علما و روحانیان

رحلت فقيهي روشن ضمير از ديار لبنان

علامه حاج سيد محمد حسين فضل الله (ره ) يکي از علماي مبارز و طراز اول شيعه در لبنان و از مراجع تقليد برخي از شيعيان جبل عامل و منطقه شامات بود که در پشتيباني از انقلاب اسلامي ايران به رهبري امام خميني(قدس سره)، نظام جمهوري اسلامي ايران به رهبري مقام معظم رهبري، نهضت مقاومت اسلامي ضد صهيونيستي لبنان و نقش آفريني شيعيان و محبان اهل بيت (ع) در اوضاع فکري، سياسي و اجتماعي لبنان نقش بسزايي بر عهده داشت و تا آخرين لحظات عمر بابرکتش بر اين عهد و پيمان ثابت قدم مانده بود و بي ترديد مصداق واقعي افراد قابل ستايش خداوند متعال در اين آيه شريفه : ان الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا ... مي باشد.

 

«علامه فضل‌الله»، مرجع تقليد شيعيان لبنان

 اين عالم نستوه و مجاهد في سبيل الله پس از سال ها تلاش علمي، فرهنگي، اجتماعي و سياسي، سرانجام در 21 رجب المرجب (چهار روز پيش از سالروز شهادت جد اطهرش حضرت امام موسي کاظم (ع) ) در سن 75 سالگي بدرود حيات گفت.اين مصيبت بزرگ را به ساحت مقدس امام زمان (ع) و رهبر معظم انقلاب اسلامي و عموم فقها و علماي شيعه و به ويژه شيعيان و مومنان لبنان تسليت گفته و براي روح پاک اين مرحوم غفران الهي و براي بازماندگانش صبر و اجر مسئلت دارم.

در باره اين روحاني وارسته و برجسته شيعه لبنان، اطلاعاتي از سايت«رسا نيوز» دريافت نمودم که ذيلا در اختيارتان مي گذارم. اميد است موجب رضاي الهي و مقبول شما عزيزان قرار گيرد:

علامه سيد محمد حسين فضل الله، مرجع تقليد برجسته شيعه در لبنان در سال 1935م (1354ق) در نجف اشرف در خانواده لبناني روحانى ديده به جهان گشود.
تحت اشراف پدرش سيد عبدالروف فضل الله ـ از مراجع مذهبى شيعه ـ مراحل تعليم و تربيت را به شيوه اى که در آن زمان مرسوم بود گذراند. در دوره کودکى وارد مکتب خانه شد تا خواندن و نوشتن و قرائت قرآن را بياموزد. اما فضاى خشن مکتب خانه که تحت اداره افراد کهنسال بود با مزاجش سازگار نيامد و حتى آثار منفى بر روحيه اش گذارد. به زودى وارد مدرسه اى شد که مرکزى با نام (منتدى النشر) به سبک جديد تاسيس کرده بود. وى وارد کلاس سوم اين دبستان شد و زمانى که کلاس چهارم را مى گذراند، دبستان را هم ترک گفت و در سن نه سالگى تحصيلات حوزوى اش را آغاز کرد. هم زمان با تحصيلات حوزوى و به تناسب سن و ذهنيت خويش به فضاى پيرامون و اوضاع زمانه توجه داشت و انديشه ها و دغدغه هاى فرهنگى و سياسى زمانه اش را از طريق مجلات مصر و لبنان و روزنامه هاى عراقى پىگيرى مى کرد.
سيد محمد حسين دروس مرسوم حوزوى از صرف و نحو و معانى و بيان تا منطق و اصول فقه را نزد پدر خود فراگرفت و در اين مرحله استادى غير از پدرش نداشت. تا اين که براى فراگيري جلد دوم کتاب کفاية‍ الاصول به محضر يکى از اساتيد ايرانى اش به نام شيخ مجتبى لنکرانى مى شتابد.
با اتمام کتاب کفاية الاصول به درس خارج مراجع آن دوره مانند سيد ابوالقاسم خويى،‌‌‌‌‌ سيد محسن حکيم، سيد محمود شاهرودى و شيخ حسين حلى راه يافت و در کنار دروس خارج اصول فقه و فقه، بخشى از کتاب (الاسفار الاربعة) معروف به (حکمت متعاليه) ملاصدرا شيرازى را نزد ملاصدرا بادکوبه‌اى فرا گرفت و مدت پنج سال نيز اين درس را از سيد محمد باقر صدر فراگرفت. استادش سيد ابوالقاسم خويى به او توصيه کرده بود تا اين درس را به طور جدى پيگيرى کند.
