مقالات علمی- تخصصی

کلامی/ توحید از منظر شیعه

توحید از منظر شیعه

(ماهنامه پاسدار اسلام 1384 شماره هاي 279 و 280)


سيد تقي واردي


واژه زيباى توحيد در ميان ساير واژگان و اصطلاحات فکرى و اعتقادى، از جايگاه و موقعيّت ويژه‏ اى برخوردار است و در طول تاريخ بشريّت، محور اصلى دعوت پيامبران الهى، به ويژه پيامبران ابراهيمى بود.آنان نخستين و مهمترين گفتارى که با مردم عصر خود داشتند، توجه و آگاهى آن‏ها به پذيرش توحيد و پرهيز از کفر و شرک بود و به آنان مى‏ گفتند: «قُولُوا لا اِلهَ الّا اللّه، تُفلِحوُا ؛ بگوييد جز خداى واحد، خداى ديگرى نيست تا رستگار شويد».

http://www.beytoote.com/images/stories/religious/re870.jpg

معناى توحيد
توحيد به معناى يگانگى خدا و اعتقاد به يگانه بودن اوست.
به اين معنا، که در مقام فکر و انديشه، شريک و رقيبى در آفرينش جهان هستى و برقرارى نظم و نظام آن، براى وى قايل نشويم و در مقام عمل، جز در برابر او، براى هيچ کس و هيچ چيزى سر تعظيم فرود نياورده و آن را سجده و پرستش ننماييم.

 

توحيد از منظر اسلام‏
مجموعه تعليمات اسلامى را مى‏ توان در سه بخش کلى، خلاصه کرد: اصول عقايد، اخلاقيات و احکام.
اصول عقايد اسلامى از ديدگاه شيعه، معروف به پنج اصل است: توحيد، عدل، نبوت، امامت و معاد.
غير از شيعه، ساير مذاهب و فرقه‏ هاى اسلامى نيز به سه اصل از اصول عقايد، يعنى: توحيد، نبوت و معاد معتقد بوده و با شيعيان اتفاق نظر دارند.
اصول عقايد، از جمله توحيد، در مقام فکر و انديشه قابل بررسى است.
به اين معنا، که هرکس مى‏ تواند با تدبر و تعقل و انديشيدن درباره آفريننده‏ جهان هستى، پى به يگانگى خدابرده و اعتقاد به وحدانيت او پيدا کند. بدين جهت، تقليد و پيروى کردن از ديدگاه قرآن، بدون اين که خود تلاش و کوشش فکرى و عقلى نمايد، کافى نيست و اساس و پايه‏ استوارى براى آن نخواهد بود و به هنگام مواجه شدن با شبهات و ايجاد ترديد و دودلى بدخواهان و منکران،توان استقامت و ايستادگى نخواهد داشت .

