قرآنی و روایی

سیره معصومین/ نسب شناسی تحلیلی امام مهدی(عج) از منظر فریقین

نَسب شناسی تحلیلی امام مهدی(عج)از منظر فریقین

(فصلنامه علمی- پژوهشی مشرق موعود، شماره 47)

سید تقی واردی

(استادیار پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی)

چکیده: گرچه مسئله مهدویت و ظهور حضرت مهدی(عج) در آخر الزمان مورد اتفاق و اجماع شیعه و اهل سنت است، ولی در برخی از موضوعات مربوط به آن حضرت، اختلاف نظرهایی بین فریقین وجود دارد. یکی از   موارد اختلافی، بحث درباره نَسب امام مهدی(عج) است. اجماع شیعه و برخی از اهل سنت با استناد به احادیث متواتر آن است که آن حضرت از نسل رسول خدا(ص) و از ذریه حضرت فاطمه زهرا(س) و از اولاد امام حسین(ع) است. هم چنین معتقدند وی فرزند امام حسن عسکری(ع) می باشد. ولیکن برخی از اهل سنت، به ویژه آن­هایی که در مخالفت و حتی دشمنی با پیروان مکتب اهل بیت(ع) إبا و امتناعی ندارند، گاهی شبهه می­کنند که وی از تبار عباس بن عبدالمطلب است، نه از عترت و اهل بیت(ع). گاهی می­گویند وی از نسل امام حسن مجتبی(ع) است، نه از نسل امام حسین(ع). هم چنین می­گویند نام پدرش عبدالله است، نه امام حسن عسکری(ع). آنان چنین شبهاتی را مستند به برخی از روایاتی نموده اند که با بررسی سندی و دلالی آن­ها ثابت خواهد شد، که جملگی مرسل و مرفوع بوده و با انگیزه های خاصی توسط معاندان در طول تاریخ (به ویژه در عصر عباسیان) جعل و وضع شده اند و از منظر فریقین(شیعه و کثیری از اهل سنت) غیر قابل اعتبار و اعتنا بوده و اخبار موضوعه محسوب می­گردند.

واژگان کلیدی: نَسب­شناسی، امام مهدی(عج)، مهدویت، شبهات، روایات موضوعه، جعل روایات

مقدمه: با این که دو فرقه شیعه و اهل سنت در مسئله کلامی مهدویت و ظهور حجت خدا، حضرت مهدی منتظر(عج) در آخر الزمان اتفاق و اجماع دارند، ولیکن به خاطر اختلاف نظر در برخی از موضوعات مربوط به آن حضرت، از جمله در نَسب و تبار مطهر وی بین آنان وجود دارد، بهانه­ای برای مغرضان و مخالفان تقریب مذاهب اسلامی و وحدت مسلمانان به وجود آمده که با استفاده از برخی عالم نمایان تکفیری از زمان های گذشته تا عصر حاضر درباره آن حضرت ایجاد شبهه و دو دلی نمایند و از این طریق، مسلمانان را همیشه به خودشان مشغول و تنور اختلاف و تفرقه بین آنان را به امر استکبار جهانی گرم نگه دارند، تا زمینه مهدویت گرایی و مهدی باوری را از ذهن مردم خارج و به سلطه شیطانی خود بر عالم اسلام ادامه و استمرار بخشند.

واکاوی چنین شبهاتی، محققان منصف را به این  نتیجه می­رساند که پشت چنین انحرافات فکری و اعتقادی، انگیزه­های سیاسی حاکمان ستمگر هر عصر و یا توطئه های برون مرزی دشمنان مسلمین نهفته است. در زمان عباسیان برخی به هواداری عباسیان، مهدی موعود را عباسی پنداشتند و برخی برای مبارزه با عباسیان و هواداری از بنی الحسن(ع) وی را از نسل امام حسن مجتبی(ع) دانستند و دو طرف برای تفوّق بر دیگری اقدام به جعل روایات نمودند و همان دستمایه برای زمامداران مستبدی شد که در طول تاریخ اسلام و مسلمین در صدد تضعیف اعتقاد به مهدویت و تقویت شبهات مربوط به وی بر آیند. چون مهدی باوری و انتظار ظهور آن حضرت را منافی و معارض با حکومت و سلطنت خویش می­دیدند.

در عصر حاضر، دو تفکر تکفیری و صهیونیستی، که یکی از جانب وهابیان و حکومت آل سعود و دومی از سوی صهیونیست­های آمریکا و اسرائیل( با عملگی بهائی­ها) تغذیه و تبلیغ می­گردند، مهدویت گرایی(به قرائت پیروان مکتب اهل بیت«ع») را منافی منافع خود دانسته و با تمام امکانات فکری، فرهنگی و رسانه ای در صدد مقابله با آن بر آمدند و چون غالب مسلمانان عالم(اعم از شیعه و اهل سنت) اعتقاد راسخ به مهدویت داشته و آن را از اصول غیر قابل خدشه دین می­دانند، لاجرم در موضوعات پیرامونی آن ایجاد شبهه می­کنند، تا اعتقادات آنان را متزلزل و آنان را سرگرم بحث­های درونی خود نموده و از اندیشیدن در مسائل برونی، مانند استعمار، استبداد و غصب سرزمین­های اسلامی باز دارند.  

در هر حال، دریاره حضرت حجت(عج) شبهات متعددی مطرح و در کتب و مقالات و هم چنین در رسانه ها و فضاهای سایبری پخش و نشر نمودند، که یکی از آن­ها درباره تبار و نسَب آن حضرت است. در این خصوص سه شبهه به شرح ذیل از آنان بیان و در اذهان جوانان تزریق گردیده است:

1) امام مهدی(عج) از تبار عباس بن عبدالمطلب است، نه از تبار حضرت فاطمه زهرا(س).

 2) امام مهدی(عج) از تبار امام حسن مجتبی(ع) است، نه از تبار امام حسین(ع).

 3) نام پدر امام مهدی(عج) همانند نام پدر حضرت محمد(ص)، عبدالله است، نه امام حسن عسکری(ع).

آنان گفتار خود را مستند به اخبار و احادیث رسول خدا(ص) و برخی از ائمه اطهار(ع) می­نمایند و بر این اساس شیعیان و پیروان مکتب اهل بیت(ع) را به خاطر اعتقاد به حضرت مهدی(عج) و این که آن حضرت از نسل امام حسین(ع) و فرزند امام حسن عسکری(ع) است، مورد تمسخر و بدگویی قرار می­دهند. البته کژرفتاری­های این چنینی بی سابقه نیست. پیش از این نیز برخی از اسلافشان چنین برخوردهای غیر منطقی با پیروان مکتب اهل بیت(ع) داشته اند. به عنوان نمونه ابن قیم جوزی در بحث اقوال مسلمین درباره ظهور حضرت مهدی(عج)، بعد از بیان سه قول از آنان، در خصوص اعتقاد پیروان مکتب اهل بیت(ع) درباره حضرت حجت(عج) گفت: و اما برای رافضیان امامی قول چهارمی است، که می­گویند مهدی محمد فرزند حسن عسکری است، که منتظَر و از نسل حسین بن علی است، نه از نسل حسن. وی در زمان­ها حاضر و از دیدگان غائب است. همان کسی که عصا(مراد عصای رسالت) را به ارث می­برد  و فضا را در اختیار می­گیرد.[1] وی در حالی که کودک خردسالی بود، وارد سرداب سامرا شد و از آن زمان بیش از پانصد سال می­گذرد، پس نه چشمی او را دیده و نه از او خبر و اثری احساس شده است. آنان(شیعیان) هر روز انتظار وی را می­برند و در جلوی درِ سرداب با اسب ایستاده اند و صدا می­زنند که به سوی آنان بیرون بیاید. (می­گویند) بیرون بیا مولای ما، احتجاج کن مولای ما، سپس با نا امیدی و بی بهره­مندی بر می­گردند. پس این عادات آنان و عادت وی(مهدی) است.

وی بعد از نقل شعری تعریض آمیز، شیعیان و معتقدان به مسئله مهدویت را با این الفاظ مورد تمسخر و تحقیر قرار داد: و لقد أصبح هؤلاء عارا على بني آدم و ضحكة يسخر منها كل عاقل(ابن قیم جوزی، 1390: ص 151)؛ آنان مایه ننگ بنی آدم و مضحکه هر انسان عاقل قرار گرفته اند.

در برابر چنین قضاوت­های غیر منصفانه ای، ممکن است برخی از خودی­ها بگویند گفتار آنان ارزش بررسی و پاسخ­گویی ندارد و چون واضح البطلان است، در یک محمل علمی و پژوهشی قابل بحث و نقد نمی باشد. ولی بر عکس من معتقدم بجا و بایسته است با صبر و حوصله و با منطق و برهان، سخنان مخالفان باورهای خود را شنید و بررسی و نقد نمود و در صورت لزوم پاسخ مناسب داد، تا خوانندگان دو طرف خود درباره صحت و سقم چنین نسبت­هایی داوری کنند. این مقاله پژوهشی به همین منظور تدوین گردیده است، که هم شبهات مخالفان را بیان و هم آن­ها را از دیدگاه شیعه و اهل سنت مورد بررسی و نقد قرار دهد.

گر­چه پیش از این، چنین شبهاتی در برخی از کتب مربوط به مباحث مهدویت(مانند منابع روایی اهل سنت) و یا در ضمن مقالاتی(رضا نژاد، 1387: ص 27؛ منائی، 1396: ص 127) عالمانه مورد نقد و بررسی قرار گرفته اند، ولی از این که هر سه شبهه درباره پدر و تبار حضرت مهدی(عج) در یک مقاله بررسی و به عنوان یک پژوهش مستقل که مدارک و مستندات شبهات را از منظر علمای اهل سنت مورد نقد قرار دهد، پیشینه ای برای آن ملاحظه نگردیده است.

به همین منظور، این مقاله تلاش دارد، در مرتبه اول شبهات مخالفان را شناسایی و مستندات اصلی آن­ها را بیان کند و در مرحله بعد هر یک از آن­ها را از منظر علمای اسلام، به ویژه علمای اهل سنت بررسی و نقد علمی قرار دهد و در مرحله سوم نظر شیعیان و موافقان با آنان از اهل سنت را با ادله تبیین کند.

  شبهه اول: از نسل عباس بن عبدالمطلب

این شبهه، مستند به تعدادی از احادیث نبوی است که ادعا شده برخی از صحابه رسول خدا(ص) آن­ها را روایت کرده اند. مهم ترین آن­ها عبارتند از: حدیث عثمان بن عفان، حدیث عمار بن یاسر، حدیث عبدالله بن عباس، حدیث عبدالله بن عمر و حدیث کعب احبار، که در برخی از کتب روایی و تاریخی اهل سنت نقل شده اند. نقد آن­ها از دو منظر پیگیری می­گردد: یکی از جهت سند و دلالت و دیگری از جهت تعارض با اخبار و احادیث صحیح.

 الف: بررسی روایات

1) حدیث عثمان بن عفان

این حدیث را بار اول علی بن عمرو بن احمد بغدادی شافعی، معروف به دارقطنی(متوفای 385 ه ق) در جزء دوم کتاب« الافراد» بدین گونه نقل کرد: حدثنا إبراهيم بن عبد الصمد بن موسى الهاشمي، ثنا محمد بن الوليد القرشي، ثنا أسباط بن محمد، و صلة بن سليمان الواسطي، عن سليمان التيمي، عن قتادة، عن سعيد بن المسيب، عن عثمان بن عفان، رضي الله عنه، قال: سمعت رسول الله صلى الله عليه و سلم يقول: «المهدي من ولد العباس عمي»(دار قطنی، 2004 م: حدیث 26).

البته دارقطنی این خبر را به عنوان خبر إفراد(یعنی خبری که تنها یک نفر آن را روایت کرده) ذکر نمود، ولی خودش آن را قبول نداشته و بدین جهت بعد از نقل حدیث، بی درنگ گفت: این حدیث غریبی از روایت قتاده از سعید و او از عثمان بن عفان است و هم چنین حدیث غریبی است از روایت سلیمان از قتاده که محمد بن ولید مولای بنی هاشم به تنهایی در سند آن قرار گرفته و من آن را ننوشتم مگر از شیخ ما ابواسحاق(دار قطنی، 2004 م: حدیث 26).

مفهوم کلامش آن است که این حدیث از دو جهت غریب(دور از واقع) است، که تنها محمد بن ولید مولای بنی هاشم آن را نقل کرد و اگر استادم ابواسحاق چنین حدیثی را با این سلسله اسناد نقل نمی کرد، من آن را نمی نوشتم.

بعد از وی، برخی از مورخان و محدثان اهل سنت، با ذکر سلسلسه سند و یا بدون ذکر سند، حدیث فوق را نقل کردند. از جمله: ابن جوزی در العلل المتناهیة(ابن جوزی، 1401 ق: ج 2، ص 855) ، محبّ الدین طبری در ذخائرالعقبی(محب الدین طبری، 1356 ق: ج 1، ص 212)، سیوطی در العَرف الوردی(سیوطی،[بی تا]، العرف الوردی: ص157) ، ابن حجر هیتمی در صواعق المحرقة(ابن حجر هیتمی، 1419 ق:  ج 2، ص 478)، ابن عساکر در تاریخ دمشق(ابن عساکر، 1415 ق: ج 53، ص 414) و غيرهم.

ولیکن حدیث فوق نه تنها نزد شیعیان، بلکه نزد مورخان و رجالیان اهل سنت، حتی نزد سلفیان و وهابیان نیز از جهت سند اعتبار و ارزشی ندارد و همه در ضعف، بلکه در کذب آن اتفاق و اجماع دارند. زیرا برخی از راویان آن، از جمله محمد بن ولید مقری (مولای بنی عباس)، نه تنها ثقه نمی باشد، بلکه تصریح درکذابیت و وضاعیت وی شده است. از باب نمونه، ابن جوزی در العلل المتناهیة به نقل از ابن عدی و ابن ابی معشر که حاکی از نظر خود وی نیز می باشد، درباره محمد بن ولید(مولای بنی هاشم، یعنی مولای بنی عباس) گفت: اما حدیث عثمان، که تنها محمد بن ولید آن را روایت نمود، ابن عدی درباره اش گفت: وی وضع حدیث و آن را سرهم می کرد و در حدیث سرقت و سند و متنش را تغییر می داد. از حسین بن ابی معشر شنیدم که در باره اش گفت: وی کذاب است(ابن جوزی، 1401 ق: ج 2، ص 861).

- جلال الدین سیوطی در تاریخ الخلفاء نیز در باره محمد بن ولید گفت: ابن عدی حدیث مرفوعی را از عثمان روایت نمود که مهدی از فرزندان عمویم عباس است. این حدیث را تنها محمد بن ولید مولای بنی هاشم نقل نمود و او جعل و وضع حدیث می­کرد(سیوطی، 1425 ق: تاریخ الخلفاء، ج 1، ص 111).

