِنَّهُ مِطْلَاقٌ لِلنِّسَاءِ وَ لَكِنْ زَوِّجْهَا الْحُسَيْنَ فَإِنَّهُ خَيْرٌ لِابْنَتِكَ[20]؛ امام صادق(ع) فرمود: مردی به محضر امیرمؤمنان(ع) شرفیاب شد و گفت: به خدمتت رسیدم که با تو مشورت کنم. از دخترم حسن(ع)، حسین(ع) و عبدالله بن جعفر خواستگاری نمودند(من مانده ام که به کدامشان پاسخ مثبت دهم)، امیرمؤمنان(ع) فرمود: کسی که طرف مشورت قرار می گیرد، امین است. بدان که حسن، زنان را بسیار طلاق می دهد. دخترت را به حسین تزویج کن، که وی برای دخترت بهتر است.‌

بررسی سندی حدیث: در سلسله راویان این حدیث، ایراد و اشکالی وارد نیست، ولیکن تنها در کتاب محاسن برقی(متوفای 274هجری) نقل شده و کتاب وی با این که در نزد شیخ کلینی، شیخ صدوق و شیخ طوسی بوده، با این حال روایت وی را نقل نکرده و از آن اعرض نموده اند. اصولا کتاب محاسن از کتب درجه اول شیعه نبوده و خود برقی نیز از محدثین طراز اول محسوب نمی گردد و روایتی از وی پذیرفته است که در دیگر کتب معتبر روایی آمده باشد. بدین جهت نجاشی در وصف وی فرمود: و کان ثقة فی نفسه، یروی عن الضعفاء و اعتمد المراسیل[21]؛ او در نفس خویش ثقه بوده،(ولیکن در روایاتش) از ضعفاء روایت نموده و به احادیث مرسل اعتماد کرده است.

بنا بر این هیچ یک از احادیث فوق الذکر از جهت سند، اطمینان بخش نمی باشند و هر کدام به نحوی با اشکال و ایراد رو برو بوده و نمی توانند دلیل و حجت قرار گیرند.

علاوه بر این، اگر حضرت علی(ع) واقعا در کوفه چنین مطالبی بیان فرموده بود، بی تردید منصور دوانقی(که حافظه قوی داشت) از آن ها مطلع بوده و در سخن خود، در طعن بر امام حسن مجتبی(ع) (که در صفحات بعد به گفتارش می پردازیم) به آن اشاره می کرد. در حالی که در کلام منصور اشاره ای به سخن امیرمؤمنان(ع) نشده است.

بررسی دلالی احادیث: بر فرض که از جهت سند، احادیث فوق الذکر مشکلی نداشته باشند، از جهت دلالت تنقیصی بر مقام شامخ امام حسن مجتبی(ع) نمی باشند؛ زیرا فرمایش امیرمؤمنان(ع) نه بخاطر اعتراض بر امام حسن(ع) و یا ناراحتی از کثرت ازدواج و طلاق آن حضرت بوده، بلکه سخن وی از روی شفقت و دلسوزی و به جهت در امان نگه داشتن فرزند معصوم خویش از خواسته های نامعقول اهالی کوفه بوده است؛ زیرا امام حسن مجتبی(ع) هم از جهت جمال، هم از جهت کمال و هم از جهت نَسَب در بین جوانان عرب بی همتا بوده و به همین جهات بسیاری از مردم علاقه مند بودند که دختر خود را به ازدواج وی در آورند، حتی اگر به مدت کوتاهی باشد و از این طریق کسب شرافت و فضیلت نموده و بگویند که آن حضرت داماد آنان است. البته یک عده هم به دنبال منصب و حکومت بوده و می خواستند دخترانشان را وجه المصالح خویش نموده و با وصلت به خاندان امیرمؤمنان(ع) به آرزوی های دنیوی خویش برسند.

 امیرمؤمنان(ع) به این مطلب فطانت داشته و از اهالی کوفه درخواست نمود که برای ازدواج دخترانشان به امام حسن مجتبی(ع) فشار نیاورند؛ زیرا آن حضرت نمی تواند بیش از چهار زن داشته باشد و اگر بخواهد زن دیگری هم بگیرد، لاجرم باید یکی از آنان را طلاق دهد.

اگر مفهوم احادیث فوق الذکر غیر از این باشد، باید پرسید که نهی امیرمؤمنان(ع) آیا با تذکر قبلی به امام حسن(ع) و اصولا با مقدمه بوده و یا بدون تذکر قبلی و بدون مقدمه؟ اگر با تذکر قبلی بوده که به امام حسن(ع) فرموده باشد که دیگر زن نگیر، ولی امام حسن(ع) زیر بار نرفته باشد، پاسخ داده می شود معاذالله که سبط رسول خدا(ص) فرمان پدر و امام مسلمین را نادیده گرفته و مجددا اقدام به ازدواج و طلاق کرده باشد و این، با روح قدسی و عصمت آن حضرت سازگار نیست و اگر چنین گفته شود، تهمتی است به معصوم(ع) که از گناهان کبیره می باشد. اما اگر بدون مقدمه و بدون تذکر قبلی به امام حسن(ع) فرموده باشد، بلا شک چنین سخنی از امام معصوم و خلیفه با درایتی چون حضرت علی(ع) امکان پذیر نیست، که بدون یادآوری قبلی، فرزند ارشد خویش را که بناست ردای امامت و خلافت را بر تن کند، در میان مردم سبک نموده و آبرویش را بریزد. بدین جهت، ممکن نیست سخن امیرمؤمنان(ع) در جهت اعتراض و یا نقد بر رفتار و کردار امام حسن(ع) بوده باشد، بلکه اگر چنین چیزی(بر فرض محال) صحت داشته باشد، بی تردید مشفقانه و به جهت دور کردن مزاحمت های مردم از آن حضرت بوده است.

 

- منابع روایی اهل سنت: در منابع روایی عامه، از جمله صحاح ستّه و سنن معروف اهل سنت، حدیثی در باره کثرت ازدواج و طلاق امام حسن مجتبی(ع) نقل نشده است. تنها در کتب رجالی و تاریخی آنان، حدیثی به امام علی(ع) نسبت داده شده که مردم کوفه را از ازدواج فرزندش امام حسن(ع) با دخترانشان منع کرده و یا احادیثی بدون ذکر سلسله اسناد به امام زین العابدین(ع) و امام محمد باقر(ع) نسبت داده اند. به برخی از این موارد اشاره می کنیم:

ابن کثیر دمشقی: وَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ: قَالَ عَلِيٌّ: يَا أَهْلَ الْكُوفَةِ لَا تُزَوِّجُوا الْحَسَنَ بْنَ علي فإنه مطلاق. فقال رجل من همدان: وَاللَّهِ لَنُزَوِّجَنَّهُ، فَمَا رَضِيَ أَمْسَكَ وَمَا كَرِهَ طَلَّقَ.[22] وی این حدیث را در چند جای دیگر کتاب خود ذکر کرد.

ابن عساکر: قال و أنا محمد بن عمر حدثني حاتم بن إسماعيل عن جعفر بن محمد عن أبيه قال:  قال علي: يا أهل الكوفة لا تزوجوا الحسن بن علي فإنه رجل مطلاق. فقال رجل من همدان: والله لنزوجنه فما رضي امسك وما كره طلق.[23]

جلال الدین سیوطی: وأخرج ابن سعد عن علي بن الحسين: قال: كان الحسن مطلاقًا للنساء، وكان لا يفارق امرأة إلا وهي تحبه، وأحصن تسعين امرأة. وأخرج ابن سعد عن جعفر بن محمد عن أبيه، قال: كان الحسن يتزوج ويطلق، حتى خشيت أن يورثنا عداوة في القبائل. وأخرج ابن سعد عن جعفر بن محمد عن أبيه، قال: قال علي: يا أهل الكوفة، لا تزوجوا الحسن فإنه رجل مطلاق، فقال رجل من همدان والله لنزوجنه، فما رضي أمسك وما كره طلق. وأخرج ابن سعد عن عبد الله بن حسن، قال: كان الحسن رجلًا كثير نكاح النساء، وكن قلما يحظين عنده، وكان قل امرأة تزوجها إلا تحبه وصبت إليه.[24]

نقد و نظر: با توجه به این که روایت کثرت ازدواج و طلاق امام حسن(ع) در منابع روایی اهل سنت، از جمله صحیح بخاری و صحیح مسلم نیامده، نقل چنین روایاتی در کتب تاریخی و رجالی نه تنها برای شیعیان، بلکه برای اهل سنت نیز ارزش سندی ندارند. علاوه بر این که همه آن ها مرسل بوده و سلسله اسناد به درستی ذکر نشده است. به همین جهت، صلّابی یکی از دانشمندان معاصر اهل سنت در شمال آفریقا، در باره حدیث فوق الذکر و احادیث مشابه گفت:وهذا الأثر مرسل ضعيف. إن الروايات التاريخية التي تشير إلى الأعداد الخيالية في زواج الحسن بن علي رضي الله عنه لا تثبت من حيث الإسناد وبالتالي لا تصلح للإعتماد عليها نظراً للشبه والطعون التي حامت حولها.[25]

به هر روی، اخبار و احادیثی که سند صحیح نداشته و یا فاقد اسناد باشند، در نزد جمیع امت(اعم از شیعه و اهل سنت) اعتباری نداشته و هیچ مطلبی را نمی توانند ثابت نمایند.