اساس دعوت پيامبر اسلام‏
پيامبر خدا ، حضرت محمد بن عبدالله (ص) علاوه بر آن که عرب‏ هاى مشرک و بت‏ پرست جزيرةالعرب را، که متعصبانه در پرستش بت‏ ها راه افراط را در پيش گرفته بودند، يهوديان و مسيحيان و ساير پيروان اديان الهى را نيز که از اصول اوّليه دين و مذهبشان عدول کرده و مرتکب شرک شده و براى خداوند متعال شريکى قرار مى‏ دادند، دعوت به توحيد و پرهيز از شرک و کفر مى‏ نمود.
خداوند متعال، طى فرمانى به پيامبر اکرم (ص) وحى فرستاد: «قُل يا اَهلَ الکِتابِ تَعالوا اِلى کَلِمَةٍ سواءٍ بَينَنا وَ بَينَکُم، الّا نَعبُدَ الّا الّلهَ و لا نُشرِکَ بِهِ شَيئاً.» (1)
يعنى: بگو، اى اهل کتاب (و پيروان کتاب‏هاى مقدس آسمانى) بياييد به جانب کلمه‏ اى که ميان ما و شما يکسان است (و بر آن اتفاق کنيم) به اين که جز خدا، چيزى را نپرستيم و براى او شريکى قرار ندهيم.
پيامبر اسلام (ص) به آنان يادآو مى ‏شد که پيامبران گذشته، همگى بر توحيد و پرهيز از شرک و کفر تأکيد داشته و در اين راه، سختى‏ هاى فراوان کشيده و چه بسا به دست منکران و معاندان کشته شدند و شما که ادعاى پيروى آن پيامبران بزرگ را داريد، بايد اهدافشان را برآورده کرده و راه توحيد و ايمان را در پيش گيريد و از شرک دست برداشته و شريکى براى خداوند متعال قرار ندهيد.
وليکن پيروان اديان و مذاهب موجود جهان، هم چنان در اشتباه و انحراف خود باقى بوده و تلاشى بر تصحيح عقايد خود به عمل نياوردند. تنها پيروان دين اسلام، يعنى مسلمانان واقعى به خاطر بهره‏ مندى از قرآن کريم، که کتاب آسمانى رسول خدا(ص) و تماماً وحى و گفتار الهى است، از شرک و کفر به دور بوده و معتقد به توحيد و يگانگى خدا بوده و هستند.

از منظر عقل
عقل سليم بشرى (که عارى از هواى نفس و دسيسه‏ هاى شيطانى باشد) حکم مى‏ کند به اين که تمام پديده‏ هاى جهان هستى، که داراى نظم و نظام خاص بوده و هر کدام از آن‏ها به وظيفه تکوينى خود عمل کرده و ذّره‏ اى سرپيچى و بى نظمى نمى‏ نمايند، همگى از مبدأيى واحد به وجود آمده و از همان مبدأ فرماندهى مى‏ گردند.
آن مبدأ واحد، چيزى جز خداى يکتا نيست، که ما اعتقاد به يگانگى وجود آن را داريم. اساساً محال و غير ممکن است به جاى خداى واحد، دو خدا و يا چند خدا وجود داشته باشد. چون در آن صورت لازم مى‏ آيد که يک آفريننده بالاترى که جامع آن‏ ها باشد، وجود داشته باشد. دوتايى و يا چندتايى بودن چيزى، از خواص موجوداتِ محدودِ نسبى است و در ميان مخلوقات و موجودات، ممکن و عملى است ولى درباره خدا که موجودى نامحدود، لايتناهى و مطلق است، تعدّد و چندتايى راه ندارد.
در قرآن مجيد نيز به اين برهان اشاره شده است: «لَوْ کانَ فيهِما آلِهَةٌ اِلاَّ اللّهُ، لَفَسَدَتا.»(2)
يعنى: اگر در آسمان‏ ها و زمين، غير از خدا، خدايان ديگرى بود، هر آينه آسمان‏ ها و زمين تباه شده و از بين مى‏ رفتند.

به تعداد ذرات عالم دليل‏
بود بر وجود خداى جليل‏
همه عالم از ذره و کهکشان‏
دلالت کند بر خداى جهان‏
ز آب و ز خاک و ز نور و فضاى‏
دليل است بر هست يکتا خداى(3)