فضل الله در سال 1952م در سن هفده سالگى براى نخستين بار به قصد ديد و بازديد خانوادگى به لبنان رفت و در اين سفر که هم زمان با اربعين درگذشت سيد محسن امين عاملى بود قصيده‌اى در رثاى او سرود و در آيين يادبود او قرائت کرد. وى در اين قصيده بسيارى از مسايل سياسى روز و از جمله مساله وحدت و بيدارى اسلامى و مهاجرت جوانان را مطرح و استعمار فرانسه را تقبيح کرد. روزنامه‌هاى آن روز لبنان اين قصيده را تحريک کننده و احساس برانگيز توصيف کردند.
در سال 1966م جمعى از موسسان انجمن مذهبى «اسرة‌‌‌‌‌‌‌‌‌ التآخى» منطقه نبعه در حاشيه شرقى بيروت از فضل الله دعوت کردند تا در آن منطقه رحل اقامت افکند. وى اين دعوت را پذيرفت و در همين سال به قصد اقامت دايم به وطن اصلى خويش بازگشت.
اساتيد
1. سيد عبدالرئوف فضل الله (پدر سيد محمد حسين)
وى در سال 1325 در جبل عامل زاده شد. براى تحصيل علوم دينى به نجف هجرت کرد و مراتب علم و کمال را نزد ميرزا افتاح شهيدى، سيد ابوالحسن اصفهانى و سيد عبدالهادى شيرازى گذراند. سپس حلقه تدريس داير کرد و پس از سال‌ها تدريس در حوزه علميه نجف به لبنان بازگشت. او مرجع مذهبى بسيارى از شيعيان و به ويژه شيعيان جبل عامل در جنوب لبنان بود.
2. سيد ابوالقاسم خويى
در سال 1317ق زاده شد و در سال 1318 همراه خانواده به نجف اشرف مهاجرت کرد. وى نزد اساتيدى چون شيخ الشريعه اصفهانى محقق (ضياء الدين) عراقى، محمد حسين اصفهانى کمپانى، شيخ محمد حسين نائينى، شيخ محمد جواد بلاغى نجفى، و سيد حسين بادکوبه‌اى مراتب تحصيلات حوزوى را طى کرد و به مرتبه مرجعيت شيعه و زعامت حوزه علميه نجف رسيد.
3. سيد محسن حکيم
در سال 1306ق در نجف زاده شد. دروس حوزوى را نزد اساتيدى چون ملا محمد کاظم خراسانى، شيخ محمد حسين نائينى و محقق عراقى گذراند و به مرتبه مرجعيت شيعه دست يافت.
4. سيد محمود شاهرودى
در سال 1301 در يکى از روستاهاى شاهرود زاده شد . براى کسب علوم دينى به نجف اشرف کوچيد و در محضر درس ملا محمد کاظم خراسانى و محقق عراقى و شيخ محمد حسين نائينى حضور يافت. وى که از موقعيت ممتاز نزد استادش نائينى برخوردار بود از مراجعى است که مرجعيتشان در آفاق جهان شيعه فراگسترده شد. او در سال 1396ق چشم از جهان فرو بست.
5. شيخ حسين حلّى
از فقهاى مشهور نجف بود که بيش‌ترين تحصيل خود را نزد ميرزا محمد حسين نائينى گذراند. مقام علمى وى در حد مرجعيت بود اما روحيه زاهدانه‌اش مانع مى‌شد که او خود را در اين عرصه مطرح کند. وى در سال 1396م درگذشت.
6. شيخ صدرا بادکوبه‌اى معروف به ملاصدرا قفقازى
در سال 1316م دريکى از روستاهاى بادکوبه به دنيا آمد. پس از گذراندن مراحل مقدماتى نزد عموى خويش در سال 1348 به نجف هجرت کرد و در درس ميرزا محمد حسين نايينى و سيد ابوالحسن اصفهانى حضور يافت. وى در مدتى بيش از چهل سال در نجف به تدريس سطح و فلسفه اشتغال داشت و در سال 1393ق درگذشت.
7. سيد محمد سعيد فضل الله (عموى سيد محمد حسين)
در سال 1316ق چشم بر جهان گشود. در سال 1337 به نجف عزيمت کرد و در دروس ميرزا محمد حسين نايينى و ميرزا فتاح شهيدى تبريزى و سيد ابوالحسن اصفهانى و سيد عبدالهادى حضور يافت. با آن که اسباب مرجعيت برايش فراهم بود، اما وى به سبب روحيه زاهدانه‌اش از قبول آن امتناع ورزيد. وى تاثير فراوانى در شکل‌گيرى شخصيت علمى و اخلاقى سيد محمد حسين داشت.