2. اظهار نظر منصور دوانقی: منصور دوانقی، دومین حاکم عباسی، نخستین کسی بود که بحث کثرت ازدواج و طلاق امام حسن مجتبی(ع) را مطرح و بر سر زبان ها انداخت و از آن تاریخ به بعد، افسانه ازدواج های فراوان امام حسن(ع) و به تبع آن، کثرت طلاق آن حضرت دستمایه مورخان و افسانه نویسان شد و به تدریج، به یک باور تاریخی و مذهبی تبدیل شد.

اما آیا منصور دوانقی واقعا چنین مطلبی را ابراز کرده بود، یا این که دروغ بوده و به وی نسبت داده شد؟ اگر ابراز نموده، به چه علتی بوده؟ و آیا کلامش صحت داشته، یا نه؟ این ها مطالبی است که باید مورد بررسی قرار گیرند.

 صحت انتساب شبهه به منصور: بسیاری از مورخان به این مطلب اشاره کرده اند که منصور دوانقی در هاشمیه، در گردهمایی خراسانیانی که بنی عباس را به خلافت رسانده و از حامیان این طایفه بوده اند، ضمن خطبه ای به مقام شامخ امام حسن مجتبی(ع) اهانت نمود و گفت: ... ثم قام بعده الحسن بن علي ... و اقبل علی النساء، یتزوّج الیوم واحدة و یطلق غدا اخری، فلم یزل حتّی مات علی فراشه[26]؛ بعد از او(امام علی)، حسن بن علی(ع) عهده دار خلافت شد...[وی پس از کناره گیری از خلافت و بازگشت به مدینه] به زنان روی آورد، به طوری که با یکی از آنان در یک روز ازدواج می کرد و دیگری را فردای آن روز طلاق می داد. این کار را ادامه داد تا این که در بستر خویش[نه در میدان جنگ] وفات یافت.[27]

منصور دوانقي در نامه ای به محمد بن عبدالله بن الحسن، به مقام اميرمؤمنان(ع) و امام حسن مجتبی(ع) جسارت و اهانت كرد و چنین نوشت: ... و أفضي امر جدك - يعني أميرالمؤمنين(ع) - الي الحسن فباعها الي معاوية بخرق و دراهم، ولحق بالحجاز، و أسلم شيعته بيد معاوية و دفع الامر الي غير أهله، و أخذ مالا من غير ولائه، و لا حله، فان كان لكم فيها شي ء فقد بعتموه، و أخذتم ثمنه[28]؛... كار خلافت جد تو، اميرالمومنين (ع)، به حسن رسيد و او نيز آن را در برابر چند تكه پارچه و چند درهم به معاويه فروخت! و به حجاز رفت، و شيعيان خود را تسليم معاويه نموده و كار را به نااهل واگذار نمود، و مالي را از راه نامشروع گرفت! و اگر شما در خلافت حقي داشتيد آن را فروختيد و پولش را هم گرفتيد.

بنا بر این، انتساب این شبهه به منصور دوانقی صحت دارد و وی برای اغراض خاص سیاسی چنین تهمتی را متوجه سبط اکبر رسول خدا(ص)، حضرت امام حسن مجتبی(ع) نموده است.

علت اظهار نظر منصور: علت رفتار خصمانه وی با اهل بیت(ع) بدان جهت بود که بنی هاشم(اعم از بنی عباس و بنی الحسن) با شعار«الرضا من آل محمد(ص)»، قیام بزرگ و وسیعی بر ضد بنی امیه به راه اندخته و پس از چند سال مقاومت و مبارزه، سرانجام این طایفه ظالم را شکست داده و آنان را از صفحه روزگار محو کردند و بعد از پیروزی، بنی عباس پیش دستی کرده و حکومت را از آن خود نمودند و بنی الحسن را به کنار زدند. مردم در آغاز تصور می کردند بنی عباس نیز از آل محمد(ص) هستند و بدین لحاظ روی خوش به آنان نشان داده و در تقویت حکومتشان سنگ تمام گذاشتند. اما هنگامی که بنی الحسن بر ضد منصور دوانقی قیام نموده و او را به مانند بنی امیه غاصب حقوق اهل بیت(ع) دانسته و خواهان تحویل حکومت به خاندان پیامبر(ص) شدند، وضعیت عالم اسلام دگرگون شد. محمد(نفس زکیه) و ابراهیم(باخمری) فرزندان عبدالله بن حسن مثنی بن امام حسن مجتبی(ع) در مدینه و بصره و برخی از نقاط مهم عالم اسلام دست به قیام زده و از حمایت های گسترده مردم برخوردار شدند و تا نزدیکی سقوط حکومت منصور پیش رفتند. وحشت و سردرگمی منصور را فرا گرفت و برای خاموش کردن قیام های متوالی بنی الحسن، دست به هر کاری زد و چون نتیجه ای نمی گرفت و مردم را همچنان پشتیبان بنی الحسن می دید، دست به توطئه شیطانی دیگری زد و آن عبارت بود از«ترور شخصیتی» رهبران قیام و نیاکانشان. وی نه تنها فرزندان عبدالله بن حسن مثنی را در بین مردم قدرت طلب، خون ریز و فتنه گر معرفی می نمود، اقدام به تخریب ساحت مقدس جدشان امام حسن مجتبی(ع) نمود و وی را شخصی رفاه طلب، مال دوست ومتمایل به زنان و امثال ذلک معرفی نمود، تا از این طریق، مردم را نسبت به رهبران قیام و جد بزرگوارشان بی اعتماد و بی اعتبار نموده و باور های دینی و مذهبی آنان را سست و ضعیف نماید.

اختلاف سیاسی و عقیدتی بنی الحسن و بنی عباس، که موجب خسارت های زیادی بر عالم اسلام، به ویژه بر خاندان عصمت و طهارت(ع) گردید، واقعیتی است انکار ناپذیر، که افتراء به امام حسن مجتبی(ع) یکی از این خسارت های بزرگ است. هارون الرشید( پنجمین خلیفه عباسی)، یکی از شخصیت های مطرح عالم است که به این اختلاف ها و نزاع ها تصریح و آن ها را موجب بغض کینه بین طرفین بر شمرده است. ابوالفتح اربلی به نقل از کمال الدین محمد بن طلحه شافعی نوشت: اسحاق بن سلیمان الهاشمی عن ابیه قال: کنّا عند امیرالمؤمنین هارون الرشید، فتذاکروا علیّ بن ابی طالب(علیه السلام)، فقال امیرالمؤمنین هارون: تزعم العوام أنّی ابغض علیّا و وُلده حَسنا و حُسینا، و لا والله ما ذلک کما یظنّون، و لکن وُلده هؤلاء طالبنا بدم الحسین معهم فی السّهل و الجبل حتّی قتلنا قتلته، ثمّ افضی الینا هذا الامر فخالطناهم، فحسدونا و خرجوا علینا فحلّوا قطیعتهم[29]؛اسحاق بن سلیمان هاشمی از پدرش روایت کرد: ما نزد هارون الرشید بودیم و در آن مجلس صفات امیرمؤمنان(ع) به میان آمد. هارون گفت: مردم گمان می کنند که من علی بن ابی طالب و فرزندانش حسن و حسین را دوست ندارم، به خدا سوگند این چنین نیست که آنان گمان می برند، ولیکن فرزندانش ما را برای بازخواست خون حسین، به معاونت خود طلبیدند و ما(اجابت نموده) با آنان در دشت و کوه بودیم، تا این که قاتلان وی را در هرجایی یافتیم به سزای اعمالشان رساندیم. پس از آن، چون امر خلافت و حکومت به ما روی آورد، آنان را با خود همراه نمودیم، ولی آنان بر ما حسد ورزیده و بر ضد ما خروج کردند و از آن پس، بُریده شدنشان را روا داشتند.

این گفتار هارون، یک اعتراف رسمی بنی عباس مبنی بر علت اختلاف آنان با بنی الحسن است و نشان می دهد که از هم گسستن آنان از یکدیگر، مسایل سیاسی و حکومتی بوده و همین مسایل موجب شده که متولیان خلافت عباسی دامن امام معصوم و مظلومی چون امام حسن مجتبی(ع) را به شبهاتی آلوده نمایند و سپس توسط قلم به دستان و جیره خواران خویش بین مردم پخش و نشر نمایند.

البته یک احتمال دیگری برای علت گفتار منصور دوانقی می توان حدس زد، و آن این است که امام حسن مجتبی(ع) با یکی از عموزادگان خود، به نام ام کلثوم که از اولاد عباس بن عبدالمطلب بود، ازدواج نمود و بعد از مدتی وی را طلاق داد و همین مسئله موجب کدورت خانوادگی شده و منصور دوانقی بعد از هشتاد و اندی سال تصمیم به عقده گشایی و متهم نمودن آن حضرت به کثرت ازدواج و طلاق گرفته باشد، تا از این طریق گناه طلاق را بر عهده آن حضرت بیندازد و از عمه خود رفع اتهام نماید.

باطل بودن سخن منصور: بی تردید سخن منصور دروغ و باطل بوده و تهمتی بیش نبوده است؛ زیرا قبل از وی کسی چنین مطلبی را ابراز نکرده و سخن وی نیز مستند به چیزی نبوده است.