يگانگى خدا از منظر قرآن کريم
قرآن مجيد در آيات متعدد خود، صفات توحيدى خداوند متعال را به روشنى و صراحت تمام بيان کرده است. شايسته است در اين‏جا به برخى از آن‏ها اشاره‏اى داشته باشيم:
1- خداوند متعال، يکتا و يگانه است: «قُلْ هُوَ اللّهُ اَحَدٌ».(4)
2- از همه کس و از همه چيز بى نياز است: «اَللّهُ الصَّمَدُ».(5)
3- کسى او را نزاييده و از او نيز کسى زاييده نشده است: «لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ».(6)
4- هم وزن و هم شأنى ندارد: «وَ لَمْ يَکُنْ لَهُ کُفُواً اَحَدٌ».(7)
5- همتا و همانندى ندارد: «لَيْسَ کَمِثْلِهِ شَى‏ءٌ»(8)
6- همباز و شريکى ندارد: «لا شَريکَ لَهُ». (9)
7- به همه چيز آگاه و دانا است: «اِنَّهُ بِکُلِّ شَى‏ء عَليمٌ». (10)
8- از آشکار و نهان همگان باخبر است: «اِنَّهُ يَعْلَمُ الْجَهْرَ مِنَ الْقَولِ وَ يَعْلَمُ ما تَکْتُمُونَ».(11)
9- بر همه چيز قادر و تواناست: «اَنَّهُ عَلى کُلِّ شَى‏ءٍ قَديرٌ»(12)
10- پروردگار همه کس و همه چيز است: «وَ هُوَ رَبُّ کُلِّ شَى‏ءٍ». (13)
11- به هر طرف که روى آوريم، به سوى او خواهد بود: «اَيْنَما تُوَلُوّا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ».(14)
12- از همه چيز، حتّى از رگ گردن به انسان نزديکتر است: «نَحْنُ اَقْرَبُ اِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَريدِ».(15)
13- هيچ ديده‏ اى او را نبيند و او همه را مى‏ بيند: «لا تُدْرِکُهُ الْأبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِکُ الْأبْصارَ».(16)
14- همگان به او نيازمندند: «اَنْتُمُ الْفُقَراءُ اِلَى اللّهِ». (17)
15- از وسوسه‏ هاى نفس و از باطن همه آگاه است: «وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسَهُ». (18)

به گفته خواجوى کرمانى:
«هم رازق بى‏ ريبى و هم خالق بى‏ عيب
هم ظاهر پنهانى و هم باطن پيدا
مأمور تو از برگ سمن تا به سمندر
مصنوع تو از تحت ثرى تا به ثريا
توحيد تو خواند به سحر مرغ سحرخوان
تسبيح تو گويد به چمن بلبل گويا»(19)

توحيد در کلام امير مؤمنان (ع)
امير مؤمنان، امام على‏ بن‏ أبى‏ طالب(ع) زيباترين و شيواترين توصيف از پروردگار متعال را در کلام خويش دارد که بسيارى از آن‏ها در کتاب شريف نهج البلاغه گردآورى شده است. در اين جا، تنها به بخشى از يک خطبه آن حضرت، که درباره عظمت خداى سبحان است، اشاره مى‏ کنيم:
«همه چيز در برابر خداى متعال، خاضع و فروتنند و همه به يارى و قدرت او پا بر جا. او بى نياز کننده هر مستمند و عزّت‏بخش هر خوار و افتاده‏ اى است و نيرو دهنده هر ناتوان و پناه‏گاه هر بيچاره و ستم‏ديده ‏اى است. هر که سخن بگويد، او مى‏ شنود و هر که سکوت کند، رازهاى درونش را مى‏ داند. آن که زنده است، روزى اش با اوست و هر کسى بميرد، بازگشتنش به سوى او خواهد بود .
(خدايا) چشمان کسى تو را نديده تا از تو خبر دهد و تو از قبل بوده‏ اى، پيش از آن که مخلوقان از تو سخن گفته و بتوانند تو را توصيف کنند. آفريدگان را به خاطر ترس از تنهايى نيافريدى و آنان را براى سود خويش به کار وانداشتى. کسى از قدرت تو نمى‏ تواند بگريزد و آن که را بگيرى نمى‏ تواند از چنگت رهايى يابد. نافرمانى و سرپيچى گناه‏کاران، از عظمت تو نمى‏ کاهد و پيروى و فرمانبردارى مطيعان بر ملکت نمى‏ افزايد.
آن کس که از قضاى تو به خشم آيد، نمى‏ تواند فرمانت را برگرداند و کسى که از فرمانت روگرداند، از تو بى‏ نياز نمى‏ شود.»(20)