- منّاوی قاهری نیز در شرح جامع صغیر، علاوه بر نقل قول ابن عدی، نظر ابن ابی معشر و سمهودی درباره محمد بن ولید را بدین گونه بیان نمود: ابن ابی معشر گفت: او کذاب است. هم چنین سمهودی درباره اش گفت: ما قبل و ما بعد این حدیث صحیح تر از او می باشند. اما این حدیث، در آن محمد بن ولید وضاع(جاعل حدیث) است. اگر بر فرض صحیح هم باشد، حمل می شود به مهدی خلیفه سوم عباسیان(نه مهدی منتظر)(مناوی، 1356 ق: ج 6، ص 278).

- ذهبی نیز درتاریخ الاسلام پس از نقل حدیث فوق، نظر ابن عدی درباره محمد بن ولید را نقل کرد، که گفته بود وی واضع و جاعل حدیث است(ذهبی، [بی تا]: تاریخ الاسلام، ج 3، ص 257).

این حدیث از نظر سند آن قدر ضعیف و بی اعتبار است، که افراطی ترین طوایف مخالف مکتب اهل بیت(ع)، یعنی وهابیان معاصر بر دروغ بودن آن گواهی داده اند. از جمله شيخ محمد ناصر الدين آلبانی که شیخ الشیوخ علمای سعودی و دانشمند مورد اعتماد وهابیان عصر حاضر است، در باره کذب و عدم اعتبار روایات محمد بن ولید گفت: می گویم وی متهم به کذب است. ابن عدی درباره اش گفت که وی وضع حدیث می کرد. ابو عروبه در باره اش گفت که وی کذاب است. به همین جهت مناوی در فیض به خاطر معیوب بودن(این روایت)، آن را از ابن جوزی نقل کرد. از این آشکار می گردد که سیوطی در نقل آن در کتاب جامع صغیر دچار خطا شده است(آلبانی، 1412 ق: ج 1، ص 180).

سپس شیخ آلبانی در ردّ بر حدیث عثمان بن عفان گفت: قلت: و مما يدل على كذب هذا الحديث أنه مخالف لقوله صلى الله عليه و سلم:« المهدي من عترتي من ولد فاطمة»، أخرجه أبو داود (2 / 207 - 208) و ابن ماجه (2 / 519) و الحاكم (4 / 557) و أبو عمرو الداني في« السنن الواردة في الفتن» (99 - 100) و كذا العقيلي (139 و300) من طريق زياد بن بيان عن علي بن نفيل عن سعيد بن المسيب عن أم سلمة مرفوعا، و هذا سند جيد رجاله كلهم ثقات، و له شواهد كثيرة، فهو دليل واضح على رد هذا الحديث(آلبانی،1412ق: ج 1، ص 180).

بنا بر این، حدیث عثمان بن عفان را تنها محمد بن ولید(که متهم به هواداری از بنی عباس بوده) نقل کرده که از نظر اهل سنت مردود و دروغی بیش نیست.

 2) حدیث عمار بن یاسر

خطیب بغدادی در تاریخ بغداد روایت کرد: أخبرنا أبوعمر عبد الواحد بن محمد بن عبد الله بن مهدى أخبرنا محمد بن مخلد الدوري حدثنا أحمد بن الحجاج بن الصلت حدثنا سعيد بن سليمان حدثنا خلف بن خليفة عن مغيرة عن إبراهيم عن علقمة عن عمار بن ياسر قال: بينا النبي صلى الله عليه و سلم راكب إذ حانت منه التفاتة فإذا هو بالعباس فقال يا عباس قال لبيك يا رسول الله قال ان الله فتح هذا الأمر بي و سيختمه بغلام من ولدك يملؤها عدلا كما ملئت جورا و هو الذي يصلى بعيسى(خطیب بغدادی،[بی تا]: ج 4، ص 117)؛ ... عمار بن یاسر گفت: روزی رسول خدا(ص) سواره بر مرکب و در حالی که با عباس(بن عبدالمطلب) بود، یکدفعه خطاب به وی فرمود: ای عباس! عباس گفت: لبیک یا رسول الله. فرمود: همانا خدای متعال این امر(ولایت) را با من آغاز و به زودی با جوانی از فرزندان تو به پایان می­برد. زمین را سرشار از عدل می ­نماید، همان گونه که از جور و ستم سرشار شده باشد. او کسی است که عیسی(ع) با او نماز می­خواند.

 این حدیث نیز از جهت سند و از جهت دلالت با اشکال و ایراد مواجه است و از درجه اعتبار ساقط می­باشد. اما از جهت سند، به خاطر آن که در بین راویان آن محمد بن مخلد است، که غیر موثق و ضعیف می­باشد. ذهبی در باره روایت وی در این حدیث گفت: رواه عنه محمد بن مخلد العطار، فهو آفته. و العجب أن الخطيب ذكره في تاريخه، و لم يضعفه، و كأنه سكت عنه لانهتاك حاله(ذهبی، 1382 ق: میزان الاعتدال، ج 1، ص 89)؛ از وی محمد بن مخلد عطار روایت نموده، که موجب آفت آن شده است و از خطیب بغدادی عجیب است که محمد بن مخلد را در تاریخ بغداد ذکر نموده، ولی وی را تضعیف نکرد. گویا خطیب بغدادی در برابر بی آبرویی و بدحالی وی سکوت پیشه نموده است.

ابن حجر عسقلانی نیزدر این باره گفت: رواه عنه محمد بن مخلد العطار، فأحمد آفته، والعجب أن الخطيب ذكره في تاريخ بغداد ولم يضعفه، وكأنه سكت عنه لانتهاك حاله(ابن حجر عسقلانی، 1406 ق: لسان المیزان، ج 1، ص 62).

قابل ذکر است، واژه«آفته» که در کلام ذهبی و ابن حجر عسقلانی آمده، در علم درایه به مفهوم ذم راوی و یا وضاعیت وی می باشد. جوهری در الصحاح در تعریف آفة گفت: الْآفَةُ: العاهةُ. و قد إِيفَ الزرعُ، على ما لم يسمَّ فاعله، أى أصابته آفَةٌ(جوهری، 1410 ق: ج 4، ص 1333).

اما از جهت دلالت، اولا در آن آمده که مهدی با عیسی نماز می­خواند. در حالی که متواترا وارد شده که حضرت عیسی(ع) در نماز به حضرت مهدی(عج) اقتدا می­کند. ثانیا، بر فرض صحت سند و دلالت، بعید نیست که حضرت مهدی(عج) نیز از جهت مادری از نسل عباس بن مطلب باشد. زیرا برخی از مادران ائمه اطهار(ع) نسَبشان به عباس بن عبدالمطلب می­رسد. بدین جهت می­توان گفت که مراد رسول خدا(ص) از ذریه عباس، ذریه دختری وی می­باشد. همان گونه که ابن حجر هیتمی بعد از نقل این روایات و ضعیف خواندن راویان آن­ها، از جهت دلالی آن­ها را قابل خدشه دانست و گفت: وعَلى تَقْدِير صحتهما لَا يُنَافِي كَون الْمهْدي من ولد فَاطِمَة الْمَذْكُور فِي الْأَحَادِيث الَّتِي هِيَ أصح واكثر، لِأَنَّهُ مَعَ ذَلِك فِيهِ شُعْبَة من بني الْعَبَّاس(ابن حجر هیتمی، 1997 ق: الصواعق المحرقة، ج 2، ص 679). وی شبیه همین گفتار را در کتاب القول المختصر تکرار کرد( ابن حجر هیتمی، 1419 ق: القول المختصر، ص 34).

از این نوع سخن ها دانسته می­شود که این خبر و اخبار مشابه آن جملگی ساخته و پرداخته جیره خواران و یا هواداران بنی عباس بوده و با هدف دور نگه داشتن مسلمانان از مسئله مهدویت و امید بخش بودن آن برای رهایی از ظلم و ستم حاکمان و زمامداران وقت، وضع شده اند.

 3) حدیث عبدالله بن عباس

محب الدین طبری در ذخائر العقبی سه حدیث متفاوت که دارای مضمون واحد می باشند، از عبدالله بن عباس روایت کرد:

1- و عن ابن عباس قال: أقبل العباس يوما على رسول الله صلى الله عليه و سلم فنظر إليه رسول الله صلى الله عليه و سلم ثم أقبل إلى أبى بكر فقال يا أبا بكر: هذا العباس قد أقبل و عليه ثياب بيض و سيلبس ولده من بعده السواد و يتملك منهم اثنا عشر رجلا - يعنى ملكا – و لا ينازع فيه؛ ابن عباس گفت: روزی عباس(عموی پیامبر«ص») به جانب رسول خدا(ص) می­رفت. پس آن حضرت نگاهی به وی نمود و سپس رو به ابوبکر نمود و فرمود: این عباس است که می­آید و بر وی جامه سفیدی است. در حالی که بعد از وی، فرزندانش لباس سیاه می­پوشند و از آنان دوازده نفر به زمامداری می­رسند، که نزاعی در آن نخواهد بود.

2- عن ابن عباس أن رسول الله صلى الله عليه و سلم قال للعباس: منك المهدى في آخر الزمان به ينتشر الهدى و به تطفأ نيران الضلالات. إن الله عزوجل فتح بنا هذا الامر و بذريتك يختم؛ ابن عباس از رسول خدا(ص) روایت نمود، که آن حضرت به عباس فرمود: از تو است مهدی آخرالزمان. به وسیله او هدایت گسترش می­یابد و توسط او آتش­های گمراهی خاموش می­شود. به راستی خداوند متعال به وسیله ما این امر(رسالت و ولایت) را آغاز و به وسیله ذریه تو به پایان می­رساند.

3- و عن عبد الصمد بن على عن أبيه عن جده قال: كان رسول الله صلى الله عليه و سلم راكبا إذ التفت فرأى العباس فقال: يا عباس. فقال: لبيك يا رسول الله. قال: يا عم النبي. قال: لبيك يا رسول الله. قال: إن الله عزوجل ابتدأ الاسلام بى و سيختمه بغلام من ولدك و هو الذى يتقدم عيسى بن مريم؛ عبدالصمد(از نوادگان عباس بن عبدالمطلب) گفت: رسول خدا(ص) در حالی که سوار بر مرکب بود، متوجه عباس شد و به وی فرمود: عباس! او گفت: لبیک ای رسول خدا(ص). سپس آن حضرت فرمود: ای عموی پیامبر! او گفت: لبیک یا رسول الله(ص). آن حضرت فرمود: به راستی خدای متعال اسلام را به وسیله من آغاز و به زودی توسط جوانی از فرزندان تو به پایان می­رساند. او کسی است که(در نماز) بر عیسی بن مریم(ع) پیشی می­گیرد(محب الدین طبری، 1356: ج 1، ص 206).

 این روایات از نظر سند، هر سه مرسل و غیر قابل اعتنا می­باشند. زیرا محب الدین طبری که متوفای سال 694 هجری قمری است، حدیث اول و دوم را بلاواسطه از عبدالله بن عباس که متوفای سال 68 هجری قمری است و حدیث سوم را از عبدالصمد بن علی عباسی که متوفای 185 هجری قمری است، روایت کرده است و بدین جهت هیچ یک از آن­ها اعتبار و ارزش سندی ندارند.

به همین جهت تعدادی از محدثان و مورخان اهل سنت، مانند ابن حجر هیتمی و سفارینی حنبلی گواهی به ضعف سندی این روایات داده و گفتند: این دسته از اخبار منافات ندارد با احادیثی که دلالت دارند بر این که مهدی از ذریه رسول خدا(ص) و از فرزند فاطمه زهرا(س) است. به جهت این که احادیثی که در آن آمده مهدی از فرزندان فاطمه زهرا(س) است بیشتر و صحیح­تر از روایاتی است که دلالت دارد بر این که از فرزندان عباس است. بلکه برخی از حافظان و أعیان امت گفته اند احادیثی که دلالت دارند بر این که مهدی از ذریه رسول خدا(ص) است در حدّ تواتر می­باشند. همین موجب می­گردد، دیگر کسی به روایات دیگر نه رجوع کند و نه توجه(ابن حجر هیتمی، 1419: القول المختصر، ص 34؛ سفارینی، 1402 ق: ج 2، ص 73).

اما از جهت دلالت، روایت اول که دلالت داشت بر این که دوازده تن از اولاد و اعقاب عباس به حکومت می­رسند، بر فرض صحت سند، ربطی به مسئله مهدویت ندارد و در آن نیامده که آخرین آنان مهدی است. اما روایت دوم و سوم، گر­چه در آن­ها آمده که مهدی از فرزندان عباس است، ولی همان گونه که در حدیث عبدالله بن عباس بیان شد، عباس بن عبدالمطلب ممکن است جد مادری حضرت مهدی(عج) باشد. به جهت این که برخی از بانوان عباسی با برخی از ائمه اطهار(ع) در طول تاریخ ائمه اطهار(ع) ازدواج کرده اند.

در هر صورت، بر فرض صحت دلالت، با احادیث و اخبار متواتره ای که دلالت دارند بر این که آن حضرت از نسل حضرت فاطمه زهرا(س) است، قابل تعارض نمی­باشند. از جمله از ابوسعید خدری روایت شد، که گفت من از رسول خدا(ص) شنیدم که فرمود: لَا يَزَالُ بِكُمْ الْأَمْرُ حَتَّى يُولَدَ فِي الْفِتْنَةِ وَ الْجَوْرِ مَنْ لَا يَعْرِفُ غَيْرَهَا حَتَّى يَمْلَأَ الْأَرْضَ جَوْراً، فَلَا يَقْدِرُ أَحَدٌ يَقُولُ اللَّهُ، ثُمَّ يَبْعَثُ‌ اللَّهُ (عَزَّ وَ جَلَّ) رَجُلًا مِنِّي وَ مِنْ عِتْرَتِي، فَيَمْلَأَ الْأَرْضَ عَدْلًا كَمَا مَلَأَهَا مَنْ كَانَ قَبْلَهُ جَوْرا؛ همواره وضع شما چنین خواهد بود تا این که در فتنه و جور، کسی متولّد گردد که مردم او را نشناسند. آن­گاه زمین به گونه ای پُر از جور و ظلم شود، که کسی قادر نخواهد بود نام خدا را ببرد. سپس خداوند عزّوجلّ مردی از من و از عترت من برمی­ انگیزاند که زمین را سرشار از عدل نماید؛ چنان که دیگران پیش از وی سرشار از ستم کرده بودند(طوسی، 1414 ق: ص 512).

 4) حدیث عبدالله بن عمر

ابن وردی در خریدة العجائب بعد از ذکر خروج قحطانی و اختلاف علما در شخصیت وی، از عبدالله بن عمر روایت کرد که مهدی از نسل عباس است: رجل يخرج من ولد العباس(ابن وردی، 1428 ق: ص 436). و حال آن که وی چند صفحه قبل در ذکر مهدی چنین روایت کرده بود:

 ذِكر خروج المهدي. قد روي فيه روايات مختلفة و أخبار عن النبي صلى الله عليه و سلم و عن علي و ابن عباس رضي الله عنهم. و أحسن ما جاء في هذا الباب خبر أبي بكر بن عياش عن عاصم بن ذر، عن عبد الله بن مسعود رضي الله عنه أن النبي صلى الله عليه و سلم قال: لا تذهب الدنيا حتى يأتي على أمتي رجل من أهل بيتي يملأ الأرض عدلاً كما ملئت جوراً، ليس فيه تواطؤ، اسمه اسمي؛ بیان قیام مهدی. به تحقیق درباره قیام وی روایات گوناگونی نقل شد و أخباری از رسول خدا(ص) و از علی و از ابن عباس روایت گردید. ولی بهترین خبری که در این باب روایت شده، خبر ابی بکر بن عیاش از عاصم بن ذر، از عبدالله بن مسعود از رسول خدا(ص) است که فرمود: دنیا از بین نمی­رود تا این که بر امتم مردی از اهل بیتم می­آید که زمین را سرشار از عدل کند، همان گونه که سرشار از جور و ستم شده بود. درباره وی سازش و توافقی بین مردم نیست. نام او نام من است(ابن وردی، 1428 ق: ص 434).