توضیح این که، بنی عباس در سال 132 هجری قمری با انقلابی بزرگ، بنی امیه را ساقط کردند و ابوالعباس سفاح به عنوان نخستین حاکم عباسی بر تخت خلافت نشست، ولیکن حکومت وی بیش از چهار سال ادامه نیافت و در سال 136 هجری وفات نمود و بعد از او، برادرش منصور دوانقی به خلافت نایل آمد. اما شهادت امام حسن مجتبی(ع) در سال 50 هجری واقع گردید. در زمان حیات امام حسن(ع) بنی امیه حاکم بودند و بعد از شهادت وی نیز تا 82 سال امویان و مروانیان و مدتی زبیریان بر خلافت اسلامی تکیه زده بودند، در این مدت هیچ خبری از کثرت ازدواج و کثرت طلاق امام حسن(ع) از کسی گزارش نشده بود و برای نخستین بار از زبان منصور دوانقی، بعد از قریب به نود سال چنین مطلبی منتشر گردیده و دستاویز سایرین قرار گرفت. در حالی که امویان و مروانیان، به خصوص مروان بن حکم و فرزندان وی که بیشترین مخالفت و دشمنی با اهل بیت(ع) را داشته اند، چنین مطلبی را بیان نکرده اند. هم چنین عبدالله بن زبیر و برادران وی که مدتی در حجاز، عراق و یمن حکومت داشته اند و با این که رفتار ناپسند و نامطلوبی با وابستگان به اهل بیت(ع) و شیعیان و محبان آنان داشته اند، چون بنی الحسن را در برابر خود نمی دیدند، این نوع افترائات را اظهار و ابراز نکردند. در حالی که اگر چنین چیزی واقعیت داشت، بی تردید امویان، مروانیان و زبیریان که پیش از عباسیان بر جهان اسلام سیطره داشته اند، ابراز می نمودند. مضافا اگر سخن منصور را به دقت مطالعه کنیم، می بینیم وی سخن خود را به هیچ کسی مستند نکرده و همین طور از پیش خود گفته که حسن بن علی(ع) این چنین و آن چنان بوده است و بی تردید چنین کلامی ارزش و اعتباری ندارد.

 

3. گفتار مورخان: در دوران خلافت عباسیان تحولی در جوامع اسلامی پدید آمد، که یکی از ماندگار ترین آن ها پدیده تاریخ نگاری و تألیف و تصنیف کتب تاریخی بوده است. تعدادی از دانشمندان مسلمان دست به قلم شده و تاریخ اسلام و مسلمین را به رشته تحریر در آوردند. آن هایی که زندگی نامه و تاریخ خلفای اسلامی و پیشوایان مذهبی را نوشته اند، در ارتباط با امام حسن مجتبی(ع) برخی راه انصاف در پیش گرفته و واقعیت های زندگی و شخصیت آن امام همام را تحریر نمودند و آن هایی که راه افراط و یا تفریط در پیش گرفته بودند، شخصیت وی را دگرگون جلوه دادند و در نتیجه در باره ازدواج و طلاق آن حضرت راه خطا و اشتباه را پیمودند. این بخش از مورخان، تعدادی از روی عناد و دشمنی و تعدادی از روی ساده لوحی و خوش باوری بحث کثرت ازدواج و مطلاق بودن آن حضرت را مطرح و منتشر نمودند.

افرادی مانند ابوعبدالله واقدی(متوفای 207 ه.ق)، ابوالحسن مدائنی(متوفای 225 ه.ق)، احمد بن یحیی بلاذری(متوفای 279 ه.ق) و ابوطالب مکی(متوفای380 ه.ق)، که همگی از مورخان عصر بنی عباس می باشند، از جمله آنانی بودند که چنین مطالب سخیفی را به این امام همام نسبت داده و مورخان بعدی، از گفتار آنان برداشت و از کاه، کوهی درست نمودند. بدین جهت، افتراء کثرت ازدواج و طلاق امام حسن مجتبی(ع)،به تدریج در کتب مورخان(اعم از اهل سنت و شیعه) راه پیدا نموده و هر یک از مورخان به حسب حال خویش نسبت هایی به این امام مظلوم داده است. برخی همسران وی را هفتاد، برخی دویست و پنجاه، برخی سیصد و برخی بیشتر از این مقدار را ذکر کرده اند، بدون این که دلیل و سندی برای گفتار خویش نقل نمایند.

در این جا به سخنان برخی از مورخان معروف اشاره می نماییم:

ابوعبدالله محمد بن عمر واقدی، از نخستین مورخان دستگاه خلافت عباسی بود که کثرت ازدواج و طلاق امام حسن مجتبی(ع) را بر سر زبان ها انداخت. از وی چنین نقل شده: وقال الواقدى حدثنى على بن عمر عن أبيه عن على بن الحسين قال كان الحسن بن على مطلاقا للنساء.[30]

واقدی از جمله مورخان و محدثانی است، که نه تنها علمای شیعه، بلکه بسیاری از رجال شناسان اهل سنت وی را توثیق نکرده و جزء ضعفاء در نقل حدیث ذکر کرده اند و بدین جهت اعتبار و اعتنایی به نقل روایاتش نیست. به نظرات برخی از این رجال شناسان به شرح ذیل اشاره می گردد:

ابو نعیم اصفهانی: مُحَمَّد بن عمر الْوَاقِدِيّ قَاضِي بَغْدَاد عَن مَالك وَمعمر، مَتْرُوك الحَدِيث. قَالَه البُخَارِيّ.[31]

دارقطنی: محمد بن عمر الواقدي مختلف فيه. فيه ضعف بيّن في حديثه.[32]

ابن شاهین بغدادی: محمد بن عمر الواقدي. لا يكتب حديثه. وقال مرة أخرى: الواقدي ليس بشيء.[33]

لازم به یادآوری است که وی دوران حکومت خلفای نخستین عباسی تا عبدالله مأمون را درک کرد. وی از اهالی مدینه بوده و در این شهر زندگی می کرد، ولی سختی معیشت وی را وادار کرد که به دربار هارون الرشید در بغداد کشیده شود و از علم و نبوغ علمی خویش بهره مند گردد. در مقدمه کتاب«الردة»، به نقل از ابن سعد، شاگرد واقدی در باره سختی زندگی وی در مدینه و هجرت به عراق و برخورداری از عطایای دستگاه خلافت عباسی آمده: ويروي ابن سعد أن سبب هذه الرحلة هو الدَين الذي ركبه وضيق ذات اليد، فيقول على لسان الواقدي: (ثم إن الدهر أعضّنا، فقالت لي أم عبد الله: يا أبا عبد الله ما قعودك، وهذا وزير أمير المؤمنين قد عرفك وسألك أن تسير إليه حيث استقرت به الدار، فرحلت من المدينة)، وحين وصل إلى بغداد وجد أن الخليفة والحاشية قد ذهبوا إلى الرقة بالشام، فتوجه نحو الشام ولحق بهم هناك، وحين لقي يحيى البرمكي أكرمه وأغدق عليه عطاياه، كما أغدق الرشيد عليه عطاياه أيضا، وعن ذلك يقول الواقدي: صار إليّ من السلطان ستمائة ألف درهم، ما وجبت علي فيها الزكاة، ثم يعود إلى بغداد وكانت مكانة الواقدي لدى الخليفة هارون الرشيد طيبة عالية مرموقة، لذلك فقد ولّاه القضاء بشرقي بغداد كما يذكر ياقوت الحموي. وفي عهد المأمون ترتفع مكانة الواقدي، فحين يعود المأمون من خراسان يعينه قاضيا لعسكر المهدي في الجانب الشرقي من بغداد[34]؛ ابن سعد(صاحب طبقات الکبری) روایت کرد که سبب هجرت واقدی به عراق، بدهکاری زیاد و تنگدستی وی بوده و از زبان واقدی چنین نقل کرد: روزگار بر ما سخت گرفت و همسرم ام عبدالله به من گفت: ای اباعبدالله چرا در مدینه زمین گیر شده ای، این وزیرِ امیرالمؤمنین هارون(یحیی بن خالد برمکی) است که تو را شناخت و از تو خواست هنگامی که به بغداد برگشت و بر امور استقرار یافت، تو نیز به عراق بروی. (واقدی گفت:) از آن پس مدینه را ترک و عازم عراق شدم.

هنگامی که وی به بغداد رسید، متوجه شد که خلیفه و اعوان و انصار وی به رقه شام رفتند. پس او نیز عازم رقه شام شد و به آنان ملحق گردید. یحیی برمکی وی را اکرام و عطایای زیادی بخشید، کما این که هارون نیز عطایای فراوانی به وی ارزانی داشت، به گونه ای که خود واقدی در این باره گفت: از جانب سلطان مبلغ ششصد هزار درهم به من رسید، به گونه ای که زکاتش بر من واجب شد.

وی سپس به بغداد برگشت و مقام وی در نزد هارون بسیاری عالی و دلپسند بود و به همین جهت، هارون وی را قاضی قسمت شرقی بغداد نمود. آن گونه که یاقوت حموی(صاحب معجم الادباء ذکر کرد). در عصر مأمون عباسی نیز موقعیت وی بسیار مستحکم بوده و چون مأمون از خراسان به بغداد برگشت، وی را قاضی سپاهیان خود در قسمت شرقی بغداد نمود.

این سخنان، اعترافی است از خود واقدی و شاگردش محمد بن سعد زهری و دیگر کسانی که کتاب های وی را مورد تحقیق قرار داده اند، مبنی بر وابستگی وی به دربار عباسی. از چنین عالمی بعید نیست که به درخواست سلاطینی که از مواهب آنان بهره مند بوده، دست به قلم شده و نسبت های ناروایی به امام حسن مجتبی(ع) که نوادگان وی، رقبای سیاسی بنی عباس بودند، مطرح و بدون سند و مدرکی منتشر سازد.