فعاليتهاي فرهنگى و علمى
سيد محمد حسين فضل الله از سال‌هاى نخست نوجوانى، در کنار استمرار تحصيلات حوزوى مطالعات و فعاليت‌هايى را پى گرفت که در محيط بسته حوزه علميه نجف چندان پذيرفته نبود. وى با تعميق و تداوم مطالعات ادبى و قرائت مجلاتى چون مجله الکاتب طه حسين اندک اندک به وجود قريحه شعر در نهاد خويش پى برد و شروع به سرودن شعر کرد. بعدها اين قريحه چندان در او شکفت که حاصل آن در قالب سه ديوان شعر منتشر شد.
در سال (1380ق) «جماعة العلما»ى نجف مجله‌اى فرهنگى – اسلامى را راه‌اندازى کردند که سيد محمد حسين فضل الله در کنار سيد محمد باقر صدر و شيخ محمد مهدى شمس‌الدين از مديران آن بود و سرمقاله‌هاى سال دوم اين مجله را با عنوان (کلمتنا) (سخن ما) به رشته تحرير درآورد.
سرمقاله نخست انتشار اين مجله را سيد محمد باقر با عنوان (رسالتنا) (رسالت ما) نگاشته است.
فضل الله به مدت 6 سال به نگارش مقاله و تاليف کتاب ادامه داد و در کنار سيد محمد باقر صدر در تشکيل جنبشى شيعى در عراق نقش ايفا کرد. حاصل رايزنى‌ها و هم‌فکرى‌هاى فضل الله و صدر، پيدايى نخستين جنبش اسلامى شيعى در عراق با نام حزب‌ الدعوة الاسلاميه بود. تا آن زمان جامعه سنى عراق از چند حزب و جنبش –مانند اخوان المسلمين و حزب التحرير الاسلامى- برخوردار بود. فضل الله کتاب‌هاى (قضايانا على ضوء الاسلام) و (اسلوب الدعوة فى القرآن) را در چنين مرحله‌اى نگاشته است.
وى پس از بازگشت به لبنان در سال 1966م فعاليت‌هاى علمى، فرهنگى و اجتماعى گسترده‌اى را در لبنان به راه انداخت که امروزه پس از 45 سال از آغاز اين فعاليت‌ها کارنامه پربارى از آن در ابعاد مختلف مشهود است.
وى با برگزارى جلسات تفسير و وعظ دينى و اخلاقى و برنامه‌هاى پاسخ به پرسش‌ها-‌ که هنوز هم به صورت منظم تداوم دارد-‌ توانست تحول عظيمى در چندين نسل پديد آورد و چنان که خود مى‌گويد: افتخار تربيت غالب نيروهاى مبارز و فعالان مذهبى شيعه را از آن خود نمايد.
تأسيس حوزه علوم دينى به نام «المعهد الشرعى الاسلامى» به هدف پرورش طلاب علوم دينى بخش ديگرى از فعاليت‌هاى فرهنگى و علمى سيد محمد حسين فضل‌الله است. وى در اين مدرسه تدريس درس خارج اصول وفقه را برعهده دارد. بسيارى از شخصيت‌هاى جنبش مقاومت اسلامى لبنان تربيت شده اين مدرسه هستند. شهيد شيخ راغب حرب از نخستين طلاب اين مدرسه بود.
وى علاوه بر «المعهد الشرعى» که در شهر بيروت واقع است، حوزه علميه ويژه زنان را نيز در بيروت و حوزه‌اى نيز در صور و حوزه المرتضى در دمشق (سيده زينب) را تا‌سيس کرده است.
تأليفات:
از سيد محمد حسين فضل الله تاکنون بيش از هفتاد عنوان کتاب -‌که درمجموع به بيش از يکصد جلد مى رسد‌- منتشر شده است. برخى از کتاب‌هاى ايشان مجموعه سخنرانى‌ها و برخى ديگر تقريرات درس‌هاى خارج اصول و فقه ايشان است که به وسيله شاگردانشان تنظيم شده است.