به هر روی، حدیث عبدالله بن عمر از جهت سند، همانند احادیث فوق الذکر مرسل و غیر قابل استناد است. زیرا ابوحفص زین الدین عمر بن مظفر، مکنّی به ابن وردی متوفای سال 749 هجری قمری از عبدالله بن عمر متوفای سال 73 هجری قمری، خبری را بدون واسطه نقل کرده است. علاوه بر آن، معلوم نیست که قائل روایت چه کسی است؟ از ظاهر آن بر می­آید که قول عبدالله بن عمر است، نه قول رسول خدا(ص). اما از جهت دلالت، عبدالله بن عمر گفت مردی از فرزندان عباس قیام می­کند و این ربطی به قیام و ظهور حضرت حجت(عج) ندارد. اتفاقا همین امر به وقوع پیوست و در اواخر خلافت مروانیان برخی از تیره های بنی هاشم به رهبری یکی از عباسیان به نام محمد(معروف به امام) قیام نموده و خلافت امویان را نابود کردند.

 بدین جهت، این روایت نه از جهت سند و نه از جهت دلالت هیچ مزاحمتی با احادیث صحیحه ای که دلالت دارند که حضرت مهدی(عج) از ذریه رسول خدا(ص) و از تبار حضرت فاطمه زهرا(س) است، ندارد.

 5) حدیث کعب احبار

- ابن حماد مروزی از کعب احبار روایت نمود: حَدَّثَنَا الْوَلِيدُ، عَنْ شَيْخٍ، عَنْ يَزِيدَ بْنِ الْوَلِيدِ الْخزَاعِيِّ، عَنْ كَعْبٍ، قَالَ: الْمَهْدِيُّ مِنْ وَلَدِ الْعَبَّاسِ(ابن حماد مروزی، 1412 ق: ص 373).

جلال الدین سیوطی نیز در الحاوی همین روایت را از کعب روایت کرد(سیوطی، 1424 ق: الحاوی للفتاوی، ج 2، ص 94).

این روایت گر­چه از نظر دلالت اشکال کمتری دارد، ولیکن از جهت سند اشکالاتی دارد و بر فرض اگر معارضی هم نداشته باشد، باز هم غیر قابل اعتبار و اعتنا می­باشد. به چند اشکال آن اشاره می­گردد:

1. در روایت نیامد که قائل آن چه کسی است؟ آیا کعب از رسول خدا(ص) روایت کرده، یا آن که خودش چنین چیزی به یزید بن ولید خزاعی گفته است. اگر از رسول خدا(ص) بوده، پس چرا نام مبارکش نیامده است و اگر از خود کعب احبار بوده، گفتار وی یک نظر شخصی است و برای دیگران حجتی ندارد.

2. این روایت، منقطع است. چون بین ولید و یزید بن ولید خزاعی نام شخص شناخته شده ای ذکر نگردیده و تنها به نام غیر مشخص و مبهم «شیخ» بسنده شده است. مفهومش آن است که ولید از پیرمردی و یا از عالمی و او از یزید بن ولید روایت کرده است. فریقین(شیعه و اهل سنت) اتفاق دارند که حدیث منقطع حجیت ندارد(جمعی از پژوهشگران، 1426 ق: ج 3، ص 269). علاوه بر آن، فرد مورد نظر مجهول است. یعنی هیچ یک از رجال نویسان و مورخان در توثیق و یا تضعیف وی چیزی بیان نکرده اند. حکم حدیث منقطع و مجهول، حکم حدیث مرفوع و مرسل را دارد.

3. مبدأ اصلی راویان این حدیث کعب احبار است، که وضع حدیث و کذابیت و نفاق وی بر کسی پوشیده نیست. وی با آن که 32 سال پیش از هجرت نبوی تولد یافته و اخبار پیامبر خدا(ص) و دعوت آن حضرت از مردم به اسلام را دریافته بود، با این حال به دین اسلام نگروید و هم چنان بر دین خود(یهودیت) باقی مانده بود. او از علمای یهود در منطقه یمن محسوب می­شد. ولی در خلافت عمر بن خطاب مسلمان شد و به خاطر بهره مندی از دانایی و داشتن اطلاعات دین یهود و آموختن اسلام از پیروان خلفای دوم و سوم، خیلی زود در دستگاه حکومت منزلت یافت و حتی راوی احادیث پیامبر خدا(ص) شد. به گونه ای که احادیث آن حضرت را بلاواسطه نقل می­کرد. وی پس از عمر بن خطاب، از حمایت عثمان بن عفان و معاویة بن ابی سفیان بهره مند گردید و با جعل احادیث کذب در تأیید خلفا، در نزد آنان تقرب یافت(محمود ابوریه، 1377 ق: ص 152). ولیکن به خاطر دروغ گویی و جعل احادیث بی شمار، مغضوب صحابه کباری چون امام علی بن ابی طالب(ع)، عبدالله بن مسعود، عمار بن یاسر و ابوذر غفاری و امثال آنان قرار گرفت(جناتی شاهرودی، [بی تا]، ص 152).

در باره کعب احبار روایتی از امام محمد باقر(ع) نقل شده که آن حضرت وی را به صراحت دروغ­گو دانست: عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ مُحَمَّدُ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِيعاً عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ كُنْتُ قَاعِداً إِلَى جَنْبِ أَبِي جَعْفَر(ع) وَ هُوَ مُحْتَبٍ مُسْتَقْبِلُ الْكَعْبَةِ فَقَالَ أَمَا إِنَّ النَّظَرَ إِلَيْهَا عِبَادَةٌ فَجَاءَهُ رَجُلٌ مِنْ بَجِيلَةَ يُقَالُ لَهُ عَاصِمُ بْنُ عُمَرَ فَقَالَ لِأَبِي جَعْفَرٍ(ع) إِنَّ كَعْبَ الْأَحْبَارِ كَانَ يَقُولُ إِنَّ الْكَعْبَةَ تَسْجُدُ لِبَيْتِ الْمَقْدِسِ فِي كُلِّ غَدَاةٍ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ(ع): فَمَا تَقُولُ فِيمَا قَالَ كَعْبٌ؟ فَقَالَ: صَدَقَ الْقَوْلُ مَا قَالَ كَعْبٌ. فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ(ع): كَذَبْتَ وَ كَذَبَ كَعْبُ الْأَحْبَارِ مَعَكَ. وَ غَضِبَ. قَالَ زُرَارَةُ: مَا رَأَيْتُهُ اسْتَقْبَلَ أَحَداً بِقَوْلِ كَذَبْتَ غَيْرَهُ...(کلینی، 1407 ق: ج 4، ص 239)؛ زراره می‌گوید:  خدمت امام محمد باقر(ع) در مسجد الحرام نشسته بودم و ایشان خود را جمع کرده، مقابل کعبه نشسته بودند. بعد امام(ع) به من فرمود: نظر به کعبه عبادت است. در این بین شخصی از بجیله به نام عاصم بن عمر خدمت امام آمد و عرض کرد: کعب الاحبار می‌گوید: کعبه هر روز به بیت المقدس سجده می‌کند. امام(ع) فرمود: نظر تو در مورد آنچه او می‌گوید چیست؟ عاصم گفت: آنچه کعب گفته درست است. امام(ع) فرمود: تو و او هر دو دروغگو هستید. امام محمد باقر(ع) عصبانی شد. زراره می‌گوید: در مدتی که با امام محمد باقر(ع) بودم هیچ­گاه ندیده بودم با کسی اینطور برخورد کند.

علاوه بر پیروان مکتب اهل بیت(ع)، تعدادی از علمای اهل سنت نیز وی را تکذیب و تضعیف نموده و روایات وی را بی اساس دانستند. از جمله در تفسیر یحیی بن سلام(متوفای 200 ه ق) درباره تکذیب کعب توسط عبدالله بن مسعود آمده: أَخْبَرَنِي صَاحِبٌ لِي، عَنِ الأَعْمَشِ، عَمَّنْ حَدَّثَهُ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ أَنَّ رَجُلا جَاءَ إِلَيْهِ فَرَأَى عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مَسْعُودٍ عَلَيْهِ أَثَرَ السَّفَرِ فَقَالَ: مِنْ أَيْنَ قَدِمْتَ؟ قَالَ: مِنَ الشَّامِ، قَالَ: فَمَنْ لَقِيتَ؟ قَالَ: لَقِيتُ فُلانًا وَ فُلانًا، قَالَ: وَ لَقِيتُ كَعْبَ الأَحْبَارِ، قَالَ: فَمَا حَدَّثَكَ؟ قَالَ: حَدَّثَنِي أَنَّ السَّمَوَاتِ تَدُورُ عَلَى مَنْكِبَيْ مَلَكٍ، قَالَ: لَيْتَكَ افْتَدَيْتَ مَنْ لَقِيَكَ إِيَّاهُ بِرَاحِلَتِكَ وَ رَحْلِكَ، كَذَبَ كَعْبٌ، إِنَّ اللَّهَ يَقُولُ: {إِنَّ اللَّهَ يُمْسِكُ السَّمَوَاتِ وَ الأَرْضَ أَنْ تَزُولا وَ لَئِنْ زَالَتَا إِنْ أَمْسَكَهُمَا مِنْ أَحَدٍ مِنْ بَعْدِهِ إِنَّهُ كَانَ حَلِيمًا غَفُورًا} [فاطر: 41] (ابن سلام تیمی، 1425 ق: ج 2، ص 796)؛ ... عبدالله بن مسعود گفت: مردی به نزد وی آمد که اثر سفر بر او باقی بود. از او پرسید: از کجا آمده­ای؟ گفت: از شام. پرسید: در شام چه کسانی را دیدار نمودی؟ گفت: فلانی و فلانی را. پرسید: آیا کعب احبار را هم دیدی؟ گفت: آری او را نیز دیدم. پرسید: به تو چه گفت؟ گفت: او به من می­­گفت آسمان­ها بر دو شانه فرشته­ای در حال چرخش است. عبدالله بن مسعود(به استهزاء) گفت: ای کاش تو مرکب و توشه خود را فدای کسی می­نمودی که تو را به سوی وی رهنمون نمود. کعب دروغ می­گوید. همانا خدای متعال فرمود: همانا خدا آسمان ها و زمين را نگاه مي دارد تا نيفتند و اگر بيفتند بعد از او هيچ كس آنها را نگه نمي دارد؛ اوست بردبار آمرزنده.

هم چنین ابن جریر طبری روایت کرد: هنگامی که ابوذر غفاری از ربذه به مدینه آمد و در نزد عثمان بن عفان کعب احبار را دید، که درباره نحوه پرداخت زکات نظر می­دهد و عثمان و دیگران گوش می­کنند، ابوذر وی را از اظهار نظر در مسائل شرعی بازداشت و چون او با ابوذر در این مسئله مشاجره کرد، ابوذر خشمگین شد و با چوب دستی خویش بر سرش زد و سرش را شکست و به وی گفت: يا ابن اليهودية ما أنت و ما ههنا؟ و الله لتسمعن مني أو لادخل عليك؛ ای پسر زن یهودی تو را چه رسد به این حرف­ها؟ به خدا سوگند آن­چه را گفتم می­شنوی(و تفسیر دیگری از دین نمی­کنی) یا این که بر تو خواهم نواخت (ابن جریر طبری، 1387 ق: ج 3، ص 336).

محمود ابوریه به نقل از ابن کثیر درباره کعب گفت: إنّه کان برکان الخرافات و اجزم بکذبه، بل لا اثق بایمانه(محمود ابوریه، 1377 ق: ص 147)؛ او کوه آتش­فشان خرافات بوده و من به کذابیت وی قطع دارم. بلکه به ایمان وی اعتماد ندارم.

هم چنین در فرازی دیگر این کتاب درباره کعب احبار و وهب بن منبّه گفت: إنّ شرّ رواة هذه الاسرائیلیات، او اشدّهم تلبیسا و خداعا للمسلمین هذان الرجلان(محمود ابوریه، 1377 ق: ص 147)؛ به راستی بدترین راویان اسرائیلیات، یا شدید­ترین آنان در تلبیس(باطل بجای حق) و فریب مسلمانان، این دو نفرند.

 ابن ابی الحدید نیز درباره شخصیت وی گفت: و روى جماعة من أهل السير أن عليا(ع) كان يقول عن كعب الأحبار: إنه لكذاب. و كان كعب منحرفا عن علي(ع)(ابن ابی الحدید، [بی تا]: ج 4، ص77)؛ گروه بزرگی از سیره نویسان از امام علی(ع) روایت کرده اند که وی می­فرمود: کعب دروغ­گو است. کعب از امام علی(ع) منحرف بود.

بی تردید نقل روایت نبوی(ص) از چنین فردی که صحابه کبار، هم چون امیرمؤمنان(ع) تصریح بر کذابیت وی نموده اند، هیچ گونه ارزش و اعتباری ندارد.

به همین جهت شیخ آلبانی(شیخ الشیوخ وهابیان) به نقل از ابن کثیر در باره دروغ پردازی های کعب و تاثیر پذیری عمر بن خطاب از وی و اثر گذاری سوء افکار و اقوال وی در آثار مسلمین گفت: و هذه الأقوال – و الله أعلم - كلها مأخوذة عن كعب الأحبار، فإنه لما أسلم في الدولة العمرية جعل يحدث عمر رضي الله عنه عن كتب قديمة، فربما استمع له عمر رضي الله عنه فترخص الناس في استماع ما عنده و نقلوا ما عنده منها و سميتها، و ليس لهذه الأمة و الله أعلم حاجة إلى حرف واحد مما عنده(آلبانی، 1412 ق: ج 1، ص 507)؛ تمام این اقوال(خدا بهتر می­داند) از کعب احبار گرفته شد. وی در دولت عمری مسلمان شد و برای عمر بن خطاب از کتاب­های قدیم سخن می­گفت و عمر چه بسا از او می­شنید و به مسلمانان رخصت می­داد که از او بشنوند، از او نقل کنند و از وی نام ببرند. در حالی که برای این امت که خدا بهتر می­داند، نیازی به یک حرف از آن­چه که وی نقل شده نیست.