 

ابوالحسن علی بن محمد مدائني نیز در باره امام حسن مجتبی(ع) گفت:كان الحسن كثير التزويج... و قال اُحصِيَ زوجات الحسن فكنّ سبعين امرأة؛[35]حسن(ع) ازدواج زیادی نموده بود... او گفت: همسران حسن(ع) را شمردند، تعدادشان هفتاد نفر بود!

دقت شود در کلام مورخان دوره عباسی، که واقدی گفت امام حسن(ع)، زنان را طلاق می داد و هیچ گونه عددی را تعیین نکرد، ولی زمانی که نوبت به مدائنی رسید، تعداد طلاق ها را به هفتاد بار ارتقاء داد و وقتی که نوبت به ابن عساکر رسید، آن را به نوَد بار رسانیده و همین طور ادامه داده تا به سیصد و بالاتر نیز بر شمردند.

ابن عساکر، نویسنده کتاب «ترجمة الامام الحسن(ع)» این قصه را از علی بن محمد مدائنی به این نحو نقل کرد: قال علی بن محمد: و قال قوم: ... و کان الحسن أحصن تسعین إمرأة [36]؛ علی بن محمد(مدائنی) گفت: گروهی گفتند:... حسن(ع) نود زن را برای خویش گرد آورده بود!

وی، علاوه بر نقل حدیث امام علی(ع) در نهی اهالی کوفه از ازدواج دختران و خواهرانشان با امام حسن مجتبی(ع)، پا را فراتر گذاشته و قصه دیگری را به این امام مظلوم نسبت داد. وی به نقل از محمد بن سیرین گفت: تزوج الحسن بن علی إمرأة، فبعث إلیها بمأة جاریة مع کلّ جاریة ألف درهم[37]؛ حسن بن علی(ع) زنی را به عقد ازدواج خود درآورده و برای او صد کنیز و با هر کنیزی یک هزار درهم ارسال نمود!

سیوطی نیز همین سخنان را از ابن عساکر نقل کرد و در یکی از این نقل ها(ظاهرا به نقل روایت امام علی(ع) ) گفت: کان الحسن یتزوج و یطلق، حتی خشیت أن یورثنا عداوة فی القبائل[38]؛ حسن(ع) ازدواج می کرد و طلاق می داد، به حدی که ترسیدم دشمنی قبائل را در پی داشته باشد.

ابن کثیردمشقی نیز بدون این که گوینده ای را معین نماید، همین تهمت را  به آن حضرت نسبت داد و گفت: قالوا: و کان کثیر التزوّج، و کان لا یفارقه اربع حرائر، و کان مطلاقا مصداقا، یقال إنّه أحصن سبعین إمرأة[39]؛ گفته اند وی ازدواج زیاد می نمود و هیچ گاه از چهار زن آزاد(غیر مملوکه) جدا نبود. او طلاق زیاد و صداق زیاد می داد، گفته شد که وی هفتاد زن را برای خود گرد آورده بود!

 وی بعد از آن، حدیث منتسب به امیرمؤمنان(ع) را نقل و گفت: وَقَدْ كَانَ عَلِيٌّ يَقُولُ لِأَهْلِ الْكُوفَةِ: لَا تُزَوِّجُوهُ فَإِنَّهُ مِطْلَاقٌ، فَيَقُولُونَ وَاللَّهِ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ لَوْ خَطَبَ إِلَيْنَا كُلَّ يَوْمٍ لَزَوَّجَنَاهُ مِنَّا مَنْ شَاءَ ابْتِغَاءً فِي صِهْرِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ.[40]

گفتار همه این ها به مدائنی بر می گردد، و مدائنی اخبار و احادیث خویش را از افرادی چون ابی جعده و عوانة بن حکم و سمرة بن حبیب نقل می کند. در حالی که ابی جعده ضعیف و کذاب است. نام وی یزید بن عیاض بن جعده، مکنی به ابوحکم مدنی است که ساکن بصره بوده و مورد توثیق علمای اهل سنت نمی باشد. به عنوان نمونه بخاری در باره وی گفت: يزيد بن عياض بن يزيد بن جعدبة الليثي حجازي هو أخو أنس بن عياض منكر الحديث.[41]

ابن حجر عسقلانی در باره وی گفت: فقرأت في كتاب أخبار المدينة له بسندٍ له عن يزيد بن عياض بن جعدة أحد الضعفاء.[42]

ابن عدی در کتاب الکامل فی ضعفاء الرجال، نظرات علمای مهم اهل سنت در باره ابن جعده را بدین شرح بیان نمود: يزيد بن عياض بن يزيد بن جعدبة الليثي يكني أبا الحكم مدني سكن البصرة ومات بها سمعت احمد بن علي بن المثنى يقول سألت يحيى بن معين عن يزيد بن عياض فقال ليس بشيء حدثنا علي بن احمد بن سليمان ثنا احمد بن سعد بن أبى مريم قال سمعت يحيى بن معين يقول يزيد بن عياض بن جعدبة ليس بشيء ولا يكتب حديثه حدثنا محمد بن علي ثنا عثمان بن سعيد سألت يحيى بن معين عن يزيد بن عياض بن جعدبة فقال ليس بشيء حدثنا بن حماد ثنا معاوية عن يحيى قال يزيد بن عياض بن جعدبة ليس بثقة حدثنا بن أبى بكر وابن حماد قالا حدثنا عباس عن يحيى قال يزيد بن جعدبة ليس بشيء ضعيف حدثنا بن حماد قال حدثني عمر بن عبد الله أبو حفص بن مقلاص حدثني أبى عن أبى زيد عن عبد الرحمن بن القاسم قال سألت مالك بن أنس عن بن سمعان فقال كذاب فقلت فيزيد بن عياض قال اكذب واكذب حدثنا الجنيدي قال ثنا البخاري قال يزيد بن عياض بن جعدبة الليثي حجازي وقال بعضهم يزيد بن جعدبة سمع منه يحيى بن واضح وابن وهب منكر الحديث.[43]

اما عوانة بن حکم(متوفای 158ه.ق) از هواداران عثمان و از دشمنان اهل بیت(ع) بوده و برای حاکمان بنی امیه حدیث می ساخته است.

اما سمرة بن حبیب، مولای مدائنی و از والیان عثمان بن عفان[44] و از دشمنان اهل بیت(ع) بوده است. صفدی در باره وابستگی مدائنی به وی گفت: علي بن محمد بن عبد الله بن أبي سيف المدائني، أبو الحسن، مولى سَمُرة بن حبيب بن عبد شمس بن عبد مناف.[45] یاقوت حموی نیز در باره وابستگی وی به سمرة بن حبیب گفت: علي بن محمد بن عبد الله بن أبي سيف المدائني أبو الحسن مولى سمرة بن حبيب بن عبد شمس بن عبد مناف بصري سكن المدائن ثم انتقل عنها إلى بغداد فلم يزل بها إلى حين وفاته.[46]

ابن کثیر دمشقی، در روایت مدائنی تردید می کند، مثلا در خصوص شورای شش نفره عمر بن خطاب برای تعیین خلیفه مسلمین، روایتی از مدائنی نقل می کند و بعد می گوید: رَوَاهُ الْمَدَائِنِيُّ عَنْ مَشَايِخِهِ، وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِصِحَّتِهِ.[47]

علی بن محمد صلابی در باره وی گفت: فعلي بن محمد هو المدائني فيه ضعف وشيخه لوط بن يحي، واهٍ بمرة. قال عنه يحي بن معين: ليس بثقة، وقال أبو حاتم: متروك الحديث، وقال الدارقطني: أخباري ضعيف ووصفه في الميزان: أخباری تالف لا يوثق به، وعامة روايته عن الضعفاء والهلكى والمجاهيل.[48]

بدین جهت، وی نه تنها مورد تأیید علما و رجال شناسان شیعه نیست، بلکه علمای اهل سنت نیز بر وی خدشه وارد کرده و گفتارش را معتبر نمی دانند.

احمد بن یحیی بلاذری نیز مورخ و نسّابه دیگری است که افتراء کثرت ازدواج و طلاق امام حسن مجتبی(ع) را در کتاب«انساب الاشراف» نقل نمود. وی در این باره گفت: أنبأنا محمد بن عمر، أنبأنا عبد الله بن جعفر، عن عبد الله بن حسن قال: كان الحسن بن علي رجلا كثير النكاح للنساء، وكن قل ما يحظين عنده وكان قل أمرأة يتزوجها إلا احبته وضنت به![49]

ابوطالب مکی نیز فرد دیگری است که این افتراء را به امام حسن(ع) نسبت داد و در کتاب قوت القلوب به آن تصریح نمود و مورخان بعدی اعم از مخالف و موافق، از وی نقل قول کرده اند. به عنوان نمونه در مناقب آل ابی طالب(ع) آمده:عَنْ أَبِي طَالِبٍ فِي قُوتِ الْقُلُوبِ: أَنَّهُ يَعْنِي الْحَسَنَ (علیه السلام) تَزَوَّجَ مِئَتَيْنِ وَ خَمْسِينَ امْرَأَةً وَ قَدْ قِيلَ ثَلَاثَمِئَةٍ وَ كَانَ عَلِيٌّ(علیه السلام) يَضْجُرُ مِنْ ذَلِكَ فَكَانَ يَقُولُ فِي خُطْبَتِهِ إِنَّ الْحَسَنَ مِطْلَاقٌ فَلَا تُنْكِحُوه[50] ؛ ابوطالب در قوة القلوب گفت: وی، یعنی حسن(ع) با دویست و پنجاه زن ازدواج کرد و گاهی گفته شده که با سیصد زن ازدواج نموده است، به گونه ای که علی(ع) وی را باز می داشت و در خطبه خود می فرمود: همانا حسن زیاد طلاق می دهد، با او وصلت نکنید!