الف) پژوهش‌هاى قرآنى
1. من وحى القرآن (تفسير قرآن در 24 جلد)
2. الحوار فى القرآن
3. اسلوب الدعوه فى القرآن
4. من عرفان القرآن
5. حرکة النبوة فى مواجهه الانحراف
6. دراسات و بحوث قرآنية
ب) کتاب‌هاى فقهى
7. المسائل الفقهيه
8. الفتاوى الواضحه
9. فقه الحيا‌ة
10. کتاب الجهاد
11. کتاب النکاح
12. القرعة و الاستخارة
13. اليمين و العهد و النذر
14. الاجارة
15. رسالة فى الرضاع
16. فقه الشريعة (رساله ى علميه)
17. الصيد و الذباحة
18. دليل المناسک
19. الشرکة
20. الوصية
21. المواريث
ج) انديشه اسلامى
22. خطوات على طريق الاسلام
23. قضايانا على ضوء الاسلام
24. الاسلام و منطق القوة
25. الحرکة الاسلامية، هموم و قضايا
26. من اجل الاسلام
27. مفاهيم اسلامية عامه (10 جلد)
28. فى آفاق الحوار الاسلامى المسيحى
29. دنيا الشباب
30. دنيا المرأة
31. تأملات اسلامية حول المرأة
32. قراءة جديدة لفقه المرأة الحقوقى
33. الوحدة الاسلامية بين الواقع و المثال
34. قضايا اسلامية معاصرة
35. اسئلة وردود من القلب
36. المرجعية و حرکة الواقع
37. الاسلام و المسيحيه
38. الاسلام و فلسطين
39. الاسلاميون و التحديات المعاصرة
40. السلام و المشروع الحضارى
41. خطاب الاسلاميين و المستقبل
42. مع الحکمة فى خط الاسلام
43. الندوة (20 جلد)
44. الجمعة منبر ومحراب
45. صلاة الجمعة، الکلمة و الموقف
46. من وحى عاشورا
47. حديث عاشورا
48. على طريق کربلا
49. تأملات فى آفاق الامام موسى الکاظم(ع)
50. فى رحاب أهل البيت عليهم السلام
51. آفاق اسلاميه
52. فى رحاب الدعاء
53. الانسان و الحياة
54. حوارات فى الفکر و الاجتماع و السياسه
55. روى و مواقف (3 جلد)
56. المعالم الجديدة للمرجعية الشيعية
57. تأملات فى الفکر السياسى الاسلامى
58. صراع الارادات
59. المقاومة الاسلامية
60. شرح خطبة الزهراء (سلام الله عليها)
61. الفقيه و الامة
63. اراد‌ة القوه
64. بينات
65. الهجرة و الاغتراب
66. الزهراء القدوة
67. مطارحات فى قضايا قرآنية
68. تحديات المهجر
69. آفاق الروح (شرح صحيفه سجاديه در 3 جلد)
70. مجموعه هاى شعرى
71. يا ظلال الاسلام (رباعيات)
72. قصائد من اجل الاسلام و الحياة
73. على شاطى الوجدان
فعاليت هاى اجتماعى
گذشته از فعاليت‌هاى علمى و فرهنگى و سياسى‌اى که فضل‌الله در لبنان و سوريه داشته است، از فعاليت‌هاى اجتماعى ايشان چندان گسترده بوده که کمتر منطقه‌اى از کشور لبنان را مى‌توان يافت که اثر فعاليت اجتماعى ايشان در آن مشهود نباشد. شعله‌ور شدن آتش جنگ‌‌هاى داخلى و تجاوزات صهيونيست‌ها، گذشته از خسارت‌هاى جانى و مالى، مشکلات اجتماعى فراوانى را در پى داشت که مهم‌ترين آن سرنوشت مبهم يتيمان و فرزندان شهدا و فقرا و معلولان بود. انجمن خيريه (جمعيه المبرات الخيريه) که تحت اشراف سيد محمد حسين فضل الله قرار دارد با کمک نيکوکارانى از کشورهاى عربى خليج‌فارس و لبنان اقدام به تاسيس مراکز و موسسات عظيم و پيشرفته براى تربيت يتيمان و به ويژه فرزندان شهدا و فرزندان فقرا و تاسيس بيمارستان‌ها و درمانگاه‌ها و مساجد نمود. در اين مراکز خيريه، ياد شدگان به طور شبانه‌روزى اسکان دارند و مراتب تحصيلى‌اشان را در بخش آموزشى همين مراکز مى گذرانند.
نام اين مراکز خيريه و محل تاسيس آنها از پى مى آيد:
مراکز خيريه ايتام
1. مبرة الامام الخويى، بيروت (الدوحه)
2. مبر‌ة الامام زين العابدين(ع)، البقاع (الهرمل)
3. مبرة الامام على بن ابى طالب (ع)، جبل عامل
4. مبرة السيده مريم(ع) ، جبل عامل، جويا
5. مبرة السيدة خديجة الکبرى(ع)، بيروت (بئر حسن)
6. مبرة الحورا زينب، البقاع الغربى، سحمر
7. مراکز خيريه براى نابينايان و ناشنوايان
8. مدرسه النور (براى نابينايان)، بيروت
9. مدرسه الرجاء (ناشنوايان)، بيروت
مراکز بهداشتى
1. مستشفى بهمن (بيمارستان بهمن)، بيروت، حارة حريک.
2. مستشفى السيدة زهرا(س)، جبل عامل، العباسيه.
شکل گيرى حرکت مقاومت اسلامى لبنان
چنان که پيش‌تر گذشت، سيد محمد حسين فضل الله در سال‌هاى حضور در نجف در صف بنيادگذاران نخستين حرکت‌هاى شيعى در عراق قرار داشت و از همراهان نزديک سيد محمد باقر صدر در مسايل سياسى و تشکيلاتى بود.