 ب: عدم تعارض با احادیث صحیح

در منابع دیگر فریقین احادیث متواتر فراوانی وجود دارد که در آن­ها تصریح شده به این که مهدی موعود(ع) از اهل بیت(ع) است و یا از نسل فاطمه زهرا(س) است. این احادیث به اقرار و اذعان شیعه و اهل سنت صحیح السند و صریح المدلول می باشند. از باب نمونه، ابن حماد مروزی که در کتاب الفتن روایتی دال بر این که مهدی از نسل عباس است نقل نموده، در همان کتاب بابی با عنوان«نسبة المهدی» دارد، که در آن 38 حدیث درباره نسَب امام مهدی(عج) روایت نموده است. غالب آن­ها صراحت و یا ظهور و یا حداقل دلالت دارند بر این که مهدی از نسل پیامبر(ص)، از ذریه حضرت فاطمه(س)، از اعقاب امام حسین(ع) و یا از اهل بیت و عترت و امثال ذلک است. تنها سه روایت آن گویای این است که عمر بن عبدالعزیز، مهدی است و تنها یک روایت می­گوید وی فرزند عباس است. ابن حماد بیش از 30 حدیث که دلالت دارند بر این که حضرت مهدی(عج) از نسل پیامبر خدا(ص) است، نقل کرده است و از بین آن­ها یک حدیث دلالت دارد که وی از نسل عباس بن مطلب است و آن هم از جهت سند، بی اعتبار است. آیا این روایت می­تواند با 30 روایت دیگر که مشکل سندی نداشته و یا اگر داشته باشند، بسیار کمتر از آن یک روایت است، برابری کند؟

 روایات ادعایی ذکر شده، معارض و متضاد احادیث صحیحه محسوب نمی­شوند. بدین جهت روایات فوق الذکر( حدیث عثمان، عمار یاسر، ابن عباس، ابن عمر و کعب احبار) توان برابری با احادیث صحیح را ندارند و طبعا از حجیت ساقط می­باشند.

در این جا لازم است به چند روایت از معاریف و فحول اهل سنت درباره نسَب حضرت مهدی(عج) اشاره گردد، که دلالت دارند بر این که وی از نسل پیامبر خدا(ص) است و این، همان نظر شیعیان است:

1- احمد بن حنبل: حَدَّثَنَا فَضْلُ بْنُ دُكَيْنٍ حَدَّثَنَا يَاسِينُ الْعِجْلِيُّ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُحَمَّدِ ابْنِ الْحَنَفِيَّةِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيٍّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ: الْمَهْدِيُّ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ. يُصْلِحُهُ اللَّهُ فِي لَيْلَةٍ(ابن حنبل شیبانی، 1421 ق: ج 2، ص 116)؛ امام علی(ع) از رسول خدا(ص) روایت نمود: مهدی از ما اهل بیت است. خدا (امر) او را در شبی اصلاح خواهد کرد.

2-  ابن ماجه قزوینی: حَدَّثَنَا عُثْمَانُ بْنُ أَبِى شَيْبَةَ حَدَّثَنَا أَبُو دَاوُدَ الْحَفَرِىُّ حَدَّثَنَا يَاسِينُ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُحَمَّدِ ابْنِ الْحَنَفِيَّةِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِىٍّ قَال:َ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ - صلى الله عليه و سلم: الْمَهْدِىُّ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ يُصْلِحُهُ اللَّهُ فِى لَيْلَةٍ(ابن ماجه قزوینی، [بی تا]: ج 12، ص 255)؛ امام علی(ع) از رسول خدا(ص) روایت نمود: مهدی از ما اهل بیت است. خدا (امر) او را در شبی اصلاح خواهد کرد.

 3- ابو داود: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الرَّقِّىُّ حَدَّثَنَا أَبُو الْمَلِيحِ الْحَسَنُ بْنُ عُمَرَ عَنْ زِيَادِ بْنِ بَيَانٍ عَنْ عَلِىِّ بْنِ نُفَيْلٍ عَنْ سَعِيدِ بْنِ الْمُسَيَّبِ عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ قَالَتْ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ - صلى الله عليه وسلم- يَقُولُ « الْمَهْدِىُّ مِنْ عِتْرَتِى مِنْ وَلَدِ فَاطِمَةَ »(ابی داود، [بی تا]: ج 4، 174، حدیث 4286)؛ ام سلمه(رض) گفت از رسول خدا(ص) شنیدم که فرمود: مهدی از عترت من، از فرزندان فاطمه است.

4-  حاکم نیشابوری: حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ، ثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِسْحَاقَ الصَّغَانِيُّ، ثَنَا عَمْرُو بْنُ عَاصِمٍ الْكِلَابِيُّ، ثَنَا عِمْرَانُ الْقَطَّانُ، ثَنَا قَتَادَةُ، عَنْ أَبِي نَضْرَةَ، عَنْ أَبِي سَعِيدٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ: الْمَهْدِيُّ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ أَشَمُّ الْأَنْفِ أَقْنَى أَجْلَى، يَمْلَأُ الْأَرْضَ قِسْطًا وَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْرًا وَ ظُلْمًا...»(حاکم نیشابوری، 1411 ق: ج 4، ص 600)؛ ابوسعید(رض) گفت که رسول خدا(ص) فرمود: مهدی از ما اهل بیت است. بینی زیبا و باریک و چهره ای تابناک دارد. زمین را از قسط و عدل سرشار می­کند، همان گونه که از جور و ستم سرشار شده بود.

تعداد دیگری از علمای اهل سنت به همین مضامین و با عبارت مختلف روایاتی نقل کرده اند، که به خاطر اجتناب از اطاله کلام، به آدرس منابع آنان بسنده می­شود. مانند: بزاز، 2009 م: ج 1، ص 390؛ سیوطی، 1424 ق: الحاوی للفتاوی، ج 2، ص 103؛ ابن حجر هیتمی، 1419 ق: القول المختصر فی علامات المهدی المنتظر، ص 34؛ سفارینی، 1402 ق: ج 2، ص 73.

به هر روی، این شبهه که حضرت مهدی(عج) از نسل عباس بن عبدالمطلب است، از اساس بی پایه و دروغ است و علمای اسلام (اعم از شیعه و اهل سنت) بر ابطال آن اجماع دارند و تنها یک عده معلوم الحال برای ایجاد تزلل در باورهای مؤمنان و مهدی باوران و ایجاد تفرقه در صفوف مسلمین، چنین گفتار مزورانه ای را تحت عنوان حدیث مطرح و منتشر می­کنند.

 شبهه دوم: از نسل امام حسن مجتبی(ع)

اعتقاد شیعه امامیه بر این است که حضرت مهدی موعود(ع) از نسل امام حسین(ع) است. ولی مسلمانان غیر شیعه امامیه، دیدگاه واحدی ندارند. برخی معتقدند که آن حضرت از نسل امام حسن مجتبی(ع) است، برخی توقف کرده و امرش را به خدا سپردند و برخی دیگر نظری مانند شیعه امامیه دارند، که وی را از نسل امام حسین(ع) می­دانند(بکاء موسوی، 1999 م: ص 42).

دیدگاه سوم آنان که با دیدگاه شیعیان تطابق دارد، نیاز به بحث و بررسی ندارد. هم چنین دیدگاه دوم آنان که در آن متوقف شده و امرش را به خدا سپردند، به تدریج در حال کم شدن قائلین آن است. بدین لحاظ در این مقال مورد نقد و برسی قرار نمی­گیرد. اما دیدگاه اول آنان، که مع الاسف موجب اختلاف و دو دستگی بین اهل سنت شده، نیاز به نقد و بررسی دارد، تا صحت و سقم آن روشن گردد.

این شبهه نیز از دو منظر مورد بحث و بررسی قرار می­گیرد: یکی از جهت سند و دلالت و دیگری از جهت تعارض با اخبار و احادیث صحیح.

الف: بررسی روایات

 مستند این گفتار که حضرت مهدی(عج) از نسل امام حسن مجتبی(ع) است، نه از نسل امام حسین(ع)، سه حدیث ذیل است:

1) حدیث ابن حماد مروزی در الفتن: حَدَّثَنَا غَيْرُ وَاحِدٍ عَنِ ابْنِ عَيَّاشٍ، عَمَّنْ حَدَّثَهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ، رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: سَمَّى النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ الْحَسَنَ سَيِّدًا، و َسَيَخْرُجُ مِنْ صُلْبِهِ رَجُلٌ اسْمُهُ اسْمُ نَبِيِّكُمْ، يَمْلَأُ الْأَرْضَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْرًا»(ابن حماد مروزی، 1412 ق: ج 1، ص 374).

 حدیث فوق را علاوه بر ابن حماد، بسیاری از علمای اهل سنت از طریق وی نقل نمودند.

ولیکن این حدیث از جهت سند مشکل اساسی دارد و از چند جهت مجهول و مقطوع می­باشد:

اول، واسطه بین ابن حماد مروزی و ابن عیاش است، که به گفته ابن حماد چند نفر«غیر واحد» بوده اند، ولیکن وی نام هیچ یک از آنان را مشخص نکرده است.

دوم، بین محدثین شیعه و اهل سنت چند نفر با نام ابن عیاش معروف شده اند: یکی ابوسهل کثیر بن عیاش قطان(تفرشی، 1418 ق: ج 2، ص 279)، دومی عبیدالله بن حسن، مکنی به ابوعیاش است( خویی، [بی تا]: ج 12، ص 75)، سومی ابن عیاش سلمی سمرقندی، که نامش محمد بن مسعود بن محمد بود (تفرشی، 1418 ق: ج 4، ص 321) و چهارمی احمد بن محمد جوهری، معروف به ابن عیاش است (سبحانی تبریزی، [بی تا]: ج 5، ص 55). چون ابن حماد مروزی واسطه بین خود و ابن عیاش را حذف کرده، معلوم نیست کدام یک از آنان بوده است. بدین جهت مجهول می­باشد.

علاوه بر آن، مراد از کلمه«غیر واحد» که به معنای چند نفر است، افراد در طول یکدیگرند.(یعنی زید از عمرو، وی از بکر و وی از ابن عیاش)، نه در عرض هم (یعنی مثلا زید، عمرو و بکر از ابن عیاش روایت کرده باشند). بدین جهت معلوم می­گردد چند نفر در سلسله این روایت مجهول می­باشند، نه یک نفر، یا یک طبقه.

سوم، واسطه بین ابن عیاش و محمد بن جعفر است، که با لفظ«عمن حدثّه» آمده و مشخص نیست آن فرد کیست.

بدین جهت، کسی که ابن عیاش از او روایت نموده و کسی که از ابن عیاش روایت کرده، در دو طرف مجهول و نامعلوم می­باشند. بدین لحاظ  این حدیث هم مجهول است و هم مقطوع. حدیثی که چنین وضعیتی داشته باشد، نزد فریقین ارزش و اعتبار سندی ندارد.

2) حدیث ابی داود در السنن: قَالَ أَبُو دَاوُدَ حُدِّثْتُ عَنْ هَارُونَ بْنِ الْمُغِيرَةِ قَالَ حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ أَبِى قَيْسٍ عَنْ شُعَيْبِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِى إِسْحَاقَ قَالَ: قَالَ عَلِىٌّ - رضى الله عنه – و َنَظَرَ إِلَى ابْنِهِ الْحَسَنِ فَقَالَ: إِنَّ ابْنِى هَذَا سَيِّدٌ كَمَا سَمَّاهُ النَّبِىُّ -صلى الله عليه وسلم- وَسَيَخْرُجُ مِنْ صُلْبِهِ رَجُلٌ يُسَمَّى بِاسْمِ نَبِيِّكُمْ يُشْبِهُهُ فِى الْخُلُقِ وَلاَ يُشْبِهُهُ فِى الْخَلْقِ ثُمَّ ذَكَرَ قِصَّةَ يَمْلأُ الأَرْضَ عَدْلاً(ابوداود، [بی تا]: ج 4، ص 177، حدیث 4292).

شایان ذکر است، این حدیث نه در سنن ترمذی آمده و نه در سنن نسائی. بسیاری از محشین کتب حدیثی نیز به این امر اشاره کرده اند.

شاهد بر این قول آن است که سیوطی در الحاوی، این قول را از عبدالغافر فارسی در مجمع الغرائب، ابن جوزي در غریب الحدیث و ابن اثير در البدایة و النهایة نقل کرده، ولی هیچ اشاره ای به نقل از سنن ترمذی و نسائی ننموده است(سیوطی، الحاوی للفتاوی، 1424 ق: ج 2، ص 102).

به هر صورت، مستند اصلی قائلین به این که مهدی منتظر(ع) از نسل امام حسن مجتبی(ع) است، همین حدیث است. ولیکن این حدیث نیز از جهت سند مقطوع و مجهول است و بدین جهت اعتباری ندارد. زیرا وقتی ابوداود می گوید برای من از طریق هارون بن مغیره این حدیث نقل شده، مفهومش آن است که خودش از هارون بن مغیره نشنیده است. چنین امری بیانگر ارسال و عدم اتصال سند روایت بوده ومشخص نیست چه کسی از هارون بن مغیره این روایت را برای ابوداود نقل نموده است. ثانیا ثابت نیست که ابواسحاق سبیعی از امام امیرمؤمنان(ع) مباشرتا چنین حدیثی را شنیده و نقل کرده باشد. زیرا آن حضرت در سال 40 هجری قمری به شهادت رسید و ابواسحاق بنا بر نقلی در شب شهادت امیرمؤمنان(ع)(حائری مازندرانی، 1416 ق: ج 5، ص 135؛ محدث نوری، 1417 ق: ج 8، ص 251). و به نقلی دیگر در سه سال مانده به قتل عثمان بن عفان به دنیا آمد(ثقفی کوفی، 1395 ق: ج 2، 442). در صورت اول شنیدن حدیث از آن حضرت برای وی غیر ممکن بود ولی در صورت دوم وی در هنگام شهادت حضرت علی(ع) هفت، هشت ساله بود. چگونه در چنین سن و سالی می­توانست از آن حضرت بلاواسطه نقل حدیث کرده باشد؟ بدین جهت محیی الدین نووی درباره اش گفت: ورأى على بن أبى طالب، وأسامة بن زيد، والمغيرة بن شعبة، ولم يصح له سماع منهم(نووی، [بی تا]: ج 3، ص 39).

لازم به ذکر است که در سنن ابی داود، هر گاه ابواسحاق سبیعی از امیرمؤمنان(ع) نقل حدیث می­کند، یک یا دو واسطه  بین آن دو  وجود دارد و حدیثی نیست که وی بلاواسطه از آن حضرت روایت نموده باشد، مگر همین حدیث. بدین جهت واسطه ای در بین بوده که ابواسحاق و یا راویان بعدی آن را حذف کرده اند و چون آن واسطه معلوم و مشخص نیست، اعتباری برای حدیث نمی­ماند.

جالب توجه است، برخی از علمای اهل سنت نیز حدیث فوق را ضعیف دانسته اند. به عنوان نمونه، شیخ ناصر الدین آلبانی که از علمای مورد اعتماد وهابیون معاصر است، این حدیث را در ذیل احادیث ضعیف آورد و علتش را از قول خطابی چنین بیان کرد: این حدیث منقطع است. چون ابواسحاق سبیعی حضرت علی(ع) را در حد دیدن درک کرده بود. ابوداود نیز در این حدیث گفت: از جانب هارون بن مغیره به من حدیث شد. من(یعنی شیخ آلبانی) می­گویم: پس کسی که حدیث را برای ابوداود نقل کرده(یعنی شیخ و استاد او) در این­جا نام برده نشده است. پس آن شخص مجهول است. علاوه بر این، ابواسحاق (در اواخر عمرش) دچار زوال عقل شده بود. دیگر این­که شعیب بن خالد که از ابواسحاق روایت نموده، در هیچ­جا دیده نشده که قبل از زوال عقل وی از او روایت کرده باشد(آلبانی، 1412 ق: ج 13، ص 1096).

