امام حسن عسکری(ع)

افشاي ترفند جاثليق توسط امام حسن عسکري (ع)

 در آغاز سالگشت شهادت مظلومانه امام يازدهم شيعيان حضرت امام حسن عسکري (ع) را به فرزند گرانمايه اش حضرت حجت بن الحسن مهدي صاحب زمان (ع) و به همه محبان و شيعيان اهل بيت (ع) تسليت عرض مي کنم و به بهانه شهادت اين امام همام يکي از کرامات وي را براي شما عزيزان نقل مي نمايم :



امام حسن عسکرى (ع ) و تعدادى از شيعيان در عهد معتمد عباسى در کوشک سامرا زندانى بودند. در آن هـنـگـام, سامرا دچار خشک­سالی شدیدی شده بود و روزگار بر مردم به سختی می­گذشت. خلیفه وقت دستور داد مردم برای طلب باران، نماز استسقاء بخوانند.

اهالی سامرا و علمای آنان به بیرون شهر رفته و پس از راز و نیاز و خواندن نماز استسقاء از خداوند منان طلب باران نمودند، اما تغییری در هوا پدید نیامد و مردم با دست خالی بازگشتند. روز دوم و روز سوم نیز همان کار را تکرار کردند؛ بازهم نتيجه­ اى نگرفتند و از باران خبری نشد.
روز چهارم جاثلیق(کشیش بزرگ نصاری) به همراه گروهی از مسیحیان و دیرنشینان به بیرون شهر رفته و طلب­ باران نمودند. در میان آنان راهبی حضور داشت که مورد احترام ویژه مسیحیان بود. این راهب هر گاه دست خویش را بالابرده و دعا می­ کرد، تغییرات جوّی پدید آمده و پس از ابری شدن آسمان، بارش باران آغاز می­ گردید.
روز دوم نیز مسیحیان برای طلب­ باران به بیابان رفتند و آن راهب، کارهای روز پیش را تکرار کرد و بارش باران دوباره شروع گردید. در این روز، باران شدیدی بارید و آب همه­ جا را فرا گرفت؛ به گونه­ ای که مردم دست به دعا برداشته و از خداوند متعال قطع نزولات آسمانی را درخواست نمودند.
مردم از این واقعه به شگفت آمده و از مسیحیت به نیکی یاد می­ کردند. در آن میان، برخی از مسلمانان دچار تردید و شک شده و به کیش مسیحیت متمایل شدند و در نکوهش اسلام و مسلمانان و تمجید از راهبان داد سخن دادند. این قضیه بر خلیفه، معتمد عباسی و مسلمانان گران آمد و موجب رنجش خاطر آنان گردید.
از این رو، خلیفه یکی از سپه­سالاران خویش را فرستاد تا امام حسن عسکری(ع) را از زندان بیرون آورده و نزد خلیفه ببرد.
امام(ع) از زندان آزاد و نزد خلیفه معتمد عباسی حاضر شد و متعمد در جمع درباریان به امام حسن عسکری(ع) گفت: یا ابامحمد! دریاب امت محمد(ص) را؛ زیرا ابر سیاه شک و شبهه بر سر این مردم خیمه­ زده و گروهی را به فساد عقیده کشانده است.
امام(ع) فرمود: مردم فرا بخوانید تا بار دیگر به بیرون شهر روند. معتمد گفت: باران در این دو روز گذشته به اندازه کافی باریده است و مردم دیگر باران نمی­ خواهند، چه فایده­ ای در فراخوانی آنان است؟ امام(ع) فرمود: می­ خواهم آنان را از شک و تردیدی که ناشی از طلب­ باران راهب است و موجب فساد عقیده برخی از آنان گشته و آنان را به ورطه سقوط دینی کشانده است، خارج سازم.
به فرمان خلیفه معتمد عباسی بار دیگر مسلمانان و مسیحیان به همراه دانشمندان و عابدان هر دو کیش از شهر بیرون رفتند.
مسیحیان در گوشه­ ای قرار گرفته و همگی دست به نیایش برداشتند و برای نشان دادن برتری دین و کیش خود مجددا طلب­ باران نمودند. آن راهب نیز در میان آنان بود و هرگاه دست خویش را بلند کرده و به طرف آسمان بالا می­ برد، باران می­ بارید.
مسیحیان با این کار فضای تبلیغی مناسبی برای خویش فراهم کردند و در حقیقت برای برتری آیین مسیحیت تحدّی نموده و تلاش در منفعل ساختن مسلمانان کردند.
امام حسن عسکری(ع) در گوشه­ ای ایستاده و ناظر اوضواع بود، به ویژه کارهای آن راهب را زیر نظر داشت. سپس فرمود تا مُچ دست راهب را گرفته و کف دستش را باز کنند. همین که دست او را باز کردند، استخوان انسانی را در کف دست او مشاهده کردند. امام(ع) استخوان را برداشت و آن را در پارچه­ ای پیچید و نزد خود نگاه داشت و سپس به راهب فرمود: دعا کن و طلب باران نما. راهب دعا و راز و نیاز کرد و تلاش فراوانی نمود، ولی نتیجه­ ای نگرفت و بر عکس، ابرهاى آسمان کنار رفتند و خورشيد نمايان شد.
مـردم بـه شـگفت آمده و غوغايى در ميان آنان پديد آمد و کار بر مسيحيان وکشيشان دشوار شد.
خـلـيـفه عباسی نيز مانند مسلمانان به وجد آمد و گفت: اى ابا محمد(ع )!اين چيست که از دست راهب گـرفـتى و وى را خلع سلاح کردى ؟ امام(ع) فرمود: استخوان پیامبری از پیامبران الهی است که راهبان آن را از قبر پیامبری به دست آورده­اند و با آن سودجویی و فخرفروشی می­ کنند. زیرا استخوان هیچ پیامبری در زیر آسمان پدیدار نمی­ گردد، مگر این که از آسمان باران به بارد.
خـلـيفه که با ناباورى گوش به سخنان امام (ع ) مى داد, دستور داد آن استخوان را آزمايش کنند.
همراهان خليفه, استخوان را از پارچه خارج ساخته و به طرف آسمان بلند کردند. طولى نکشيد که باران شروع به باريدن کرد و همگى به صدق گفتارامام (ع )پى بردند و دريافتند که امام (ع ) چگونه تـرفند دجالان را افشا کرد. بدين سان شک و ترديد از مسلمانان برداشته شد و موجب خشنودى همگان گرديد. خليفه عباسى در قدرشناسى از امام (ع ) فرمان داد تا آن حضرت را آزاد سازند و به احترام ايشان ساير علويان و شيعيانى که با امام (ع ) در زندان بودند نيز آزاد کنند.(1)

منابع:

1. ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج 3، ص 526؛ شیخ حر عاملی، اثبات الهداة، ج 3، ص 435

(بر گرفته از کتاب خاندان عصمت « ع » ، تاليف سيد تقي واردی، ص 212 )

شما اینجا هستید: خانه امام حسن عسکری(ع) افشاي ترفند جاثليق توسط امام حسن عسکري (ع)