فضل الله پس از بازگشت به وطن پدرى خويش (لبنان) درپى طرح صبغه سياسى اسلام در جامعه مسلمانان لبنان برآمد، به گونه‌اى که اسلام‌گرايى سياسى و مردم‌گرايى از وجوه بارز شخصيت او به شمار مى آيد.
زمانى که کشور لبنان مورد تهاجم رژيم صهيونيست واقع شد، جوانانى که غالباً تحت تاثير انديشه و حرکت فضل الله بودند و گويا از پيش براى چنين دوره‌اى تربيت شده بودند، حرکت نامنظم و غير تشکيلاتى مقاومت اسلامى را که برخوردار از بدنه‌اى مردمى و مستحکم بود، به راه انداختند. اين حرکت که امروزه (حزب‌الله) لبنان شکل سازمان يافته و اصلى‌ترين شاخه آن است، همواره از فضل الله تغذيه فکرى و سياسى شده و مى‌شود. وسايل ارتباط جمعى جهان هميشه از فضل الله به عنوان (رهبر معنوى حزب‌الله) ياد مى کنند‌- اما وى انتساب تشکيلاتى و سازمانى خود را به هر گروه سياسى‌اى رد مى کند و مى‌گويد: (اين نامگذارى ناشى از اين است که اغلب اين برادران مبارز و مومن در نمازهاى جمعه و جماعت که به امامت من تشکيل مى‌شود و يا در درس‌ها و سخنرانى‌هاى من حاضر مى‌شوند که اين را تداعى مى‌کند که من سمت رهبرى آنان را به عهده دارم.)
هرچند ارتباطى بين فضل الله و حزب‌الله وجود ندارد اما وجود تربيت‌شدگان فضل‌الله در سطوح رهبرى اين جنبش _که به رجال فضل ا‌‌لله معروفند‌- حضور غير مستقيم وى را در اين جنبش تامين مى کند.
در جريان انفجار مقر فرماندهى نيروهاى آمريکايى و فرانسوى، رسانه‌هاى غربى انگشت اتهام را به طرف فضل الله گرفتند و او را مسئول اين انفجارها معرفى کردند. وقوع اين حوادث سبب مطرح شدن وى به عنوان طراح و هدايت کننده اصلى يکى از بزرگ‌ترين حرکت‌هاى مقاومت اسلامى در سطح وسايل ارتباط جمعى جهان شد. فضل الله در سال 1367ش در گفت‌وگو با مجله حوزه (قم) تصرح کرد: من از اين تهمتى که تبليغات استعمارى جهان به من مى‌زنند و مرا مسئول انفجار مقر فرماندهى نيروهاى امريکايى در لبنان (مارنيز) و يا فرانسوى‌ها و ديگران مى‌دانند استفاده کردم و از فرصتى که پيش آمد و تمام وسايل ارتباط جمعى جهان اعم از امريکايى، انگليسى، فرانسوى، روسى، ژاپنى، چينى يا کشورهاى اروپاى شرقى را بر روى من باز کرد. غالباً خبرنگاران آنها براى روزنامه و يا تلويزيون‌هاى خود با ممن مصاحبه کردند و درباره جمهورى اسلامى ايران و سياست‌ اسلامى و مذهب شيعه مطالبى پرسيدند و من از اين فرصت استفاده مهمى کردم. در عين حال که آنان سعى در وارونه جلوه دادن مسايل و آلوده کردن چهره مرا داشتند، توانستم نداى اسلام را به تمام جهان برسانم.
جايگاه و نقش رهبرانه فضل الله در جنبش مقاومت اسلامى لبنان سبب شد تا يک بار ربوده و چهار بار ترور شود.
سيد محمد حسين فضل الله خاطره خويش را از ربوده شدن خود به وسيله نيروهاى کتائب در سال 1982م چنين بازگو مى‌کند: زمانى که اسراييل لبنان را (در سال 1982م) اشغال کرد و اين اتفاق که ما از پيش بيم داشتيم اتفاق افتاد من به دعوت جمهورى اسلامى ايران براى شرکت در جشن‌هاى پيروزى انقلاب در اين کشور به سر مى‌بردم. در همان‌جا با شرکت جمعى از علماى شيعه و سنى لبنانى مساله را بررسى و بيانيه‌اى صادر و اشغال‌گرى اسراييل را محکوم کرديم و به سرعت آماده بازگشت به لبنان شديم. اما برخلاف انتظار متوجه شديم که بيش‌تر ورودى‌هاى بيروت از سوى اسراييلى‌ها و يا نيروهاى داخلى هم‌پيمانشان بسته شده است. در تلاش براى رسيدن به بيروت از راه بند امنيتى اسراييلى‌ها در منطقه شرقى بيروت گذشتيم و ناگهان در دام راه بند نيروهاى کتائب در نزديکى اسراييلى‌ها افتاديم. آنان را متوقف کردند و ما و اتومبيلمان را بازرسى کردند و از داخل اتومبيل برخى اوراق و مصاحبه‌هاى مطبوعاتى را يافتند. ما را به دفتر کتائب در منطقه حازميه بردند. همراه من پسرم (على) و جمعى از دوستانم بودند.