 عبد المحسن بن حمد العباد البدر نیز که از أعلام وهابیان است، در علت ضعف حدیث ابوداود گفت: این حدیث از دو جهت صدر و ذیل انقطاع دارد: از جهت ذیل به خاطر این که شیخ و استادی که این حدیث را برای ابوداود روایت نموده، وجود ندارد(نامش ذکر نشده). چون وی گفت: بر من حدیث شد. بدین جهت منقطع است. امر ثانی در صدر حدیث است که ابواسحاق حضرت علی(ع) را درک نکرده بود. پس از جهت صدر و از جهت ذیل انقطاع دارد. این سخن ثابتی نیست (عبدالمحسن بن حمد، [بی تا]: نوار صوتی 481، ص 23).

علاوه بر همه این ها، ممکن است در نقل حدیث تصحیف شده باشد. یعنی کلمه«ابنه الحسن» در نسخه ای به جای «ابنه الحسین» کتابت شده باشد، به ویژه در رسم الخط کوفی که فاقد نقطه بوده و احادیث با این رسم الخط نگارش شده اند. هم چنین ممکن است طرفداران بنی الحسن در عصر قیام فرزندان عبدالله بن حسن مثنی به طور عمد چنین تصحیفی را مرتکب شده باشند. علاوه بر این­ها، امکان تصحیف روایات توسط تکفیری ها نیز دور از انتظار نیست. آنان به بهانه تحقیق و تصحیح منابع روایی گذشتگان، برخی از احادیثی را که در فضایل اهل بیت(ع) است در چاپ های بعدی حذف و یا در آن­ها دست­کاری می­کنند. به عنوان مثال، شمس الدین جزری شافعی(متوفای 883 هجری قمری) درباره حدیث امیرمؤمنان(ع) در خصوص جدّ امام مهدی(عج) گفت: والاَصح انه من ذرية الحسين بن علي، لنصّ أمير المؤمنين علي على ذلك، فيما أخبرنا به شيخنا المسند رحلة زمانه عمر بن الحسن الرّقي قراءة عليه... سپس همان روایت ابی داود را نقل کرد(جزری دمشقی شافعی، 1324 ق: ص 49).

کتابی که این مطلب را آورده«اسنی المطالب فی مناقب سیدنا علی بن ابی طالب»، تالیف شمس الدین محمد بن محمد جزری دمشقی شافعی است، که در سال 1324 هجری قمری در چاپخانه امیریه مکه معظمه با هزینه حاج عمر مسیمتی و شیخ احمد مکی چاپ و نشر یافته است و هم اینک در کتابخانه محقق طباطبایی در شهر مقدس قم موجود است. ولیکن بعدها در سال 1383 هجری قمری این کتاب توسط علی احمد عبدالعال طهطاوی مورد تحقیق و تصحیح و چاپ قرار گرفت و طبق روال تکفیریان، این روایت را نیز تصحیف و به جای «ابنه الحسین»، نگاشت:«ابنه الحسن».

مورد دیگر، گفتار ابن عربی(متوفای638 هجری قمری) است که درباره امام مهدی(عج) نظرش بر این بود که آن حضرت از نسل امام حسین(ع) است، ولیکن مخالفان اهل بیت(ع) در نسخه برداری از کتاب وی، امانتداری رارعایت نکرده و به جای کلمه«جده الحسین بن علي»، نوشته اند«جده الحسن بن علي» و نوشته اش را بدین گونه درآوردند: اعلم أيدنا الله إن لله خليفة يخرج و قد امتلأت الأض جوراً و ظلماً فيملؤها قسطاً و عدلاً، لو لم يبق من الدنيا إلا يوم واحد طول الله ذلك اليوم حتى يلي هذا الخليفة من عترة رسول الله صلى الله عليه وسلم من ولد فاطمة، يواطىء اسمه اسم رسول الله صلى الله عليه و سلم، جده الحسن بن علي بن أبي طالب يبايع بين الركن والمقام...(ابن عربی، [بی تا]: ج 5، ص 358)؛ بدان، خدای متعالی تأیید کند مارا. همانا برای خدا خلیفه­ای است که خروج می­کند، در حالی­که زمین را جور و ستم فرا گرفته باشد. پس زمین را از قسط و عدل سرشار می­کند. اگر از دنیا باقی نماند جز یک روز، خدای متعال همان روز را طولانی می­کند، تا این­که بیاید این خلیفه، که از عترت رسول خدا(ص)، از فرزندان فاطمه زهرا(س) است. نامش همان نام رسول خدا(ص) است، جدش حسن بن علی بن ابی طالب که با وی بین رکن و مقام بیعت می­گردد...

و حال آن­که عبدالوهاب بن احمد بن علی الحنفی شعرانی(متوفای 973 هجری قمری)، که نسب او به محمد حنفیه می­رسد و از فقها و عرفای عصر خویش بوده و تالیفات فراوان دارد، در یکی از تالیفات خویش به نام «الیواقیت و الجواهر» که خلاصه فتوحات مکیة است، این مطلب ابن عربی را بدین گونه نقل کرده است: و اعلموا انه لابد من خروج المهدی(عج) لکن لایخرج حتی تمتلئ الأرض جوراً و ظلماً فیملؤها قسطاً و عدلاً، و لو لم یکن من الدنیا إلا یوم واحد طوّل الله تعالی ذلک الیوم حتی یلی ذلک الخلیفة و هو من عترة رسول الله(ص) من ولد فاطمة رضی الله عنها، جده الحسین بن علی بن ابی طالب و والده حسن العسکری ابن الإمام علی النقی (بالنون) ابن محمد التقی (بالتاء) ابن الإمام علی الرضا ابن الإمام موسی الکاظم ابن الإمام جعفر الصادق ابن الإمام محمد الباقر ابن الإمام زین العابدین ابن الإمام الحسین ابن الإمام علی بن ابی طالب رضی الله عنه(شعرانی، [بی تا]: ج 2، ص 562)؛ بدان، گریزی از خروج مهدی(عج) نیست. ولیکن خروج نمی­کند تا این­که زمین را جور و ستم فرا گرفته باشد. پس وی زمین را از قسط و عدل سرشار می­نماید. اگر برای دنیا جز یک روز نباشد، همان روز را خدای متعال چنان طولانی می­کند، تا این­که آن خلیفه بیاید، که از عترت رسول خدا(ص) و از اولاد فاطمه زهرا(س) است. جدّ وی حسین بن علی بن ابی طالب(ع) است و پدرش حسن عسکری، فرزند امام علی النقی، فرزند امام محمد تقی، فرزند امام رضا، فرزند امام موسی کاظم، فرزند امام جعفر صادق، فرزند امام محمد باقر، فرزند امام زین العابدین، فرزند امام حسین، فرزند امام علی بن ابی طالب(علیهم السلام) است.

قابل توجه است که شعرانی نسخه خطی فتوحات مکیه را در دست داشته و آن گونه که در متن اصلی آن آمده بود، نقل کرده است.

از این نمونه در منابع اهل سنت کم نیست و با جستجوی بیشتر می­توان موارد فراوان­تری پیدا نمود.

به هر روی، از این نمونه­ها دانسته می­شود که در حدیث ابواسحاق سبیعی تحریف و یا تصحیف واقع شده و در اصل«جده الحسین بن علي بن أبي طالب» است، همان گونه که از برخی علمای اهل سنت(مانند جزری شافعی، ابن عربی و حنفی شعرانی) آمده است.

 3) حدیث تمام رازی در الفوائد: أخبر أبو علي الحسن بن حبيب، ثنا حجاج بن الريان في سنة أربع و ستين و مئتين و فيها مات و لم أسمع من غيره، ثنا الوليد بن مسلم، ثنا ابن لهيعة عن أبي قبيل، عن عبد الله بن عمرو بن العاص قال: يخرج رجل من ولد حسن من قبل المشرق لو استقبل به الجبال لهدّها فلا تجد فيها طريق (تمام رازی، 1412 ق: ج 2، ص 39، حدیث 1147).

 این حدیث نیز از جهت سند معتبر نیست. به جهت این که اولا عبارت فوق، حدیث محسوب نمی­گردد. زیرا به پیامبرخدا(ص) و یا به امام معصوم(ع) نسبت داده نشد و ظاهر آن دلالت دارد که قول عبدالله بن عمرو بن عاص است که سندیت ندارد. ثانیا وجود افرادی چون ابن لهیعه و عبدالله بن عمرو بن عاص بهترین دلیل بر عدم وثوق به این حدیث است. زیرا ابن لهیعه را بسیاری از رجال شناسان اهل سنت تضعیف نمودند. ابن حجر در فتح الباری به مناسبت ذکر حدیثی که یکی از راویان آن ابن لهیعه بود، گفت: در این روایت ابن لهیعه است و او ضعیف است (ابن حجر عسقلانی، 1379 ق: فتح الباری، ج 6، ص 201). در جای دیگر گفت: پس مدار این روایت بر ابن لهیعه است و او ضعیف است (ابن حجر عسقلانی، 1379 ق: فتح الباری، ج 6، ص440). ذهبی نیز در باره اش گفت: ابن لهيعه ضعيف الحديث است (ذهبی، 1405 ق: سیر اعلام النبلاء، ج 3، ص 79). یکی از شارحان سنن ابی داود نیز گفت: در این حدیث ابن لهیعه است و او ضعیف است (عظیم آبادی،[بی تا]: ج 1، ص 409). عبدالرئوف مناوی نیز درباره اش گفت: من می­گویم در این روایت ابن لهیعه است و در او ضعف است (مناوی قاهری،  1356 ق: ج 2، ص 451).

اما عبدالله بن عمرو بن عاص در جنگ صفین به مانند پدرش عمرو بن عاص در برابر امام مسلمین حضرت امام علی بن ابی طالب(ع) و در سپاه معاویة بن ابی سفیان قرار داشت. ابن عساکر در این مورد گفت: عبد الله بن عمرو بن عاص در جنگ صفین در بخش ميمنه سپاه معاوي بود (ابن عساکر، 1415 ق: ج 1، ص 1826).

ابن اثیر نیز درباره وی گفت: او در فتح شام به همراه پدرش عمرو بن عاص حضور داشت و در جنگ یرموک پرچم پدرش در دست او بود. هم چنین با پدرش در جنگ صفین حضور یافت و در بخش میمنه سپاه معاویه قرار داشت (ابن اثیر جزری، 1415 ق: ج 2، ص 157).

بنا بر نقل ابن اثیر، روزی عبدالله بن عمرو بن عاص با صدای بلند در مسجد النبی(ص) و در جمع برخی از صحابه رسول خدا(ص) در باره امام حسین(ع) گفت: وی«أحب أهل الأرض إلى اهل السماء» است. این خبر به امام حسین(ع) رسید و آن حضرت روز بعد به مسجد النبی(ص) رفت و همان افراد و عبدالله بن عمرو را دید و به وی فرمود: ای عبدالله آیا دانستی که من بهترین بنده خدا در روی زمینم؟ عبدالله بن عمرو گفت: قسم به پرورگار کعبه همین گونه است. امام حسین(ع) فرمود: اگر این گونه است، پس چه چیزی تو را وا داشت که با من و پدرم در صفین بجنگی؟ سوگند به خدای متعال پدرم بهتر از من بوده است (ابن اثیر جزری، 1415 ق: ج 2، ص 157). امام حسین(ع) با این گفتار و رفتار خود، علاوه بر توبیخ عبدالله بن عمرو بن عاص به خاطر حضور در سپاه نفاق، چهره منافقانه و مزورانه وی را نیز در بین صحابه رسول خدا(ص) بر ملا نمود.

از نقل مورخان اهل سنت در بسیاری از منابع تاریخی به وضوح دانسته می­شود که وی از عوامل و حاکمان حکومت جائرانه معاویه بوده و در سرکوب مومنان و مخالفان معاویه در کوفه و مصر نقش بسزایی داشته است (ابن اثیر جزری، 1415 ق: ج 2، ص 110 و 114).

بی تردید روایت چنین فردی ارزش و اعتباری ندارد. ذهبی در میزان الاعتدال بعد از نقل روایت فوق گفت: هذا موقوف. وهو منكر (ذهبی، 1382 ق: میزان الاعتدال، ج  1، ص 462).

علاوه بر همه این ها، ممکن است در این حدیث نیز کلمه«ولد حسن» تصحیف شده باشد و در اصل«ولد حسین» بوده، همان گونه که در الفتن مروزی آمده: از فرزندان حسین مردی قیام می­کند که اگر کوه­های سربه فلک کشیده در برابرش قرار گیرند، آن­ها را منهدم و در بین آن­ها راهی برای خود پیدا می­کند (ابن حماد مروزی، 1412 ق: ج 1، ص 230).

وی در جای دیگر همین حدیث را از عبدالله بن عمرو بن عاص بدین گونه روایت کرد: حدثنا الوليد و رِشدين عن ابن لهيعة عن أبي قبيل عن عبد الله بن عمرو رضى الله عنهما قال: يخرج رجل من ولد الحسين من قبل المشرق و لو استقبلته الجبال لهدّمها و اتخذ فيها طرقا(ابن حماد مروزی، 1412 ق: ج 1، ص 229).

بنا بر این، هیچ یک از احادیثی که ادعا شده دلالت دارند که حضرت مهدی(عج) از فرزندان امام حسن مجتبی(ع) می­باشد، سندشان صحیح و یا حد اقلّ موثق نمی­باشد. بدین جهت ارزش و اعتباری نزد عامه مسلمین(شیعه و اهل سنت)ندارند.

 جالب توجه است برخی از وهابیان معاصر، با این که حدیث نبوی«ان المهدی من ولد الحسن بن علی» را ضعیف می­دانند، با این حال به خاطر عناد و دشمنی با پیروان مکتب اهل بیت(ع) و فاصله گرفتن با تفکر تقریبی(بین شیعه و اهل سنت)، این قول را قول مشهور اهل سنت می­دانند. عبدالمحسن بن حمد العباد البدر که از علمای معروف وهابیان است در پاسخ کسی که از وی پرسید: شیخ عبدالعزیز بن باز ترجیح داد که مهدی از نسل حسن است و در این باره گفت: چون حسن بن علی از خلافت به نفع معاویه کناره گرفت، خداوند تبارک و تعالی مهدی را در نسل وی قرار داده است، آیا این مطلب صحیح است؟

در پاسخ گفت: مشهور نزد اهل سنت آن است که وی از فرزندان حسن است. گفته شد داستان وی شبیه دو فرزند ابراهیم؛ یعنی اسماعیل و اسحاق است. زیرا پیامبران از ذریه اسحاق بودند، ولی پیامبر ما، حضرت محمد(ص) از ذریه اسماعیل بود. پس بقای شریعت در پیامبر خدا(ص) قرار گرفته است. یعنی پیامبرانی که از نسل اسحاق­­اند، تعدادشان زیاد بود. ولیکن خاتم پیامبران(ص) از نسل اسماعیل است و ولایت و رسالت وی تا انتهای دنیا استمرار می­یابد. پس دو سبط رسول خدا(ص)؛ یعنی حسن و حسین این گونه اند. خداوند متعال ولایت یا امارت یا خلافت در آخر الزمان را در نسل حسن قرار داده است. چون از نسل امام حسین تعداد زیادی به علم و فضایل دیگر مشهور شده اند، به خلاف نسل حسن. پس آن مردی که در آخر الزمان قیام می­کند، خدا او را از فرزندان حسن قرار داده و او مهدی است. بلی، حدیثی که خوانده شد که در آن تصریح شده به این که مهدی از نسل حسن است، این حدیث ضعیف( و بی اعتبار) است، ولیکن مشهور نزد اهل سنت این چنین است! (عبدالمحسن بن حمد، [بی تا]: ج 481، ص 42).