توحيد در شعر سنايى غزنويى

مَلکا، ذکر تو گويم که تو پاکى و خدايى
نروم جز به همان ره که توام راه نمايى‏
همه درگاه تو جويم، همه از فضل تو پويم
همه توحيد تو گويم که به توحيد سزايى
تو زن و جفت ندارى، تو خور و خُفت ندارى
اَحدِ بى‏زن و جفتى، ملک کامروايى
نه نيازت به ولادت، نه به فرزندت حاجت
تو جليل الجبروتى، تو نصير الأمرايى
تو حکيمى، تو عظيمى، تو کريمى، تو رحيمى
تو نماينده فضلى، تو سزاوار ثنايى
برى از رنج و گدازى، برى از درد و نيازى
برى از بيم و اميدى، برى از چون و چرايى
برى از خوردن و خفتن، برى از شرک و شبيهى
برى از صورت و رنگى، برى از عيب و خطايى
نتوان وصف تو گفتن، که تو در فهم نگنجى
نتوان شبه تو گفتن، که تو در وهم نيايى
نَبُد اين خلق و تو بودى، نبوَد خلق تو باشى
نه بجُنبى، نه بگردى، نه بکاهى، نه فزايى
همه عزّى و جلالى، همه علمى و يقينى
همه نورى و سرورى، همه جودى و جزايى
همه غيبى تو بدانى، همه عيبى تو بپوشى
همه بيشى تو بکاهى، همه کمى تو فزايى
اَحَدٌ لَيْسَ کمِثله صَمَد، ليس له ضِد
لمن الملک تو گويى که مر آن را تو سزايى
لب و دندان سنايى همه توحيد تو گويند
مگر از آتش دوزخ بودش روى رهايى(21)

مراتب و درجات توحيد
آن چه تا بدين جا بيان شد، مختصرى درباره توحيد به طور کلى و اجمالى بود، ولى بايد توجه داشت که توحيد، داراى مراتب و درجاتى است، که موحّد واقعى تا به همه آن‏ ها دست‏رسى پيدا نکند، نمى‏تواند به حقيقت توحيد برسد و راه کمال و سعادت انسانى را طى کند.
علماى علم کلام، از يک لحاظ ، چهار درجه براى توحيد بيان کرده‏ اند، که عبارتند از:

1- توحيد ذاتى‏
يعنى شناختن ذات خداوند سبحان به وحدت و يگانگى. به عبارت ديگر يعنى خداوند متعال، حقيقتى است که در وجود خود، به حقيقت ديگر وابسته نيست و به چيزى اتّکا ندارد و بالعکس، همه حقيقت‏ ها و پديده‏ هاى جهان هستى به او وابسته بوده و متّکى به اراده و خواست او مى‏ باشند. حکما و فلاسفه از چنين ذاتى به "واجب الوجود" و "علت العلل" تعبير مى‏ کنند.

2 - توحيد صفاتى
يعنى شناخت يگانگى ذات و صفات خداوند متعال. به اين معنا که صفات خدا (اعم از صفات جماليه و صفات جلاليه) عين ذات اوست و ميان ذات و صفات او، هم‏چنين ميان صفات او نسبت به يکديگر، دوگانگى و اختلافى نيست. زيرا اختلاف ذات با صفات و يا اختلاف صفات با يکديگر، لازمه محدوديت است. همان طورى که در انسان و يا موجودات ديگر عالم آفرينش چنين چيزى ممکن و معمول است. وليکن در خداى سبحان، چون ذاتش يگانه و وجودش لايتناهى و غير محدود است، کثرت و ترکيب و يا اختلاف ذات و صفات و يا اختلاف صفات با يکديگر، قابل تصوّر نيست و از محالات مى‏ باشد.