به تدریج مورخان راه افراط را پیش گرفته و هر کسی می خواست از قافله عقب نمانده و مطلب تازه تری را برای خوانندگان خویش ارائه دهد و بدین جهت بر تعداد همسران آن حضرت می افزود. به نمونه های ذیل توجه نمایید:

ذهبی در تاریخ الاسلام: تَزَوَّجَ سَبْعِينَ امْرَأَةً وَيُطَلِّقُهُنَّ، وَقَلَّمَا كَانَ يُفَارِقُهُ أَربَعُ ضَرَائِر.وَعَنْ جَعْفَرٍ الصَّادِقِ قَالَ: قَالَ عَلِيٌّ: يَا أَهْلَ الْكُوفَةِ لَا تُزَوِّجُوا الْحَسَنَ فَإِنَّهُ رَجُلٌ مِطْلَاقٌ، فَقَالَ رَجُلٌ: وَاللَّهِ لَنُزَوِّجَنَّهُ، فَمَا رَضِيَ أَمْسَكَ، وَمَا كَرِهَ طَلَّقَ.وَقَالَ ابْنُ سِيرِينَ: تَزَوَّجَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ امْرَأَةً فَبَعَثَ إِلَيْهَا بِمِئَةِ جَارِيَةٍ، مَعَ كُلِّ جَارِيَةٍ ألف درهم.[51]

بُرّی تلمسانی در الجوهرة: وكان الحسن رضي الله عنه مُحبا في النساء، كثير النِّكاح، كثير الطلاق. وكان علي يستحيي من أصهار الحسن، فخطب الناس وقال: إن الحسن مَطلاق فلا تُنكِحوه. فقام إليه رجل من همدان، فقال: يا أمير المؤمنين: والله لنُنكحنَّه فيُمسك من شاء ويطلِّق من شاء. فقال علي، وقد سُرَّ بقول الهمدانيِّ:

لِهمْدانَ أخلاقٌ ودينٌ يَزِينُهم ... وبأسٌ إذا لاقَوْا وحسنُ كلامِ

فلو كنتُ بواباً على باب جنَّةٍ ... لقلتُ لهمْدانَ: ادخُلوا بسلامِ[52]

قلقشندی در قلائد الجمان: ومما يُحكى أن أمير المؤمنين علياً رضي الله عنه صعد المنبر، فقال: ألا لا يزوّجن أحد منكم الحسن بن عليّ فإنه مطلاق. فنهض رجل من همدان، فقال: والله لنزوجنه، ثم لنزوجنه، إن أمهر أمهر كثيفاً، وإن أولد أولد شريفاً. فقال علي رضي الله عنه عند ذلك: ولو كنتُ بواباً على باب جنة ... لقلتُ لهمدان ادخلي بسلامِ[53]

بدین گونه، مورخان بی تدبیر و یا بی انصاف، گزافه گویی و راه افراط و زیاده روی را در پیش گرفته و از یک قول مغرضانه، یک پدیده تاریخی را خلق و به خورد آیندگان دادند.

مع الاسف همین مطلب بی پایه و دروغ و افترائی، امروزه در کتب، مجلات و فضای مجازی توسط معاندان و بدخواهان اهل بیت(ع) در ضدیت با شیعیان ائمه اطهار(ع) نشخوار و در اختیار افراد ناآگاه و ناپخته قرار داده می شود.

 

پاسخ به شبهه

 تمام نسبت هایی که به امام حسن مجتبی(ع) در رابطه با کثرت ازدواج و طلاق داده اند، ناروا و بی دلیل و تهمتی بیش نیست و ساحت آن حضرت مبرّا از چنین رفتار و کردار غیر خردمندانه است؛ زیرا آن حضرت به مانند مردان آن روزگار و به طور معمول و معروف با چند تن از بانوان ازدواج کرد و ازدواج سه نفر از آنان، به جدایی و طلاق انجامید، که علت طلاق دو نفر از آن ها(عائشه خثعمیه و زنی از طایفه بنی شیبان) بخاطر انحرافات فکری و عقیدتی و یک نفر از آن ها، که از عموزادگانشبه نام ام کلثوم عباسیهبوده، بخاطر مسایل اخلاقی و خانوادگی بوده است و این کار امام(ع)، یک امر عادی و طبیعی در آن عصر محسوب شده و هیچ گونه حساسیت و عکس العمل ویژه ای در پی نداشته است.[54] چون پیش از وی، پیامبر اکرم(ص) نیز چند تن از همسران خویش را طلاق داده بود.[55] هم چنین نقل شده که ابوبکر بن ابی قحافه از بین پنج همسر خویش، دو نفر را[56] و عمر بن خطاب از بین هفت همسر خویش، سه نفر را[57] طلاق داده بودند.

اما پس از صلح امام حسن(ع)، دشمنی های امویان با فرمان معاویة بن ابی سفیان و بعد از وی به فرماندهی خلفای بنی امیه نسبت به اهل بیت(ع) شدت پیدا نمود و حتی بعد از انقراض امویان و روی کار آمدن عباسیان نیز به نحو دیگری چنین دشمنی هایی ادامه یافت و امام حسن مجتبی(ع) در هر دو عصر، مورد ظلم و جفای دشمنان قرار گرفت.

به هر روی، ادله فراوانی وجود دارد که شبهه کثرت ازدواج و طلاق امام حسن مجتبی(ع) را باطل می گرداند و در این مبحث، به برخی از آن ها اشاره می گردد:

1. گر چه طلاق از نظر شرع مقدس اسلام، مجاز شمرده شده و در مواردی که سازش بین مرد و زن امکان پذیر نباشد، راه گریزی برای آنان گذاشته شده تا زندگی دلخواه خود را بر گزینند. ولیکن طلاق، عملی است ناپسند و در شرع مقدس اسلام مبغوض ترین عمل حلال می باشد. اگر طلاق زن بی جهت و از روی هوی و هوس باشد، مبغوضیت آن شدت پیدا می نماید. در این باره احادیث فراوانی وجود دارد. از جمله:

- عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ(علیه السلام) قَالَ: مَرَّ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) بِرَجُلٍ، فَقَالَ: مَا فَعَلْتَ امْرَأَتَكَ؟ قَالَ: طَلَّقْتُهَا يَا رَسُولَ اللَّهِ. قَالَ: مِنْ غَيْرِ سُوءٍ؟ قَالَ: مِنْ غَيْرِ سُوءٍ. ثُمَّ قَالَ: إِنَّ الرَّجُلَ تَزَوَّجَ فَمَرَّ بِهِ النَّبِيُّ(ص) فَقَالَ: تَزَوَّجْتَ؟ قَالَ: نَعَمْ. ثُمَّ قَالَ لَهُ بَعْدَ ذَلِكَ: مَا فَعَلْتَ امْرَأَتَكَ: قَالَ: طَلَّقْتُهَا. قَالَ: مِنْ غَيْرِ سُوءٍ؟ قَالَ: مِنْ غَيْرِ سُوءٍ! ثُمَّ إِنَّ الرَّجُلَ تَزَوَّجَ فَمَرَّ بِهِ النَّبِيُّ(ص) فَقَالَ: تَزَوَّجْتَ؟ فَقَالَ: نَعَمْ. ثُمَّ قَالَ لَهُ بَعْدَ ذَلِكَ: مَا فَعَلْتَ إمْرَأَتَكَ؟ قَالَ: طَلَّقْتُهَا. قَالَ: مِنْ غَيْرِ سُوءٍ؟ قَالَ: مِنْ غَيْرِ سُوءٍ. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يُبْغِضُ أَوْ يَلْعَنُ كُلَّ ذَوَّاقٍ مِنَ الرِّجَالِ وَ كُلَّ ذَوَّاقَةٍ مِنَ النِّسَاءِ‌[58]؛ امام محمد باقر(ع) فرمود: پیامبر خدا(ص) به مردی گذشت و از او پرسید: زنت را چه کردی؟ گفت: طلاقش دادم. پرسید: بدون هیچ عیبی؟ گفت: بدون هیچ عیبی! پس از مدتی آن مرد با زن دیگری ازدواج کرد. روزی پیامبر خدا(ص) بر او گذشت و به او فرمود: چه کردی؟ گفت: ازدواج کردم. چندی بعد رسول خدا(ص) به او برخورد و پرسید: زنت را چه کردی؟ گفت: طلاقش دادم! پرسید: بدون هیچ عیبی؟ پاسخ داد: بدون هیچ عیبی! بعد از آن، مرد بار دیگر ازدواج کرد و رسول خدا(ص) روزی او را دید و پرسید: آیا ازدواج کردی؟ گفت: آری. بعد از مدتی رسول خدا(ص) او را دید و پرسید: با این زنت چه کردی؟ گفت: او را نیز طلاق دادم. پرسید: بدون هیچ عیب و علتی؟ گفت: بی هیچ عیب و علتی! پیامبر اکرم(ص) فرمود: خداوند متعال دشمن می دارد، یا لعنت می کند مردی را که زنان را بسیار می چشد و زنی را که مردان را بسیار می چشد.

از این حدیث نبوی به روشنی به دست می آید که طلاق زن نمی تواند بی جهت باشد و زن ابزاری نیست که هر گاه مرد بخواهد آن را تعویض کند.

- عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: مَا مِنْ شَيْ‌ءٍ مِمَّا أَحَلَّهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَبْغَضَ إِلَيْهِ مِنَ الطَّلَاقِ وَ إِنَّ اللَّهَ يُبْغِضُ الْمِطْلَاقَ الذَّوَّاقَ[59]؛ امام جعفر صادق(ع) فرمود: از آن چه که خدای متعال حلال نموده، هیچ چیزی در نزد وی مبغوض تر از طلاق نیست و خداوند متعال دشمن می دارد کسی را که زیاد طلاق دهنده و زیاد چشنده باشد.

- عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يُحِبُّ الْبَيْتَ الَّذِي فِيهِ الْعُرْسُ وَ يُبْغِضُ الْبَيْتَ الَّذِي فِيهِ الطَّلَاقُ وَ مَا مِنْ شَيْ‌ءٍ أَبْغَضَ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنَ الطَّلَاقِ[60]؛ امام جعفر صادق(ع) فرمود: به راستی که خدای متعال دوست دارد خانه ای را که در آن عروسی باشد و دشمن دارد خانه ای را که در آن طلاق باشد و هیچ چیزی در پیشگاه خدا مبغوض تر از طلاق نیست.

حال که وضع طلاق در شرع مقدس اسلام این چنین است، آیا می توان پذیرفت که امام حسن مجتبی(ع) که پیشوای مسلمین و امام امت و وصی منصوص از جانب خدا و رسول خدا(ص) و امیرمؤمنان(ع) و از شخصیت های بارز عالم اسلام است، مرتکب زیادی طلاق گردد، به گونه ای که پدرش امیرمؤمنان(ع) مردم را از ازدواج خواهران و دخترانشان با آن حضرت بر حذر دارد؟ آیا العیاذ بالله آن حضرت نمی دانست که خدا دشمن می دارد کسی را که زیاد طلاق می دهد و با این حال، اقدام به طلاق زیاد می نمود؟ این گونه تهمت ها از یک انسان عادی بعید است، چه رسد به امام معصومی چون سبط اکبر رسول خدا(ص)، حضرت امام حسن مجتبی(ع).

 

2. چهره ای که قرآن کریم و پیامبر خدا(ص) از امام حسن مجتبی(ع) ترسیم کرده اند، منافات دارد با این افترائات ناجوانمردانه ای که به آن حضرت نسبت داده شده است. مثلا در قرآن کریم در باره شخصیت پنج تن آل عبا(ع)، از جمله امام حسن مجتبی(ع) آمده: إنّما يُرِيدُ اللهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً.[61] یا در آیه مودت که خداوند مردم را به دوستی اهل بیت(ع)، از جمله امام حسن(ع) دعوت نموده، فرمود: قُلْ لاَ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى.[62]  و چندین آیه دیگری که در باره اهل بیت(ع)، از جمله امام حسن مجتبی(ع) نازل شده اند، از آنان یک چهره ایده آل و اسوه و الگو ترسیم کرده، که جامع کمالات و فضایل اخلاقی و انسانی می باشند و چنین شخصیت هایی از آلودگی هایی چون زن بارگی و دل بستگی به مظاهر دنیوی، مبرّا می باشند.

هم چنین تعابیری که رسول خدا(ص) در باره امام حسن مجتبی(ع) به کار برده، وی را انسانی برجسته و نمونه، بلکه سید جوانان اهل بهشت و میوه قلب خود معرفی کرده است. به عنوان نمونه، فرمود: من سرّه أن ینظر الی سیّد شباب اهل الجنة، فلینظر الی الحسن.[63] هم چنین انس بن مالک روایت کرد: بینا رسول الله(ص) راقد، إذ جاء الحسن(ع) یدرج حتی قعد علی صدره، ثم بال علیه فجئت أمطیته عنه، قال: ویحک یا انس! دَع ابنی و ثمرة فؤادی، فانّ من آذی هذا فقد آذانی، و من آذانی فقد آذی الله.[64]

در حدیث دیگر از رسول خدا(ص) در باره شخصیت امام حسن(ع) آمده: وأما الحسن فانه ابني، و ولدي، و بضعة مني، وقرة عيني، وضياء قلبي، وثمرة فؤادي، وهو سيد شباب أهل الجنة، وحجة الله على الامّة، أمره أمري، و قوله قولي، من تبعه فهو مني، ومن عصاه فليس مني، واني لمّا نظرت إليه تذكّرت ما يجري عليه من الذل بعدي، فلا يزال الأمر به حتى يُقتل بالسم ظلما وعدوانا، فعند ذلك تبكي الملائكة السبع الشداد لموته ويبكيه كل شئ حتى الطير في جو السماء، والحيتان في جوف الماء، فمن بكى له لم يَعم عينه يوم تعمى العيون، ومن حزن عليه لم يحزن قلبه يوم تحزن القلوب، و من زاره في بقيعه ثبتت قدمه على الصراط يوم تزل فيه الأقدام.[65]

 

چگونه از چنین امام معصومی که مورد ستایش خدا و رسول خدا(ص) بوده و پیامبر اکرم(ص) وی را از خود و میوه قلب خویش می داند، رفتار و کردار انسان های سرمست و بی تعهدی چون کثرت ازدواج و طلاق بر می آید؟ آیا چنین تهمت هایی مصداق اذیت به خدا و رسول خدا(ص) نیست که در روایت فوق الذکر به آن اشاره شده است؟

 

3. کثرت ازدواج و طلاق امام حسن(ع) در تمام گفته ها و نوشته های مغرضان و مورخان، به گونه ای مبهم و کلی مطرح شده و اسامی همسران آن حضرت ذکر نگردیده است. اگر کثرت ازدواج وی حقیقت داشته، چرا اسامی آنان و یا نیمی و یا حداقل یک سوم آنان در تاریخ ثبت و ضبط نشده است؟  مگر نه آن است که ادعا شده مردم بخاطر قرب به پیامبر خدا(ص) و حضرت فاطمه زهرا(س) چنین اصراری داشته اند، بی تردید اگر چنین چیزی واقعیت داشت و آن حضرت با زنی از یک قبیله ازدواج می کرد، آن قبیله چنین مسئله ای را از افتخارات خود می دانست و آن را به گوش آیندگان می رسانید. در حالی که تعداد همسران آن حضرت در کتب تاریخ معیّن و اسامی آنان نیز معیّن و مشخص می باشد.

 

4. در آن زمان، کثرت فرزند، به خصوص زیادی پسران از محسّنات خانواده و طایفه بوده و آنان را از هجوم بیگانگان و خطرات احتمالی دشمنان بیمه می نمود. اگر امام حسن(ع) با زنان زیادی ازدواج کرده بود، به تبع آن باید فرزندان زیادی داشته باشد. مثلا اگر وی چهل همسر انتخاب کرده بود و برای هر همسری سه فرزند در نظر بگیریم، باید 120 فرزند می داشت و اگر با هفتاد زن ازدواج می کرد، باید 210 فرزند و اگر با سیصد زن ازدواج می کرد، باید نُهصد فرزند بجای می گذاشت.

در حالی که رجال نویسان و مورخان تنها یازده و حداکثر پانزده فرزند برای آن حضرت ثبت و ضبط کرده اند.[66] شیخ مفید در ارشاد نیز همین پانزده فرزند را برگزیده و نام های آنان را بدین شرح بیان نمود: زید، حسن، عمرو، قاسم، عبدالله، عبدالرحمن، حسین، طلحه، ام الحسن، ام الحسین، فاطمه کبری، فاطمه صغری، ام عبدالله، ام سلمه، و رقیه.[67]

علاوه بر این، آن حضرت در سنین جوانی به شهادت رسید و عمر وی در هنگام شهادت تنها 47 سال بود و اگر وی از 17 سالگی ازدواج کرده باشد، آیا معقول است که در طول 30 سال باقیمانده با چهار صد، یا سیصد و یا حتی با هفتاد زن ازدواج کرده باشد؟

 

5. یکی از مواردی که نسبت به شخصیت های معروف، در تاریخ ثبت و درج می گشت، اسامی داماد های آنان بوده است. اگر امام حسن(ع) تعداد زیادی زن گرفته بود، به تبع آن باید فرزند زیادی داشته و بخاطر ازدواج دخترانش باید داماد های زیادی ه داشته باشد. در حالی که برای آن حضرت تنها چهار داماد ذکر شده و آنان عبارتند از:

1- امام علی بن الحسین(ع)، معروف به سجاد. 2- عُمر بن زین العابدین(ع)، معروف به عمر اشرف. 3- عبدالله بن زبیر. 4- عمرو بن زبیر.

آیا پذیرفته است کسی از مشاهیر عرب و از رهبران مسلمین، تعداد هفتاد، یا نود، یا دویست و پنجاه و یا سیصد و بالاتر همسر داشته باشد، ولی تنها چهار داماد برای وی وجود داشته باشد؟

 

6. امام حسن مجتبی(ع) بخاطر بهره مندی از ویژگی های شخصیتی و خانوادگی، بعد از شهادت امیرمؤمنان(ع) مشاغل مذهبی و اجتماعی فراوانی بر عهده داشت و حتی بعد از صلح با معاویه بن ابی سفیان و بازگشت به مدینه منوره، فعالیت های فراوان مذهبی، اجتماعی، عمرانی و کشاورزی داشت و فرصتی برای ازدواج زیاد با زنان و درگیر شدن با طلاق آنان را نداشت.

 آن حضرت، دارای حالات عبادی خاصی بود، به طوری که زمان زیادی برای نماز، دعا و قرائت قرآن و آموزش احکام و معارف دینی به مسلمانان و پاسخ به مشکلات و پرسش های شرعی آنان، صرف می نمود.