قیاس و گفتار غیر عالمانه این دو عالم وهابی، دقیقا مقابل حدیث امام جعفر صادق(ع) است، که در پاسخ مفضّل بن عمر که پرسیده بود: ای پسر رسول خدا(ص) مرا از قول خدای متعال که فرمود: وَ جَعَلَها كَلِمَةً باقِيَةً فِي عَقِبِهِ‏(سوره زخرف، آیه 27)، آگاه گردان، فرمود: يَعْنِي بِذَلِكَ الْإِمَامَةَ، جَعَلَهَا اللَّهُ فِي عَقِبِ الْحُسَيْنِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ.

مفضّل دوباره پرسید: چگونه امامت در فرزندان حسین(ع) قرار گرفت ولی در فرزندان حسن(ع) قرار نگرفت، در حالی که هر دو سبط رسول خدا(ص) و سید جوانان بهشت می­باشند؟ فرمود: همانا موسی و هارون دو پیامبر و فرستاده خدایند که برادر یکدیگر بودند. در حالی که پیامبری در صُلب هارون قرار گرفت، نه در صُلب موسی. برای کسی جایز نیست که بگوید چرا خدا چنین کرده است. امامت نیز این چنین است، که خلافتی از جانب خدای متعال است. برای کسی جایز نیست که بگوید چرا خدا آن را در صُلب حسین قرار داده و در صُلب حسن قرار نداده است. به جهت این­که خدا در افعال خود حکیم است. نباید از فعل او پرسیده شود. بلکه آنان مورد بازخواست قرار می­گیرند(صدوق، 1416 ق: ج 1، ص 305).

 به هر روی، علاوه بر ضعف سندی، احادیث فوق الذکر از جهت دلالت نیز ثابت نمی­کنند که حضرت مهدی(عج) از نسل امام حسین(ع) نمی­باشد. زیرا همان گونه که امام حسین(ع) جدّ امام مهدی(عج) است، امام حسن مجتبی(ع) نیز جدّ آن حضرت از طریق مادر می­باشد. زیرا امام محمد باقر(ع) که جدّ اعلای امام مهدی(عج) است، از جهت پدر حسینی است و از جهت مادر حسنی. شاهد بر این قول احادیث متعددی است که در آن­ها امام مهدی(ع) از نسل امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) معرفی شده است. از جمله روایتی که مقدسی شافعی از گفتگوی پیامبر خدا(ص) با دخترش فاطمه زهرا(س) نقل نموده است. در بخشی از آن آمده: و از ما دو سبط این امت­اند و آن دو حسن و حسین­اند که سید جوانان بهشتند. سوگند به آن کسی که مرا به پیامبری بر انگیخت، پدرشان از آن دو بهتر است. ای فاطمه، سوگند به خدایی که مرا به حق بر انگیخت، از حسن و حسین، مهدی این امت می­آید. هرگاه دنیا به هرج و مرج برسد و فتنه­ها آشکار، راه­ها بسته و برخی بر برخی دیگر تجاوز و کبیر بر صغیر رحم نکند، در آن زمان خدا از نسل آن دو کسی را بر می­انگیزاند که دیوارهای گمراهی را بازگشایی و قلب­هایی که(با گناه) قفل شده بودند، به دین آخر الزمان در می­آورد، همان گونه که در اول زمان من آنان را به این دین درآورده­ام. او زمین را از عدل سرشار می­کند، همان گونه  که از جور و ستم سرشار شده باشد...(مقدسی شافعی، 1410 ق: ج 1، ص 35).

شاهد دیگرش جمله ای است که در زیارت­نامه حضرت فاطمه معصومه(س) دختر امام موسی کاظم(ع) به روایت امام رضا(ع) آمده که به آن حضرت خطاب می­گردد: السّلام علیکِ یا بنت الحسن و الحسین. در حالی که وی از جانب پدر حسینی است، ولی از جانب یکی از جده­هایش حسنی می­باشد.

 ب: عدم تعارض با احادیث صحیح

در برابر احادیث ضعیفی که دلالت دارند بر این که امام مهدی(عج) از نسل امام حسن مجتبی(ع) است، احادیث متواتری در منابع روایی فریقین وجود دارد که به صراحت و یا به ظهور و دلالت، وی را از تبار امام حسین(ع) معرفی می­کند. این دسته از احادیث را به خاطر قوت سند و صراحت مدلول نمی­توان در برابر احادیث ضعیف، مرسل، مجهول و مقطوع قرار داد و گفت که با آن­ها تعارض دارند. اصلا تعارضی در بین نیست.

به چند نمونه از احادیث منابع موثق شیعه و اهل سنت که دلالت دارند بر این که مهدی(عج) از نسل امام حسین(ع) می­باشد، اشاره می­شود:

- ابان بن تغلب از زراره روایت نمود، که گفت: از امام محمد باقر(ع) شنیدم که می­فرمود: ما دوازده امام هستیم، که حسن و حسین(علیهما السلام) از آنهایند. پس از آن، امامان از فرزندان حسین(ع) هستند(کلینی، 1407 ق: ج 1، ص 533).

- مفضّل بن عمر گفت: از امام جعفر صادق(ع) پرسیدم: مراد خدای متعال از «کلمات» در آیه«وَ إِذِ ابْتَلى‏ إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ‏(سوره بقره، آیه 124)»چیست؟ امام جعفر صادق(ع) فرمود: آن کلماتی است که حضرت آدم از پروردگارش دریافت نمود. سپس( به وسیله این کلمات) خدا توبه اش را پذیرفت. حضرت آدم پس از دریافت آن کلمات، عرضه داشت: خدایا، به حق محمد و علی و فاطمه و حسن و حسین(صلوات الله علیهم) از تو مسئلت دارم که توبه ام را بپذیری. پس خدا توبه اش را پذیرفت، که او توبه پذیر مهربان است. مفضل گفت به آن حضرت عرض کردم: ای پسر رسول خدا(ص)، منظور خدای متعال از کلمه«فاتمهنّ» چیست؟ فرمود: یعنی دوازده امام(ع) را با قائم(عج) کامل گردانید، که نُه نفر از آنان از فرزندان حسین(ع) هستند(صدوق، 1416 ق: ج 1، ص 305).

- برخی از علمای اهل سنت(با اختلاف اندک در تعابیر) از حذیفة بن یمان روایت کردند: خطبنا رسول الله صلى الله عليه و سلم فذكرنا رسول الله صلى الله عليه و سلم بما هو كائن، ثم قال: لو لم يبق من الدنيا إلا يوم واحد لطوّل الله عز و جل ذلك اليوم، حتى يبعث فيه رجلاً من ولدي اسمه اسمي. فقام سلمان الفارسي رضي الله عنه فقال: يا رسول الله، من أي ولدك؟ قال: هو من ولدي هذا ، و ضرب بيده على الحسين عليه السلام(مقدسی شافعی، 1410 ق: ج 1، ص 5؛ محب الدین طبری، ص 136)؛ پیامبر خدا(ص) برای ما خطبه می­خواند و از رویدادهای آینده خبر می­داد. سپس فرمود: اگر از دنیا جز یک روز باقی نماند، همان روز را خدا چنان طولانی می­کند، تا مردی از فرزندان من که نامش نام من است، بر انگیخته شود. در این هنگام سلمان فارسی(رض) برخاست و عرض کرد: ای رسول خدا(ص)، او از کدام فرزند تو است؟ فرمود: او از این فرزند من است. آن حضرت دست خود را روی شانه حسین(ع) زد.

هم چنین اعمش از ابووائل روایت کرد: نظر أمير المؤمنين علي(ع) إلى الحسين(ع)، فقال: إن ابني هذا سيد،كما سمّاه رسول الله(ص) سيدا، و سيخرج الله من صُلبه رجلا باسم نبيكم، يشبهه في الخُلق و الخَلق، يخرج على حين غفلة من الناس، و إماتة للحق...(نعمانی، 1397 ق: ج 1، ص 214)؛ امیرمومنان حضرت علی(ع) نگاهی به حسین(ع) نمود و سپس فرمود: این پسر من آقا است، همان گونه که جدش رسول خدا(ص) او را آقا نامید. به زودی مردی از صُلب او قیام می­کند، که نامش نام پیامبر شما است. در اخلاق و شمائل شبیه پیامبر(ص) است. هنگامی که مردم در غفلت و حق مرده است، قیام می­کند.

به هر روی، این شبهه نیز بی اساس و فاقد دلیل صحیح می­باشد و معاندان مکتب اهل بیت(ع) با اغراض خاصی چنین گفتاری را مطرح و منتشر می­نمایند. ولی علما و دانشمندان بی غرض(حتی وهابیان معتدل) چنین شبهاتی را نمی­پذیرند.

 3) نام پدرش عبدالله، هم­نام پدر رسول خدا(ص)

اعتقاد شیعه و بسیاری از علمای اهل سنت بر این است که نام پدر حضرت مهدی(عج)، امام حسن عسکری(ع) است. ولی برخی دیگر از اهل سنت، از جمله سلفیان و وهابیان می­گویند: پدرش هم­نام پدر حضرت محمد(ص)، یعنی عبدالله است.

به عنوان نمونه ابن تیمیه در این باره گفت: فالمهدی الذی أخبر به النبی صلی الله تعالی علیه و سلم اسمه محمد بن عبدالله، لا محمد بن الحسن(ابن تیمیه، 1322 ق: ج 2، ص 133).

محمد رشید رضا در تفسیر المنار گفت: أَنَّ أَشْهَرَ الرِّوَايَاتِ فِي اسْمِهِ وَاسْمِ أَبِيهِ عِنْدَ أَهْلِ السُّنَّةِ، أَنَّهُ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللهِ، وَفِي رِوَايَةٍ: أَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ الله(رشید رضا، 1990 م:  ج 9، ص 418).

مستند گفتارشان احادیثی است که ادعا شده از رسول خدا(ص) به این مضمون روایت شده است، که نام مهدی نام من است  و نام پدرش نام پدر من است. به همین جهت عثمان بن محمد الخمیس در کتاب«من هو المهدی» گفت: لقد ثبت عن النبي صلى الله عليه و سلم في أحاديث كثيرة ذكر المهدي، فمنها ما أخرجه الإمام أبو داود عن رسول الله صلى الله عليه و سلم أنه قال: لو لم يبق من الدنيا إلا يوم واحد، لطوّل الله ذلك اليوم حتى يبعث فيه رجلا من أهل بيتي، يواطيء اسمه اسمي، و اسم أبيه اسم أبي، يملأ الأرض عدلا(خمیس، [بی تا]: ص 1).

اگر این دسته از روایات ادعایی در ترازوی نقد منصفانه قرار گیرند، بی پایگی و کذب بودن آن­ها بر همگان روشن خواهد شد. مهمترین روایات ادعایی عبارتند از :

1- ابن جوزی در علل المتناهیة: عن عبد الله بن مسعود قال: قال رسول الله (ص) يملك الناس رجل من اهل بيتي، يواطي اسمه اسمي، و اسم ابيه اسم ابي، يملأ الارض عدلا و قسطا كما ملئت ظلما و جورا(ابن جوزی، 1401 ق: ج 2، ص 855).

2-  ابن حماد مروزی در الفتن: حَدَّثَنَا الْوَلِيدُ، وَ رِشْدِينُ، عَنِ ابْنِ لَهِيعَةَ، عَنْ إِسْرَائِيلَ بْنِ عَبَّادٍ، عَنْ مَيْمُونٍ الْقَدَّاحِ، عَنْ أَبِي الطُّفَيْلِ، رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ قَالَ: اَلْمَهْدِيُّ اسْمُهُ اسْمِي، وَ اسْمُ أَبِيهِ اسْمُ أَبِي(ابن حماد مروزی، 1412 ق: ج 1، ص 368).

3- ابن حماد در روایت دیگر گفت: حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ الْيَمَانِ، عَنِ الثَّوْرِيِّ سُفْيَانَ، وَ زَائِدَةُ عَنْ عَاصِمٍ، عَنْ أَبِي وَائِلٍ، عَنْ زِرٍّ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ، عَنِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ قَالَ: الْمَهْدِيُّ يُوَاطِئُ اسْمُهُ اسْمِي، وَ اسْمُ أَبِيهِ اسْمَ أَبِي(ابن حماد مروزی، 1412 ق: ج 1، ص 367).

در این دسته از روایات به نام پدر حضرت مهدی(عج) تصریح نشده و تنها به این مطلب اشاره شده که نام وی همانند نام پدر رسول خدا(ص) است. اما در برخی دیگر تصریح شده به این که نام پدرش عبدالله است. از باب نمونه، روایتی که ابن حجر هیتمی نقل کرده: و أخرج ابن المبارك عن ابن عباس رضي الله عنهما، قال: المهدي اسمه محمد بن عبد الله، ربعة مشرب بحمرة، يفرج الله به عن هذه الأمة كل كرب، و يصرف بعدله كل جور، ثم يلي الأمر من بعده اثنا عشر رجلا ستة من ولد الحسن و خمسة من ولد الحسين و آخر من غيرهم، ثم يموت فيفسد الزمان(ابن حجر هیتمی، 1997: الصواعق المحرقة، ج 2، ص 679).

 بررسی روایات

 تعدادی از روایات فوق الذکر مرسل بوده و آن تعداد که مسند می­باشند، در سلسله راویان آن­ها افرادی چون زائده و یا رِشدین بن سعد مهری و یا هر دو وجود دارند که نزد رجالیان شیعه و اهل سنت ضعیف و غیر قابل اعتنا می­باشند.

به عنوان نمونه، مزّی در تهذیب الکمال از قول احمد بن حنبل گفت: رشدين بن سعد ليس يبالي عن من روى لكنه رجل صالح. فوثقه هيثم بن خارجة وكان في المجلس فتبسم أبو عبد الله ثم قال ليس به بأس في أحاديث الرقاق و قال حرب بن إسماعيل: سألت احمد بن حنبل عنه، فضعفه(مزی، 1400 ق: ج 9، ص 191، ردیف 1911)؛ رشدین بن سعد در نقل روایات از دیگران مبالاتی نداشت، ولیکن مرد صالحی بود. هیثم بن خارجه وی را توثیق نمود و او در مجلسی بود که ابوعبدالله(احمد بن حنبل) (وقتی که او را دید) تبسم نمود و گفت باکی به او در احادیث ضعیف نیست. حرب بن اسماعیل گفت از ابن حنبل درباره وی پرسیدم. ابن حنبل وی را تضعیف نمود.  