براى نخستين بار معناى (ربوده شدن ) را درک کرديم. تلاش ما براى مذاکراه با ربايندگان به جايى نرسيد. زيرا آنان منتظر دستورهاى بعدى از سوى مقامات بالاتر بودند. در همان حال که ما را به بازداشتگاه مى‌بردند، برخى از مردم بامشاهده وضع اسارت ما، مرا به يکديگر نشان مى‌دادند و مى‌گفتند: خميني… از حسن اتفاق برخى نزديکان ما شاهد اسارت ما بودند، به بيروت غربى و ناحيه جنوبى آن آمدند و مردم را آگاه کردند.
انتشار خبر ربوده شدن در ميان مردم، مقدمه بحرانى سياسى را فراهم آورده بود. اما پيش از تيره‌تر شدن اوضاع، ربايندگان درصدد جبران برآمدند. ناباورانه ديديم که آنان -‌که پيش از اين حاضر به سخن گفتن با ما نبودند-‌ نزد ما آمدند و از ما عذرخواهى کردند و ما را به ناحيه جنوبى بيروت منتقل کردند.
فضل الله درباره عمليات‌هاى ترورى که در معرض آن قرار گرفت چنين مى‌گويد: نخستين بار در اوايل دهه هشتاد در منطقه (روضه الشهيدين) نزديک محله الغبيرى بيروت، زمانى که براى ايراد سخنرانى در حسينيه الشياح به آنجا مى‌رفتم، در کمين نظامى‌اى افتاديم که يکى از احزاب عربى (بعث عراق) بر سر راه ما نهاده بود. بارانى از گلوله به سمت اتومبيل هيات ما سرازير شد، به گونه‌اى که بسيارى از گلوله‌ها به اتومبيل جلويى و عقبى اصابت کرد . اما تيرى به اتومبيل ما نخورد و ما به شکل طبيعى راه خود را ادامه داديم و در موعد مقرر در حسينيه سخنرانى کردم ولى ماجرا ترور را براى مردم باز نگفتم.
مدتى پس از از اين عمليات ناکام گروهى مسلح وارد منزلم در منطقه (الغبيرى) شدند و برنامه‌اشان اين بود که پس از کشتن پاسداران به اتاقم هجوم آورند. آنان به شکلى کاملاً امنيتى وارد خانه شدند و پاسداران که احساس کردند اوضاع غير عادى است، با آنان درگير شدند و يکى از پاسداران منزل به شهادت رسيد ولى عمليات تروريست‌ها ناکام ماند.
عمليات ترور سوم به گونه‌اى متفاوت انجام شد. اين بار تروريست‌ها، کمى پيش از اذان صبح موشکى را به سمت اتاق خوابم -‌در ساختمان آپارتمانى- شليک کردند اما اين موشک به خطا به يک طبقه پايين‌تر _‌يعنى طبقه چهارم‌- اصابت کرد.
در همان زمان به گروهى از خبرنگاران که از من چيزى براى گفتن مى خواستند گفتم: تصور مى‌کردم کسى که در کنار شما نشسته است ديگر در معرض عمليات ترور قرار نخواهد گرفت اما ديدم که مساله برعکس است.
همين مساله سبب شد تا به توصيه مقامات امنيتى اسلامى از منطقه (الغبيرى) که نزديک به مناطق حضور سازمان‌هاى فلسطينى و ناامن بود به منطقه (بئرالعبد) انتقال يابم)
اما انفجار بزرگ 1984م که هدف آن کشتن من بود، در پاسخ به عمليات انفجار مقر مار نيز و المظليين (مقر نيروهاى امريکايى و فرانسوى) رخ داد. زيرا دستگاه‌هاى تبليغاتى در آن زمان سعى کردند تا مرا مسئول اين انفجارها معرفى کنند. استناد آنها به گزارش‌هاى مقام‌هاى اطلاعاتى محلى در منطقه شرقى بيروت بود که گزارش کرده بودند که من به دو جوان شهادت طلب که آن دو عمليات را اجرا کردند، تبريک گفته‌ام و به آنان در صورت انجام اين عمليات بشارت بهشت را داده‌ام و پيش از انجام عمليات براى تکميل برنامه و اطمينان از موفقيت آن به اين مواضع سرکشى کرده‌ام. دستگاه‌هاى تبليغاتى هم اين افسانه‌ها را که شبيه رخدادهاى شگفت رمان‌ها يا نمايشنامه‌ها بود، بال و پر مى دادند.