3 - توحيد افعالى
يعنى شناخت اين که جهان هستى با تمامى نظم و نظامش و علت و معلولاتش، کارِ خداست و هر فعلى بر گرفته از اراده و خواست او مى‏ باشد.

بنابراين، هر کار و يا هر علت و سببى براى پديده‏ اى تصور شود، بى ترديد، وابسته به اراده خداست و قائم به خواست وى مى‏ باشد و هيچ چيزى از خودش استقلال ندارد و هر چيز و هر کارى تابع اراده الهى است.

4 - توحيد در عبادت
يعنى عبادت ، تنها براى خداوند سبحان سزاوار است واز غير او،بر هيچ چيز و هيچ کسى روا نبوده و حرام مى‏ باشد.
عبادت از نظر اسلام، داراى درجاتى است که بايد درجاي خودش مورد بحث و بررسى قرار گيرد ولى روشن‏ترين و صريح‏ترين مرتبه آن، انجام مراسم تقديس و تنزيه (مانند نماز و طواف) است که اگر براى غير خدا انجام شود، مستلزم شرک و خروج از جرگه اهل توحيد خواهد بود.

يادآورى
مراتب توحيد را از لحاظ ديگر مى‏ توان به دو بخش تقسيم کرد:
1- توحيد نظرى.

يعنى شناخت خداوند متعال و پى بردن به وجود وصفات او از راه فکر و انديشه. اين بخش شامل توحيد ذاتى، توحيد صفاتى و توحيد افعالى مى‏ گردد.


2- توحيد عملى.

يعنى درک وحدانيت خداوند متعال در مرحله عمل و انجام کار. اين بخش شامل توحيد در عبادت مى‏ گردد.(22)
به هر روى، توحيد و اعتقاد به يگانگى پروردگار متعال در جان آدمى و در فطرت پاک هر انسان موجود است و تا زمانى که زنگار گناه و انحراف از مسير حقيقت، وى را فرا نگيرد، موحد واقعى است و در آن صورت مى‏ تواند راه تعالى و کمال را بپيمايد و به سر منزل تقوى و يقين برسد.

به گفته اوحدى مراغه‏ اى:
تا ز توحيد نگردى مَست
ندهد رتبت وصولت دست(23)

شرک، در برابر توحيد
در برابر توحيد، شرک قرار دارد که به معناى شريک قرار دادن براى خدا (چه از لحاظ نظرى و چه از لحاظ عملى) است. شرک نيز به مانند توحيد درجات و مراتبى دارد که لازم است در جاى خودش مورد بررسى قرار گيرد.

-----------------------------

پاورقي :

1) سوره آل عمران، آيه 64

2) سوره أنبياء، آيه 22

3) سيماى توحيد، محمد رضا آدينه وند، ص 28

4) سوره توحيد، آيه 1

5) همان، آيه 2

6) همان آيه3

7) همان آيه 4

8) سوره شورى آيه 11

9) سوره انعام آيه 163

10) سوره شورى آيه 12

11) سوره انبياء، آيه 110

12) سوره حج، آيه 6

13) سوره انعام، آيه 164

14) سوره بقره، آيه 115

15) سوره ق، آيه 16

16) سوره انعام، آيه 103

17) سوره فاطر، آيه 15

18) سوره ق، آيه 16

19) ديوان اشعار خواجوى کرمانى

20) نهج البلاغه فيض الاسلام، خطبه 108

21) ديوان اشعار سنايى غزنوى

22) برگرفته از مجموعه آثار شهيد آيت الله مطهرى (ره)،ج 2، ص 99

23) ديوان جام جم، اوحدى مراغه‏ اى


منابع :

1. نشريه پاسدار اسلام 1384 شماره هاي 279 و 280 

2. پايگاه پرتال جامع علوم انساني ، به نشاني :  http://webcache.googleusercontent.com

شما اینجا هستید: خانه مقالات علمی- تخصصی کلامی/ توحید از منظر شیعه