هم چنین درباره ابن لهیعه، قول یحیی بن معین را نقل کرد، که گفته بود: لا يكتب حديثه (مزی، 1400 ق: ج 9، ص 191، ردیف 1911)؛ حدیث وی(به خاطر ضعفش) نوشته نمی شود.

 ابن حجر عسقلانی نیز گفتار احمد بن حنبل را نقل و سپس نظر تعداد دیگر از علمای اهل سنت در تضعیف رشدین و ابن لهیعه را بیان نمود(ابن حجر عسقلانی، 1412 ق: تهذیب التهذیب، ج 3، ص 240).

از بین علمای شیعه، علی بن عیسی اربلی درباره زائده گفت: و أما الجمهور فقد نقلوا أن زائدة كان يزيد في الأحاديث فوجب المصير إلى أنه من زيادته ليكون جمعا بين الأقوال و الروايات(اربلی، 1403 ق: ج 3، ص 474).

اما روایتی که از عبدالله بن عباس نقل شده، علاوه بر آن که مرسل است، حدیث محسوب نمی­شود. زیرا اشاره به قول رسول خدا(ص) در آن نشده و حد اکثر چیزی که از آن دانسته می­شود، این است که عبدالله بن عباس چنین مطلبی گفته است.

 بدین جهت تعداد قابل توجهی از علمای اهل سنت، مانند علمای شیعه به این گونه احادیث ضعیف اعتنایی ننموده و با استناد به احادیث صحیح، حضرت مهدی(عج) را فرزند امام حسن عسکری(ع) دانسته اند.

 امکان تصحیف

علاوه بر ضعف سندی روایات فوق الذکر، بحث دست­کاری و تصحیف آن­ها بسیار جدی است. چون غالب احادیثی که راویان اهل سنت، به خصوص منابع روایی اصلی آنان نقل کرده اند، جمله«و اسم ابیه اسم ابی» در آن­ها نیامده است. تنها جمله قبل آن وجود دارد. یعنی: یواطی اسمه اسمی.

به عنوان نمونه، احمد بن حنبل در مسند خویش روایت کرد: حَدَّثَنَا سُفْيَانُ بْنُ عُيَيْنَةَ حَدَّثَنَا عَاصِمٌ عَنْ زِرٍّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ: لَا تَقُومُ السَّاعَةُ حَتَّى يَلِيَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي يُوَاطِئُ اسْمُهُ اسْمِي(ابن حنبل شیبانی، 1421 ق: ج 7، ص 425، حدیث 3390).

احمد در حدیث دیگر روایت کرد: حَدَّثَنَا يَحْيَى عَنْ سُفْيَانَ حَدَّثَنِي عَاصِمٌ عَنْ زِرٍّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ قَالَ: لَا تَذْهَبُ الدُّنْيَا أَوْ لَا تَنْقَضِي الدُّنْيَا حَتَّى يَمْلِكَ الْعَرَبَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي يُوَاطِئُ اسْمُهُ اسْمِي(ابن حنبل شیبانی، 1421 ق: ج 8، ص 425، حدیث 3890).

 وی در روایت دیگر گفت: حَدَّثَنَا عُمَرُ بْنُ عُبَيْدٍ الطَّنَافِسِيُّ عَنْ عَاصِمِ بْنِ أَبِي النَّجُودِ عَنْ زِرِّ بْنِ حُبَيْشٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: لَا تَنْقَضِي الْأَيَّامُ وَ لَا يَذْهَبُ الدَّهْرُ حَتَّى يَمْلِكَ الْعَرَبَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي يُوَاطِئُ اسْمُهُ اسْمِي (ابن حنبل شیبانی، 1421 ق: ج 9، ص 89، حدیث 4054).

مقدسی شافعی نیز به روایات احمد حنبل دقت داشت و در این باره گفت: وأخرجه الإمام أحمد بن حنبل الشيباني، في مسنده، وقال رجلاً مني، ولم يذكر اسم أبيه أسم أبي(مقدسی شافعی، 1410 ق: ج 1، ص 90).

در سنن ابی داود نیز بدین گونه روایت شده: وَ قَالَ فِى حَدِيثِ سُفْيَانَ«لاَ تَذْهَبُ أَوْ لاَ تَنْقَضِى الدُّنْيَا حَتَّى يَمْلِكَ الْعَرَبَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ بَيْتِى، يُوَاطِئُ اسْمُهُ اسْمِى»(ابوداود، [بی تا]: ج 4، ص 173، حدیث 4284).

تِرمذی نیز در سنن خود روایت کرد: حَدَّثَنَا عُبَيْدُ بْنُ أَسْبَاطِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْقُرَشِىُّ الْكُوفِىُّ قَالَ حَدَّثَنِى أَبِى حَدَّثَنَا سُفْيَانُ الثَّوْرِىُّ عَنْ عَاصِمِ بْنِ بَهْدَلَةَ عَنْ زِرٍّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم: لاَ تَذْهَبُ الدُّنْيَا حَتَّى يَمْلِكَ الْعَرَبَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ بَيْتِى يُوَاطِئُ اسْمُهُ اسْمِى(ترمذی، [بی تا]: ج 8، ص 449، حدیث 2394).

وی در روایت دیگر گفت: حَدَّثَنَا عَبْدُ الْجَبَّارِ بْنُ الْعَلاَءِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ الْعَطَّارُ حَدَّثَنَا سُفْيَانُ بْنُ عُيَيْنَةَ عَنْ عَاصِمٍ عَنْ زِرٍّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ عَنِ النَّبِىِّ صلى الله عليه وسلم قَالَ: يَلِى رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ بَيْتِى يُوَاطِئُ اسْمُهُ اسْمِى.(ترمذی، ج 8، ص 450، حدیث 2395)

در مسند بزاز نیز آمده: وَحَدَّثَنَا عُبَيْدُ بْنُ أَسْبَاطَ بْنِ مُحَمَّدٍ ، قَالَ: حَدَّثَنِي أَبِي، عَنْ سُفْيَانَ، عَنْ عَاصِمٍ، عَنْ زِرٍّ، عَنْ عَبْدِ الله، عَنِ النَّبِيِّ صلى الله عليه وسلم ، قَالَ: لاَ تَذْهَبُ الدُّنْيَا حَتَّى يَمْلِكَ الْعَرَبَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي يُوَاطِئُ اسْمُهُ اسْمِي(بزاز، 2009 م: ج 2، ص 412، حدیث 1804).

خطیب بغدادی نیز روایت نمود: عن عاصم عن زرّ عن عبد الله قال: قال رسول الله صلى الله عليه و سلم: لا تنقضى الدنيا أو لا تذهب الدنيا حتى يلي رجل من أهل بيتي يواطئ اسمه اسمی(خطیب بغدادی، [بی تا]: ج 4، ص 388، حدیث 2272).

  ابن حماد مروزی که یکی از آن احادیث قبلی را نقل کرده بود، در حدیث دیگر بدین گونه روایت نمود: حَدَّثَنَا الْوَلِيدُ، عَنْ أَبِي رَافِعٍ، عَمَّنْ حَدَّثَهُ عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ عَنِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: اسْمُ الْمَهْدِيِّ اسْمِي(ابن حماد مروزی، 1412 ق: ج 1، ص 368).

وی پیش از این نیز روایت کرده بود: حَدَّثَنَا ابْنُ عُيَيْنَةَ، عَنْ عَاصِمٍ، عَنْ زِرٍّ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ، عَنِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ قَالَ: الْمَهْدِيُّ يُوَاطِئُ اسْمُهُ اسْمِي، وَ اسْمُ أَبِيهِ اسْمَ أَبِي. وَسَمِعْتُهُ غَيْرَ مَرَّةٍ لَا يَذْكُرُ اسْمَ أَبِيهِ (ابن حماد مروزی، ج 1، ص 367).

سیوطی نیز روایت نمود: عن الحسن، أن رسول الله صلی الله علیه و سلّم ذکر: فلا یلقاه أهل بیته حتی یبعث الله رایة من المشرق سوداء، من نصرها نصره الله، و من خذلها خذله، حتی یأتوا رجلا اسمه کاسمی، فیولّونه أمرهم، فیؤیده الله و ینصره(سیوطی، [بی تا]: العرف الوردی فی اخبار المهدی، ص 135).

بنا بر این، هیچ استبعادی ندارد که گفته شود برخی از راویان روایت رسول خدا(ص)، این جمله(و اسم ابیه اسم ابی) را به عمد و یا به تصور این که چون نام مهدی(عج) نام رسول خدا(ص) است، پس نام پدرش باید عبدالله باشد ذکر کرده اند. در حالی که رسول خدا(ص) چنین چیزی نفرموده بود و این از اساس دروغ و به آن حضرت نسبت داده شده است. به همین جهت برخی از علمای اهل سنت تصریح کرده اند که چنین افزوده ای در منابع روایی اصلی آنان وجود ندارد و آن را برخی از راویان میانی، مانند زائده بر حدیث نبوی افزوده اند.

صاحب کشف الغمة به نقل از حافظ گنجى شافعى در اين باره گفت: و قد ذكر الترمذي الحديث في جامعه و لم يذكر«و اسم أبيه اسم أبي» و ذكره أبو داود في معظم روايات الحفاظ و الثقات من نقلة الأخبار «اسمه اسمي» فقط، و الذي روي «و اسم أبيه اسم أبي» فهو زائدة و هو يزيد في الحديث(اربلی، 1403 ق: ج 3، ص 474).

- ابونُعیم اصفهانی نیز به این مطلب تصریح کرد، که در اکثر کتاب­های حفّاظ حدیث این جمله(و اسم أبيه اسم أبي) وجود ندارد. سپس به نقل از شافعی نام برخی از آنان، مثل ابوداود، ترمذی، بیهقی و ابوعمردانی ذکر کردند که آنان تنها جمله اول(یعنی اسمه اسمی» را آورده اند و جمله دوم(یعنی اسم ابیه اسم ابی) را ذکر نکردند. بی تردید این دسته از حافظان حدیث نسبت به حدیثی که از طریق عاصم بن ابی نجود روایت شده بود، بی اطلاع نبودند. همین مطلب دلالت دارد که به اعتقاد آنان، اضافه شدن جمله دوم صحیح نمی باشد(ابونُعیم اصفهانی، [بی تا]: ج 7، ص 1).

از گفتار این عده از علمای اهل سنت به دست می آید که جمله«و اسم ابیه اسم ابی» از افزوده های یکی از راویان حدیث نبوی، یعنی زائده بوده که در صدد ترویج مهدویت محمد بن عبدالله بن حسن مثنی و یا مهدویت محمد(مهدی) بن منصور دوانقی، خلیفه عباسی بوده است.

علاوه بر آن، امکان دارد که حدیث نبوی را مغرضان به نحو دیگر تصحیف کرده باشند. به این صورت که در اصل بدین گونه بوده«یواطی اسمه اسمی و اسم ابیه اسم ابنی». یعنی نام وی نام من است و نام پدرش نام پسرم است. مرادش امام حسن بن علی است، که با نام حضرت امام حسن عسکری بن علی النقی(ع) مطابقت پیدا می­کند. ولی بعدها یک حرف(نون) را حذف و به جای«ابنی»، «ابی» نقل کرده اند.

به هر روی، تعدادی از علمای اهل سنت با شیعه در این مسئله اتفاق نظر دارند که نام پدر حضرت مهدی(عج)، امام حسن عسکری(ع) است، نه شخص موهومی به نام عبدالله. از جمله شعرانی حنفی در این باره گفت: فهناک یترقب خروج المهدی علیه السلام و هو من اولاد الامام حسن العسکری(شعرانی، [بی تا]: ج 2، ص 562).

هم چنین قندوزی در ینابیع الموده اقوال علمای اهل سنت را که قائلند آن حضرت فرزند امام حسن عسکری(ع) است، جمع آوری و نقل نمود و در مطلع سخن خود گفت: الباب السادس والثمانون في إيراد أقوال ممن صرح من علماء الحروف والمحدثين أن المهدي الموعود ولد الامام الحسن العسكري (رضي الله عنهما)...(قندوزی حنفی، 1416 ق: ج 3، ص 308). سپس اسامی تعدادی از آنان را ذکر کرد.

 نتیجه

شبهاتی که برخی از مغرضان در نَسب حضرت مهدی(عج) مطرح و آن­ها را مستند به اخبار و احادیث نموده اند، جملگی بی پایه و ساختگی است و دلیل قانع کننده ای برای هیچ یک از آن­ها وجود ندارد و احادیثی که ادعا شده از رسول خدا(ص) و یا برخی از ائمه اطهار(ع) در این رابطه وجود دارد، احادیث موضوعه اند که برخی از راویان به عمد و یا به اشتباه در آن­ها دست­برده و تغییراتی به وجود آورده و به معصوم(ع) نسبت داده اند.

بی تردید احادیث صحیح و متواتر فراوانی از رسول خدا(ص) و ائمه اطهار(ع) وجود دارد بر این که حضرت مهدی(عج) از نسل فاطمه زهرا(س) و از اولاد امام حسین(ع) و فرزند امام حسن عسکری(ع) است و علاوه بر اجماع شیعه، برخی از اهل سنت نیز به آن اعتقاد دارند. ولیکن با این حال مشاهده می­شود عده ای از مخالفان وحدت اسلامی به خاطر ایجاد تفرقه و تشتت بین مسلمانان و تشدید درگیری­های فرقه ای در عالم اسلام، به چنین شبهاتی دامن زده و نظرات تفرقه افکنانه خویش را مستند به احادیث موضوعه ای می­نمایند که بطلانشان مبرهن است.

حقیقت آن است که دامن زنندگان به چنین شبهاتی، افرادی مخالف مکتب اهل بیت(ع) و مخالف تقریب بین مذاهب اسلامی می­باشند، که واکنش خود را از راه ایجاد شبهاتی از این دست، ابراز می­نمایند.

آنان چون مهدویت را با عقاید خود در تضاد می­بینند، در ظاهر وانمود می­کنند که مهدویت را قبول دارند(چون به تواتر برایشان ثابت شد که مهدی فاطمه ظهور می­کند)، ولی در باطن آن قدر ایجاد شبهه و فتنه انگیزی می­کنند تا مانع اقبال مسلمانان و غیر مسلمانان عالم به این اصل دینی امید آفرین گردند و از این طریق، مذهب رقیب خود را از گردونه خارج کنند. همان کاری که پیشوای تکفیریان، ابن تیمیه در عصر خویش با شیعیان و اعتقاد آنان به مهدویت می­نمود و در منهاج السنة گفت: ان هذا من أخبار الآحاد فکیف یثبت به اصل الدین الذی لا یصح الایمان الّا به.

وی در جای دیگر این کتاب اظهار داشت: و هذا لو کان موجودا معلوما، لکان الواجب فی حکم الله الثابت بنص القرآن و السنة و الاجماع.

بعد که متوجه شد احادیث مهدویت متواتر و غیر قابل انکار می­باشد، درصدد توجیه آن برآمد و گفت: فالمهدی الذی أخبر به النبی صلی الله تعالی علیه و سلم اسمه محمد بن عبدالله، لا محمد بن الحسن. و قد روی عن علی رضی الله عنه أنه قال هو من ولد الحسن بن علی، لا من ولد الحسین بن علی.