به اين ترتيب تبليغات جهانى با شاخ و برگ دادن به اين گزارش، نام مرا در رديف عناوين عمده قرار داد. به تصور من اين آغاز برنامه‌ريزى براى ترور من بود. اما بايد به اين گزراش‌ها، اطلاعاتى را بيفزايم که بعدها از ميان اسناد امريکايى به دست آورديم و نشان مى‌دهد که مساله فراتر از حد اتهام دست داشتن در انفجار مقر مارنيز (مقر نيروهاى نظامى امريکايى) بود. مساله اين بود که من عنصرى دردسر ساز براى سياست امريکا در لبنان بودم. اين اطلاعات را از طريق روزنامه واشنگتن پست -‌مدتى پس از انفجار بئرالعبد‌- به دست آورديم. بعدها نير در کتاب «پرده» (خاطرات ويليام کيسى، رييس سازمان اطلاعات مرکزى امريکا) خوانديم که وى در ضمن خاطراتش از جلسه‌اى که با امير بندر بن سلطان بن عبدالعزيز سفير عربستان سعودى در يکى از قهوه‌خانه‌هاى واشنگتن داشته سخن مى‌گويد. براساس آنچه در کتاب آمده ويليام کيسى و بندر بن سلطان در آن جلسه به اين نتيجه مى‌رسند که من عنصرى ناخوشايند براى سياست امريکا هستم و بايد ازدست من خلاص شوند. امير بندر بن سلطان چکى به مبلغ سه ميليون دلار جهت مخارج ترور من به سازمان سيا تحويل مى‌دهد. زيرا بنابر آنچه در اين کتاب آمده، کنگره امريکا با هزينه شدن مخارج چنين عملياتى از بودجه کنگره امريکا موافقت نمى‌کرد. سازمان سيا براى انجام اين عمليات يکى از مأموران سازمان اطلاعاتى انگلستان را به لبنان اعزام مى‌کند و او نيز با اجير کردن عده‌اى مزدور در اطلاعات ارتش لبنان -‌که در آن زمان تحت رياست سرهنگ سيمون قسيس بود‌ - و نيز به کارگيرى مردان و زنانى ‌- غالباً از منطقه «مشغره» در بقاع غربى- شبکه ترور را سازماندهى و مدت يک سال کامل براى تکميل برنامه‌اشان برنامه‌ريزى کردند. آنان اتومبيل مرگ را که انباشته از مواد منفجره بود به نزديک منزلم در منطقه بئر العبد منتقل کردند تا مرا ترور کنند. براساس برنامه آنان من مى‌بايست در لحظه انفجار اتومبيل به محل توقف آن رسيده باشم. اما الطاف خداى بزرگ سبب ناکامى عمليات کينه‌توزانه‌اشان شد. شکست اين عمليات از آن‌رو بود که من پس از اتمام نمازجمعه در حالى که خسته بودم آماده بازگشت بودم که زنى مومن از آشنايان نزد من آمد. او پس از خروج از مسجد استخاره کرده بود که براى مشورت و صحبت درباره برخى مسايل شرعى و مشاکل شخص‌اش نزد من بيايد. از قضا نتيجه استخاره‌اش هم خوب بود. ابتدا به خاطر خستگى ناشى از 5 ساعت فعاليت حال شنيدن حرف‌هايش را نداشتم و از او خواستم به منزلم بيايد. اما او اصرارى فوق‌العاده داشت که همان جا حرف‌هايش را با من در ميان بگذارد. ناچار پذيرفتم و او هم حرف‌هايش را زد. نمى‌دانستم که اين مشيت الاهى است. اتفاقاً در همين لحاظات اتومبيلى شبيه اتومبيل ما به نزديکى منزل ما رسيد. هدايت کنندگان عمليات که گمان مى‌کردند اتومبيل ما به محل مورد نظر‌شان رسيده است، دگمه را فشار دادند و اتومبيل کار گذاشته را منفجر کردند. در زمان انفجار من در مسجد بودم و به صحبت‌هاى آن زن گوش مى‌کردم. اگر آن زن مرا معطل نکرده بود در زمان انفجار در همان مکان مى‌بودم. جالب توجه است که برخى راديوهاى محلى لبنان پنج دقيقه پس از عمليات اعلام کردند که فضل‌الله در اين انفجار نابوده شده است و اين نشان مى‌دهد که براى ترور من علاوه بر برنامه‌ريزى امنيتى، برنامه‌ريزى تبليغاتى هم شده بود.