امام حسن(ع) 20 بار پیاده از مدینه به مکه رفته و خانه خدا را زیارت نمود، دو بار تمام مال و سه بار نیمی از اموال خویش را در راه خدا صدقه داد[68]، غیر از صدقاتی که به صورت موردی پرداخت می کرد.

وی بعد از شهادت امیرمؤمنان(ع) متولی نخلستان ها و موقوفات آن حضرت بوده و به شایستگی مدیریت می نمود و درآمدهای آن ها را طبق وصیت امیرمؤمنان(ع) هزینه می نمود.

آن حضرت تأمین مالی خانواده های شهدا و ایثارگران جنگ های زمان امیرمؤمنان(ع) را بر عهده داشت و در حدّ امکان نمی گذاشت آنان پس از شهادت امام علی بن ابی طالب(ع) احساس تنهایی و یا حقارت نمایند.

از چنین شخصیتی که حالات این چنینی و مشاغل آن چنانی دارد، امکان پذیر نیست که به سراغ هوسرانی و شهوت رانی رفته و خود را سرگرم کار های نماید که غیر از مهانت و حقارت نفس، چیز دیگری عایدش نمی گردد.

علاوه بر این، آن حضرت رقبای شخصیتی مهمی چون عایشه بنت ابی بکر، عبدالله بن عمر، عبدالله بن زبیر و مروان بن حکم، از طوایف مختلف در مدینه داشته که همیشه مترصد نقطه ضعف آن حضرت بوده، تا وی را تضعیف و تحقیر کنند و اگر مسائلی چون ازدواج و طلاق زیاد وی را مشاهده می نمودند، بی تردید بر او اعتراض و بر ضدش فرافکنی می کردند و در تاریخ اسلام ثبت و درج می گردید. در حالی که هیچ گزارشی از آنان در این ارتباط وجود ندارد.

نتیجه

 نه شخصیت دینی و اجتماعی امام حسن مجتبی(ع) اقتضای ازدواج و طلاق های زیادی را داشت و نه برای آن حضرت، فرصتی برای پرداختن به چنین کارهایی بود. آن چه که در برخی از روایات و احادیث به امیرمؤمنان(ع) و یا سایر ائمه اطهار(ع) در باره کثرت نکاح و طلاق آن حضرت نسبت داده شده، بخاطر ضعف سند قابل اعتبار و اعتناء نمی باشند. سخنان مورخان مغرض و یا خوش باور در باره ازدواج و طلاق امام حسن(ع) چون مبتنی بر همین روایات دروغین و بی پایه می باشند، ارزش و اعتباری ندارند. اما نقل سخن منصور دوانقی و فرافکنی های وی نسبت به امام حسن مجتبی(ع) و فرزندان و نوادگان وی، گر چه واقعیتی است غیر قابل انکار و از آن طاغی ستم گر چنین سخن های صادر شده است، ولیکن همه آن ها افتراء و تهمت بوده و بدین جهت بی اساس و باطل می باشند؛ زیرا سخن های وی از روی حقد و کینه نسبت به اهل بیت(ع) و برای بیرون نمودن رقبای سیاسی از گردونه عالم سیاست و حکومت بوده، نه مبتنی بر واقعیت های زندگانی آن حضرت.

واقعیت زندگانی امام حسن مجتبی(ع) آن گونه که در غالب منابع روایی و تاریخی و رجالی آمده، آن است که وی به مانند شخصیت های معروف عصر خویش، با چند تن از بانوان ازدواج کرده و از دواج سه تن از آنان، بخاطر مسائل فکری و اعتقادی و یا رفتاری منجر به طلاق شده است و از امیرمؤمنان(ع) و یا از امامان معصوم دیگر چیزی در باره کثرت ازدواج و طلاق آن حضرت وارد نشده است.

آن چه که امروزه در محمل های مختلف و با سخن های گزنده در باره آن امام همام(ع) نشر و پخش می گردد، جملگی باطل و بی اساس می باشند و همه آن ها از جانب تکفیری ها و وهابیان جنایتکار و یا از بهایی ها و سایر دشمنان اهل بیت(ع) نشخوار می گردند و علمای ما از سابق تا لاحق پاسخ آنان را داده اند. مع الاسف از محبان اهل بیت(ع) و یا از شیعیان و ولایتمداران ساده لوح و خوش باور نیز گاهی چنین گفتاری شنیده می شود، که آن را مزیتی برای آن حضرت دانسته اند و این نظر، گویای دیدگاه مرد سالارانه آنان می باشد که برای تخفیف و تحقیر زنان، متمسک به چنین نقل قول های شده اند.
-------------------------------------
منابع:

. عضو هیأت علمی مرکز اطلاعات و مدارک اسلامی( وابسته به پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی)[1]

. کتاب دائرة المعارف الاسلامیة، که مع الأسف در اختیار جوامع غربی و جوامع عربی در ارتباط با اسلام و مسلمین قرار دارد، در باره امام حسن مجتبی(ع)، آن قدر مطالب سخیف و مشمئز کننده دارد که از ترجمه و بازگو کردن آن و حتی آدرس دادن مطالب آن شرم دارم.  [2]

. روضة المتقین، ج 9 ، ص 5[3]

. مرآة العقول، ج 21 ، ص 96[4]

. وسائل الشیعة، ج 22 ، ص 9[5]

. الوافی، ج 23 ، ص 998[6]

. مستدرک الوسائل، ج 15 ، ص 280[7]

. الکافی، ج 6 ، ص 56 ، کتاب الطلاق، باب تطلیق المرأة غیر الموافقة، حدیث 4[8]

. رجال النجاشی، ص 132 [9]

. رجال النجاشی، ص 40[10]

. الخلاصة، ص 212 [11]

. معجم رجال الحدیث، ج 16، ص 94[12]

. الکافی، ج 6 ، ص 56 ، کتاب الطلاق، باب تطلیق المرأة غیر الموافقة، حدیث 5[13]

. معجم رجال الحدیث، ج 20 ، ص 25[14]

. مرآة العقول، ج 21 ، ص 96[15]

. السرائر، ج 3، ص 640 [16]

. السرائر، ج 3، ص 640[17]

. السرائر، ج 3، ص 640[18]

. دعائم الاسلام، ج 2 ، ص 257، شماره مسلسل حدیث: 980، کتاب الطلاق، فصل 1[19]

. المحاسن، ج 2 ، ص 601، حدیث 20، باب الاستشارة از کتاب المنافع من المحاسن[20]

. رجال النجاشی، ص 76[21]

. البدایة و النهایة، ج 8، ص 43[22]

. تاریخ دمشق، ج 13، ص 249[23]

. تاریخ الخلفاء، ج 1، ص 146[24]

. امیرالمؤمنین الحسن بن علی بن ابی طالب، شخصیته و عصره، ص 30[25]

. مروج الذهب، ج 3 ، ص 311 ؛ حیاة الامام الحسن بن علی علیه السلام، ج 2 ، ص 460[26]

. متن سخنان وی بدین شرح است: إن ولد آل أبي طالب تركناهم و الذي لا إله إلا هو و الخلافة، فلم نعرض لهم لا بقليل و لا بكثير، فقام فيها علي بن أبي طالب (ع)، فما أفلح و حكم الحكمين، فاختلفت عليه الأمة، و افترقت الكلمة، ثم وثب عليه شيعته و انصاره و ثقاته، فقتلوه، ثم قام بعده الحسن بن علي فوالله ما كان برجل، عرضت عليه الأموال فقبلها، و دس اليه معاوية أني أجعلك ولي عهدي، فخلعه، و انسلخ له مما كان فيه و سلمه اليه، و أقبل علي النساء يتزوج اليوم واحدة، و يطلق غدا أخري، فلم يزل كذلك حتي مات علي فراشه.[27]

. صبح الاعشی، ج 1 ، ص 233[28]

. کشف الغمة، ج 2 ، ص 92[29]

. البدایة و النهایة، ج8، ص 43[30]

. الضعفاء، ص 146[31]

. الضعفاء الضعفاء و المتروکون، ج 3 ، ص 130[32]

. تاریخ اسماء الضعفاء و الکذابین، ص 167[33]

. الردّة مع نبذة من فتوح العراق، ص 11؛ مقدمه کتاب المغازی، ج 1 ، ص 7[34]

. بحار الانوار، ج 44، ص 173[35]

. ترجمة الامام الحسن(ع)، ص 152 [36]

. تاریخ مدینة دمشق، ج 13، ص 249 [37]

. تاریخ الخلفاء، ج 1 ، ص 146[38]

. البدایة و النهایة، ج 8 ، ص 42[39]

. البدایة و النهایة، ج 8، ص 42[40]

. التاریخ الکبیر، ج 8، ص 351[41]

. الاصابة، ج 4، ص 102 [42]

. الکامل فی ضعفاء الرجال، ج 7 ، ص 263 [43]

. اسد الغابة، ج 1 ، ص 479[44]

.الوافی بالوفیات، ج 7 ، ص 18[45]

. معجم الادباء، ج 4 ، ص 220[46]

. البدایة و النهایة، ج 7 ، ص 146[47]

.الدولة الامویة عوامل الازدهار و تداعیات الانهیار، ج 1، ص 205[48]

. انساب الاشراف، ج 3 ، ص 55[49]

. مناقب آل ابی طالب، ج 3، ص 192[50]

. تاریخ الاسلام، ج 4، ص 17[51]

. الجوهرة فی نسب النبی و اصحابه العشرة، ج 2 ، ص 204[52]

. قلائد الجمان فی التعریف بقبائل عرب الزمان، ص 99 [53]

. پیشوای صالحان، ص 344[54]