ولی بی تردید چنین تشبث هایی مانع اقبال مسلمانان و غیر مسلمانان به مسئله مهدویت نمی­گردد و این فکر که حضرت مهدی(عج) روزی به مشیئت و امر الهی ظهور و قیام می­کند و دنیا را سرشار از عدالت می­نماید، در حال توسعه و فراگیری است و امیدی تازه ای به محرومان و ستم­دیدگان عالم می­بخشد و آن زمان، خیلی دور نیست. إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَ لَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ.

منابع

 قرآن کریم

1- آلبانی، محمد ناصرالدین،( اول، 1412 ه ق)، سلسلة الاحادیث الضعیفة و الموضوعة، 14 جلد، دارالمعارف، عربستان سعودی- ریاض.

2- ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبة الله،( بی تا)، شرح نهج البلاغة، 20 جلد، دارالکتب العلمیة، لبنان- بیروت.

3- ابن اثیر جزری، علی بن محمد،(1415 ه ق)، اسد الغابة  فی معرفة الصحابة، محقق: علی محمد معوض و عادل احمد عبدالموجود، 8 جلد، دارالکتب العلمیة،لبنان- بیروت، اول.

4- ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم،(1322 ه ق)، منهاج السنة النبویة، 4 جلد، الامیریة، مصر–  بولاق، اول.

5- ابن جریر طبری، محمد بن جریر،(1387 ه ق)، تاریخ الطبری(تاریخ الرسل و الملوک)، 11 جلد، دارالتراث، لبنان- بیروت، دوم.

6- ابن جوزی، ابوالفرج عبدالرحمن بن علی،(1401 ه ق)، العلل المتناهیة فی الاحادیث الواهیة، محقق: ارشاد الحق الاثری، 2 جلد، ادارة العلوم الاثریة، پاکستان- فیصل آباد، دوم.

7- ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی،(1412 ه ق)، الاصابة فی تمییز الصحابة، محقق: علی محمد بجاوی، 8 جلد، لبنان- بیروت، اول.

8- ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی،(1404 ه ق)، تهذیب التهذیب، 14 جلد، دارالفکر، لبنان- بیروت، اول.

9-  ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی،(1379 ه ق)، فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، محقق: محمد فؤاد عبدالباقی، 13 جلد، دار المعرفة، لبنان- بیروت.

10- ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی،(1406 ه ق)، لسان المیزان، 7 جلد، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، لبنان- بیروت، سوم.

11- ابن حجر هیتمی، احمد بن محمد،(1997 م) الصواعق المحرقة، محقق: عبدالرحمن بن عبدالله الترکی و کامل محمد الخراط، 2 جلد، مؤسسة الرسالة، لبنان- بیروت، اول.

12- ابن حجر هیتمی، احمد بن محمد،(1419 ه ق)، القول المختصر فی علامات المهدی المنتظر(ع)، محقق: عبدالکریم العقیلی، 1 جلد، مؤسسه بضعة المصطفی، ایران- قم، اول.

13- ابن حماد مروزی، ابوعبدالله نعیم بن حماد،(1412 ه ق)، کتاب الفتن، محقق: سمیر امین زهیری، 2 جلد، التوحید، مصر- قاهره، اول.

14- ابن حنبل شیبانی، احمد بن محمد،(1421 ه ق)، مسند احمد، محقق: شعیب الارنؤوط، 50 جلد، مؤسسةالرسالة، لبنان- بیروت.

15- ابن سلام تیمی، یحیی بن سلام بن ابی ثعلبه،(1425 ه ق)، تفسیر یحیی بن سلام، محقق: هند شلبی، 2 جلد، دارالکتب العلمیة، لبنان- بیروت، اول.

16- ابن عربی، محیی الدین محمد بن علی،(بی تا)، الفتوحات المکیة، 4 جلد، دار احیاء التراث العربی، لبنان- بیروت، اول.

17- ابن عساکر، علی بن حسن،(1415 ه ق)، تاریخ دمشق، محقق: عمرو بن غرامة العمروی، 80 جلد، دارالفکر للطباعة، سوریه- دمشق.

18- ابن قیم جوزی، محمد بن ابوبکر،(1390 ه ق)، المنار المنیف فی الصحیح و الضعیف، محقق: عبدالفتاح ابوغدة، 1 جلد، المطبوعات الاسلامیة، سوریه- حلب، اول.

19- ابن ماجه قزوینی، محمد بن یزید،(بی تا)، سنن ابن ماجه، محقق: محمد فؤاد عبدالباقی، 2 جلد، داراحیاء الکتب العربیة، مصر- قاهره.

20- ابن منظور انصاری، محمد بن مکرم،(1402 ه ق)، مختصر تاریخ دمشق، محقق: روحیة النحاس و ریاض عبدالحمید و محمد مطیع، 29 جلد، دارالفکر للطباعة ، سوریه- دمشق، اول.

21- ابن وردی، سراج الدین عمر بن مظفر،(1428 ه ق)، خریدة العجائب و فریدة الغرائب، محقق: انور محمد زنانی، 1 جلد، الثقافة الاسلامیة، مصر- قاهره،  اول.

22- ابوداود، سلیمان بن اشعث سجستانی،(بی تا)، سنن ابی داود، محقق: محمد محیی الدین،  4 جلد، المکتبة العصریة، لبنان- صیدا، پایگاه المکتبة الشاملة.

23- ابونُعیم اصفهانی، احمد بن عبدالله،(بی تا)، الاربعون حدیثا فی المهدی، محقق: علی جلال باقر، مرکز الابحاث العقادیة، 1جلد.

24- اربلی، علی بن عیسی،(1403 ه ق)، کشف الغمة فی معرفة الائمة(ع)، 3 جلد، دارالاضواء، لبنان- بیروت، اول.

25- بزاز، احمد بن عمرو عتکی،(2009 م)، مسند البزاز(البحر الزخار)، محقق: محفوظ الرحمن، عادل بن سعد و صبری عبدالخالق، 18 جلد، مکتبة العلوم و الحکم، عربستان سعودی- مدینه منوره، اول.

26- بكاء موسوی، عدنان علی،(1999 م)، الامام المهدی المنتظر(ع)، 1 جلد، مرکز الغدیر للدراسة الاسلامیة، لبنان- بیروت، اول.

27- ترمذی سلمی، محمد بن عیسی،(بی تا)، سنن الترمذی، محقق: احمد محمد شاکر، 5 جلد، داراحیاء التراث العربی، لبنان- بیروت.

28-  تفرشى، سيد مصطفى بن حسين حسينى،(1418 ه ق)، نقد الرجال، 5 جلد، مؤسسه آل البيت عليهم السلام، قم - ايران، اول.

29- تمام رازی، ابوالقاسم تمام بن محمد،(1412 ه ق)، الفوائد، محقق: حمدی عبدالمجید السلفی، 2 جلد، مکتبة الرشد، عربستان سعودی- ریاض، اول.

30- ثقفی کوفی، ابراهیم بن محمد،(1395 ه ق)، الغارات، محقق: سید جلال الدین حسینی ارموی محدث، 2 جلد، انتشارات انجمن آثار ملی، ایران- تهران.

31- جزری دمشقی شافعی، شمس الدین محمد بن محمد،(1324 ه ق)، اسنی المطالب فی مناقب سیدنا علی بن ابی طالب، 1 جلد، امیریه، عربستان سعودی- مکه معظمه، اول.  

32- جمعى از پژوهشگران زير نظر شاهرودى، سيد محمود هاشمى،(1426 ه ق)، فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بيت عليهم السلام، 3 جلد، مؤسسه دائرة المعارف فقه اسلامى بر مذهب اهل بيت عليهم السلام، قم - ايران، اول.

33-  جناتی شاهرودى، محمد ابراهيم، (بی تا)، منابع اجتهاد از ديدگاه مذاهب اسلامى، در يك جلد.

34- جوهرى، اسماعيل بن حماد،(1410 ه ق)، الصحاح - تاج اللغة و صحاح العربية، 6 جلد، دار العلم للملايين، بيروت - لبنان، اول.

35- حائری مازندرانی، محمد بن اسماعیل،(1416 ه ق)، منتهی المقال فی احوال الرجال، 7 جلد، مؤسسة آل البیت(ع)، ایران- قم، اول.

36- حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله،(1411 ه ق)، المستدرک علی الصحیحین، محقق: مصطفی عبدالقادر عطا، 4 جلد، دارالکتب العلمیة، لبنان- بیروت، اول.

37- خطیب بغدادی، احمد بن علی،(بی تا)، تاریخ بغداد، 14 جلد، دارالکتب العلمیة، لبنان- بیروت، پایگاه المکتبة الشاملة.

38- خمیس، عثمان بن محمد،(بی تا)، من هو المهدی، 1 جلد، پایگاه المکتبة الشاملة.

39- خويى، سيد ابو القاسم موسوى، (بی تا)، معجم رجال الحديث و تفصيل طبقات الرجال، 24 جلد.

40- دارقطنی، علی بن عمر بغدادی،(2004 م)، الثانی من الافراد، نسخه خطی در برنامه جوامع الکلم پایگاه الشبکة الاسلامیة، 1 جلد، اول.

41- ذهبی، محمد بن احمد، (بی تا)، تاریخ الاسلام، 52 جلد، پایگاه المکتبة الشاملة.

42- ذهبی، محمد بن احمد،(1405 ه ق)، سیَر أعلام النبلاء، محقق: شعیب الارناؤوط، 25 جلد، مؤسسة الرسالة، لبنان- بیروت، سوم.

43- ذهبی، محمد بن احمد،(1382 ه ق)، میزان الاعتدال، محقق: علی محمد البجاوی، 4 جلد، دارالمعرفة للطباعة، لبنان- بیروت، اول.

44- رشید رضا، محمد رشید بن علی رضا،(1990 م)، تفسیر القرآن الحکیم(تفسیر المنار)، 12 جلد، الهیئة المصریة العامة للکتاب.

45 - رضا نژاد، عزالدین (1382)، تبارشناسی حضرت مهدی(عج) و پاسخ به دو شبهه، مجله رواق اندیشه، شماره 21، ص 27

46 - سبحانی تبريزى،(بی تا)، جعفر، موسوعة طبقات الفقهاء، 15 جلد، مؤسسه امام صادق عليه السلام، قم - ايران، اول.

47- سفارینی، محمد بن احمد،(1402 ه ق)، لوامع الانوار البهیة و سواطع الاسرار الاثریة، 2 جلد، الخافقین، سوریه- دمشق، دوم.

48- سیوطی، جلال الدین عبدالرحمن بن ابی بکر،(1424 ه ق)، الحاوی للفتاوی، 2 جلد، دارالفکر للطباعة و النشر، لبنان- بیروت.

49- سیوطی، جلال الدین عبدالرحمن بن ابی بکر،(بی تا)، العرفُ الوردی فی اخبار المهدی، محقق: ابوعلی البیضاوی، 1 جلد، پایگاه المکتبة الشاملة.

50- سیوطی، جلال الدین عبدالرحمن بن ابی بکر،(1425 ه ق)، تاریخ الخلفاء، محقق: حمدی الدمرداش، 1 جلد، مکتبة نزار مصطفی الباز، اول.

51- شعرانی، عبدالوهاب بن احمد،(بی تا)، الیواقیت و الجواهر، 1 جلد، داراحیاء التراث العربی، لبنان- بیروت.

 52- صدوق، محمد بن على ابن بابویه،(1416 ه ق)، الخصال، 2جلد، جماعة المدرسين في الحوزة العلمية بقم، مؤسسة النشر الإسلامي - ايران - قم، پنجم.

53- طوسى، محمد بن حسن،(1414 ه ق)، الأمالي، 1 جلد، دار الثقافة، قم - ايران، اول.

54- عبدالمحسن بن حمد،(بی تا)، شرح سنن ابی داود، 598 درس صوتی، پایگاه الشبکة الاسلامیة.

55-  عظیم آبادی، محمد شمس الحق،(بی تا)، عون المعبود فی شرح سنن ابی داود، 14 جلد، پایگاه المکتبة الشاملة.

56- فاطمی نیا، سید عبدالله، وبسایت ابنا، مصاحبه در تاریخ 2 تیر 1392 ، به کوشش علی شاکر. نشانی: ttp://fa.abna24.com/432967/print.html

57- قندوزی حنفی، سلیمان بن ابراهبم،(1416 ه ق)، ینابیع المودة لذوی القربی، محقق: سید علی جمال اشرف الحسینی، 3 جلد، دارالاسوة، ایران- قم، اول.

58- كلينى، محمد بن يعقوب،(1407 ه ق)، الكافي (ط - الإسلامية)، 8 جلد، دار الكتب الإسلامية، تهران - ايران، چهارم.

59- محب الدین طبری، احمد بن عبدالله،(1356 ه ق)، ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی، دارالکتاب المصریة، مصر- قاهره.

60- محدث نوری، میرزا حسین،(1417 ه ق)، خاتمة المستدرک، 9 جلد، مؤسسة آل البیت(ع)، اول.

61 - محمود ابوریه،(1377 ه ق)، اضواء علی السنة المحمدیة، یک جلد، دار المعارف، مصر – قاهره، ششم.

62- مزی، یوسف بن زکی،(1400 ه ق)، تهذیب الکمال، محقق: بشار عواد معروف، 35 جلد، مؤسسة الرسالة، لبنان- بیروت، اول.

63-  مقدسی شافعی، یوسف بن یحیی،(1410 ه ق)، عقد الدرر فی اخبار المنتظر، محقق: مهیب بن صالح، 1 جلد، المنار، اردن- زرقاء، دوم.

64- مناوی قاهری، عبدالرئوف بن تاج العارفین،(1356 ه ق)، فیض القدیر فی شرح الجامع الصغیر، 6 جلد، التجاریة الکبری، مصر- قاهره، اول.

65- منائی، فرشاد و مجید معارف، (1396)، بررسی سندی فقه الحدیثی احادیث دلالت کننده بر انتساب مهدی موعود(عج) به عباس بن عبدالمطلب، مجله مشرق موعود، شماره 43، ص 127

66- نعمانی، محمد بن ابراهیم،(1397 ه ق)، الغیبة، محقق: علی اکبر غفاری، 1 جلد، صدوق، ایران- تهران.

67- نووی، محیی الدین بن شرف،(بی تا)، تهذیب الاسماء و اللغات، محقق: مصطفی عبدالقادر، 2 جلد، پایگاه المکتبة الشاملة.

 

پایان. 29 اسفند 1396

 

 

 

 

 

 

. در عبارت عربی کلمه« و یختم الفضاء» آمده، که سه احتمال برای آن وجود دارد: 1. در اصل یخدم الفضاء است، که به معنای به خدمت گرفتن فضا و کرات آسمانی است. 2. در اصل یختم القضاء است، که به معنای قضاوت نهایی و به حق است. 3. همان یختم الفضاء است، که به معنای پایان دادن و ختم نمودن زمین و آسمان است. به نظر می آید احتمال دوم مناسب­تر باشد.[1]

 

 
شما اینجا هستید: خانه قرآنی و روایی درباره مدیر پایگاه مقالات علمی- پژوهشی سیره معصومین/ نسب شناسی تحلیلی امام مهدی(عج) از منظر فریقین