فضل الله درباره برنامه‌ريزى تبليغاتى اين حادثه مى گويد: آن روز ملاحظه کردم که گروهى از نمايندگان رسانه‌هاى تبليغاتى غربى و محلى از من تقاضاى ايراد سخن -‌هرچه که باشد‌- مى کنند. حتى تلويزيون فرانسه قبل از اين حادثه از من تقاضا کرد حتى به مدت يک دقيقه هم که شده سخنى بگويم.
اين رسانه‌ها لحظه به لحظه در داخل مسجد مرا همراهمى کردند و از من تصوير مى‌گرفتند. گو اين که اين رسانه‌ها با گرفتن فيلم و تصوير از خطبه‌ام در نماز جمعه بعداً به مخاطبان خود بگويند که اين آخرين فيلم و عکس از فلانى است. زيرا برنامه آنان بسيار دقيق طرح‌ريزى شده بود. اما اين برنامه ناکام ماند. البته صدها شهيد و زخمى برجاى گذاشت. شمار شهيدان اين انفجار ‌-که زن و مرد و کودک و نوجوان و پير در آن به چشم مى خورد‌- به بيش از هشتاد تن رسيد. برخى کودکان در شکم مادران و برخى بر روى دستان مادران خود به شهادت رسيدند. اين حادثه حدود دويست زخمى بر جاى گذاشت که برخى از آنان دچار نقص عضو شدند. منطقه محل انفجار منطقه تنگ و شلوغ و زمان انفجار هنگام بازگشت کارگران به خانه‌هايشان بود.
در خاطرات ويليام کيسى آمده است که امير بندر بن سلطان ‌-سفير عربستان سعودى در واشنگتن‌- با شنيدن خبر ناکامى ترور من دچار دل‌پيچه شد، اما براى کاستن از تاثير اين مساله بر خود به اربابش رييس سازمان سيا مىگويد که به من (فضل‌الله) و هوادارانم در حاشيه جنوبى شهر بيروت در مقابل سکوتم از دعوت به انتقام‌گيرى از امريکا يک ميليون دلار کمک مالى و دارو و… داده است. ويليام کيسى در پاسخ مى‌گويد: در اين صورت مبلغ رشوه از هزينه عمليات ترور کمتر است! من در همان زمان اعلام کردم کسى در روى زمين و هر مقام اطلاعاتى‌اى که مى‌تواند ثابت کند من يک ريال از هر مقام دولتى يا غير دولتى گرفته‌ام سندش را رو کند.
در آن هنگام متوجه شدم که امير بندر بن سلطان –‌در صورت صحت اين روايت که وسايل تبليغاتى سعودى انکارش کردند‌- دروغ‌گويى را هم خوب بلد نيست. زيرا ادعا کرده که به هواخواهانم در ناحيه جنوبى بيروت کمک‌هاى مالى و… نموده است. من مطئنم که او به هيچ يک از هواخواهان نزديک يا دور من و حتى به بازماندگان و آسيب‌ديدگان انفجار هيچ گونه کمکى نکرده است.
فضل الله درباره اهداف و پيامدهاى اين انفجار مى گويد: تصور مى‌کنم که اين انفجار که هدف آن ترور من بود پاسخى به انفجار مقر نيروهاى امريکايى در فرودگاه بيروت بود. اما امريکايى‌ها ناکام ماندند و پيامدهاى آن نيز به زيان سياست امريکا در لبنان تمام شد. اين انفجار در خود امريکا نيز بازتاب يافت و پس از آن که روزنامه واشنگتن پست برخى اطلاعاتش را درباره اين انفجار و عوامل پشت پرده آن منتشر کرد رييس جمهور امريکا رونالد ريگان وادار شد تا علناً اعلام کند که دستور ترور مرا صادر نکرده و امريکا در اين عمليات مشارکت نداشته است.
هرگاه به ياد اين عمليات شيطانى مى‌افتم به اين مساله مى‌انديشم که امريکا که همه مخالفان خود را به تروريست بودن متهم مى کند چگونه با عملياتى امنيتى ‌-تروريستى حدود دويست و هشتاد تن از کارگران و ديگر مردم بى‌گناه را يکجا درو مى‌کند.
در اين عمليات حتى برخى جنين‌ها در شکم مادرانشان متلاشى شدند. معتقدم که وحشى‌گرى امريکا در مسايل امنيتى هيچ مرزى ندارد و اين دولت هرجا که پاى منافقش در ميان باشد هر کارى را مجاز مى‌شمرد. از همان زمان و البته پيش از آن هيچ احترامى به مواعظ امريکا درباره حقوق بشر ومحکوميت تروريسم و دفاع از آزادى قايل نبوده و نيستم

شما اینجا هستید: خانه علما و روحانیان رحلت فقيهي روشن ضمير از ديار لبنان