. البدایة و النهایة، ج 5، ص 312[55]

. المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، ج 4، ص 56[56]

. البدایة و النهایة، ج 10، ص 194[57]

. الکافی، ج 6، ص 54 ، کتاب الطلاق، باب 1، حدیث 1[58]

. الکافی، ج 6، ص 54 ، کتاب الطلاق، باب 1، حدیث 2[59]

. الکافی، ج 6، ص 54 ، کتاب الطلاق، باب 1، حدیث 3[60]

. سوره احزاب، آیه 33[61]

. سوره شوری، آیه 23[62]

. البدایة و النهایة، ج 8، ص 39[63]

. فضائل الخمسة، ج 3 ، ص 303[64]

. بشارة المصطفی، ص 308 [65]

. کشف الغمة، ج 2 ، ص 152[66]

. الارشاد، ص 360[67]

. کشف الغمة، ج 2 ، ص 129[68]

 

کتابنامه:

  1- قرآن کریم

2- ابن ادريس حلی، محمد بن منصور، السرائر، 3 جلد، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، قم، چاپ دوم، 1410 ه‍ ق

3- ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، تحقیق: محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، 19 جلد، دارالکتب العلمیة، بیروت، چاپ اول، 1412 ه. ق

4- ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابة فی تمییز الصحابة، تحقيق: عادل أحمد عبد الموجود وعلى محمد معوض، 8 جلد، دارالکتب العلمیة، بیروت، چاپ اول، 1425 ه. ق

5- ابن سعد،  محمد بن سعد بن منيع بصري زهري، ترجمة الامام الحسن(ع)، 8 جلد، دار صادر، بیروت، چاپ اول، 1968 م

6- ابن شاهین، عمر بن احمد بغدادی، تاریخ اسماء الضعفاء و الکذابین، تحقیق: عبدالرحیم محمد احمد قشقری، یک جلد، چاپ اول، 1409 ه. ق

7- ابن شهرآشوب سروی مازندرانی، محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، 3 جلد، علامه، قم

8- ابن عدی، عبدالله بن عدی جرجانی، الکامل فی ضعفاء الرجال، تحقیق: یحیی مختار غزاوی، 7 جلد، دارالفکر، بیروت، چاپ دوم، 1409 ه. ق

9- ابن عساکر، علی بن حسین، تاریخ مدینة دمشق، تحقیق: عمر بن غرامة، 70 جلد، دارالفکر، بیروت، 1995 م

10- ابن کثیر، علی بن محمد بن عبدالکریم جزری، اسد الغابة فی معرفة الصحابة، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1377 ه. ق

11- ابن کثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، تحیق: علی شیری، دار احیاء التراث العربی، 15 جلد، چاپ اول، 1408 ه. ق

12- ابونعیم اصبهانی، احمد بن عبدالله، الضعفاء، تحقیق: فاروق حمادة، یک جلد، دارالثقافة، دارالبیضاء، چاپ اول، 1405 ه. ق

13- اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة فی معرفة الائمة(ع)، تصحیح: سید ابراهیم میانجی، 3 جلد، نشر ادب الحوزة، قم، چاپ دوم، 1362 ه. ش

14- بخاری، محمد بن ابراهیم بن اسماعیل، التاریخ الکبیر، تحقیق: سید هاشم ندوی، 8 جلد، دارالفکر، بیروت(نرم افزار الشاملة)

15- برقی، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، 2 جلد، دار الكتب الإسلامية، قم، چاپ دوم، 1371 ه‍ ق

16- بُرّی تلمسانی، محمد ابن ابی بکر، الجوهرة فی نسب النبی و اصحابه العشرة، تعلیق: محمد تونجی، 2 جلد، دارالرفاعی، ریاض، چاپ اول، 1403 ه. ق

17- بلاذری، احمد بن یحیی، جمل من انساب الاشراف، تحقیق: سهیل زکار و ریاض الزرکلی، 13 جلد، دارالفکر، بیروت، چاپ اول، 1417 ه. ق

18- تمیمی مغربی، ابو حنيفه نعمان بن محمد، دعائم الإسلام، 2 جلد، مؤسسه آل البيت عليهم السلام، قم، چاپ دوم، 1385 ه‍ ق

19- حرّ عاملى، محمد بن حسن، وسائل الشيعة، 29 جلد، مؤسسه آل البيت عليهم السلام، قم، چاپ اول، 1409 ه.‍ ق

20- حسینی فیروزآبادی، سید مرتضی، فضائل الخمسة، 3 جلد، مرکز الطباعة و النشر للمجمع العالمی لاهل البیت(ع)، قم، چاپ اول، 1422 ه. ق

21- خويى، سيد ابو القاسم موسوى، معجم رجال الحديث، 24 جلد،(نرم افزار جامع فقه اهل بیت2)

22- دار قطنی، علی بن عمر بغدادی، الضعفاء الضعفاء و المتروکون، تحقیق: عبدالرحیم محمد احمد قشقری، 3 جلد، مجلة الجامعة الاسلامیة، مدینه منوره، 1403 ه.ق

23- ذهبی، شمس الدین محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، مکتبة توفیقیة، 37 جلد، نرم افزار المکتبة الشاملة

24- سیوطی، جلال الدین عبدالرحمن بن ابی بکر، تاریخ الخلفاء، تحقیق: حمدی دمرداش، 1 جلد، نشر نزار مصطفی الباز، چاپ اول، 1425 ه. ق

25- صفدی، خليل بن أيبك بن عبد الله، الوافی بالوفیات، تحقیق: أحمد أرناؤوط وتركي مصطفى، 29 جلد، دار إحياء التراث، بيروت، 1420 ه. ق

 

26- صلّابی، علی بن محمد، امیرالمؤمنین الحسن بن علی بن ابی طالب(رضی الله عنه) - شخصیته و عصره -، یک جلد، دار التوزیع و النشر الاسلامیة، مصر، چاپ اول، 1425 ه. ق

27- صلّابی، علی بن محمد، الدولة الامویة عوامل الازدهار و تداعیات الانهیار، 2 جلد، دارالمعرفة، بیروت، چاپ دوم، 1429 ه. ق

28- طبری، عمادالدین محمد بن ابی القاسم، بشارة المصطفی(ص) لشیعة المرتضی(ع)، تحقیق: جواد قیومی اصفهانی، 1 جلد، النشر الاسلامی، قم، چاپ اول، 1420 ه. ق

29- علامه حلی، حسن بن يوسف بن مطهر اسدى، رجال العلامة(خلاصة الأقوال- الخلاصة-)، 1 جلد، المطبعة الحيدرية، نجف اشرف، چاپ دوم، 1381 ه.‍ ق

30- علامه مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوار، 26 جلد، مؤسسة الطبع و النشر، بيروت، اول، 1410 ه‍ ق

31- علامه مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، مرآة العقول، 26 جلد، دار الكتب الإسلامية، تهران، چاپ دوم، 1404 ه.‍ ق

 

32- فيض کاشانی، محمد محسن ابن شاه مرتضى، الوافي، 26 جلد، كتابخانه امام امير المؤمنين علي عليه السلام، اصفهان، چاپ اول، 1406 ه‍ ق

33- قرشی، باقر شریف، حیاة الامام الحسن بن علی(ع)، 2 جلد، مطبعة الادب، نجف، چاپ اول، 1395 ه. ق

34- قلقشندی، احمد بن علی، صبح الاعشی، تحقيق: يوسف علي طويل، 14 جلد، دارالفکر، دمشق، چاپ اول، 1987 م

35- قلقشندی، احمد بن علی، قلائد الجمان، تحقیق: ابراهیم ابیاری، 1 جلد، دارالکتاب، بیروت، چاپ دوم، 1402 ه. ق

36- كلينى، محمد بن يعقوب، الكافي، 8 جلد، دار الكتب الإسلامية، تهران، چاپ چهارم، 1407 ه.‍ ق

37- مجلسى اول، محمد تقى، روضة المتقين ، 13 جلد، مؤسسه فرهنگى اسلامى كوشانپور، قم، چاپ دوم، 1406 ه‍. ق

38- مسعودی بغدادی، علی بن حسین، مروج الذهب، تحقیق محمد محیی الدین عبدالحمید، 2 جلد، دارالمعرفة، بیروت، 1403 ه. ق

39- مفید، محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد، ترجمه و شرح: محمد باقر ساعدی خراسانی، 1 جلد، اسلامیه، تهران، چاپ سوم، 1376 ه. ش

40- نجاشى، احمد بن على، رجال النجاشي(فهرست أسماء مصنفي الشيعة)، 1 جلد، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، قم، 1407 ه.‍ ق

41- نورى، ميرزا حسين، مستدرك الوسائل، 18 جلد، مؤسسه آل البيت عليهم السلام، بيروت، چاپ اول، 1408 ه.‍ ق

42- واردی، سید تقی، پیشوای صالحان، 1 جلد، دارالثقلین، قم، چاپ اول، 1385 ه. ش

43- واقدی، محمد بن عمر، الّردّة مع نبذة من فتوح العراق، تحقیق: یحیی جبوری، یک جلد، دارالغرب الاسلامیة، بیروت، چاپ اول، 1410 ه. ق

44- واقدی، محمد بن عمر، المغازی، تحقیق: مارسدن جونس، 2 جلد، دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1414 ه. ق

45- یاقوت حموی، معجم الادباء، 20 جلد(نرم افزار المکتبة الشاملة)

شما اینجا هستید: خانه مقالات مجموعه ها سیره معصومین/ شبهه مطلاق بودن امام حسن مجتبی(ع)