امام حسین الشهید(ع)

قیام حق جویانه امام حسین(ع)

قیام حق جویانه امام حسین(ع)


بی تردید یکی از مقدسترین و حق جویانه ترین حوادث عالم خلقت، قیام امام حسین(ع) در برابر حکومت ظالمانه و غیر مشروع یزید بن معاویه، بعد از پنجاه سال از رحلت رسول خدا(ص) بود، که منجر به شهادت امام حسین(ع) و بسیاری از بستگان و یاران وی در روز عاشورا سال 61 هجری قمری گردید. این قیام را به صورت تاریخی به شرح ذیل مروری خواهیم نمود.

                                  
آغاز مبارزه

پس از هلاکت معاویه بن ابی سفیان در نیمه رجب ،( به روایتی در جمادی الاولی ) سال 60 قمری و استقرار فرزندش (یزید) بر تخت خلافت، تمام تلاش دست اندرکاران سلطه اموی بر این قرار گرفت که پیش از مخالفت عمومی مردم و اعلان انزجار دست جمعی آنان بر ضد حکومت خلیفه نالایق، از بزرگان و صاحب نفوذان امت بیعت گرفته شود تا سایر مردم نیز به پیروی از آنان بیعت با خلیفه جوان اموی را بر خود فرض و واجب بدانند و بدون ایجاد حادثه ای به آن اقدام کنند. در راستای همین سیاست شیطانی و استبدادی امویان، در نخستین روزهای حکومت یزید بن معاویه، نامه ای از سوی او به ولید بن عتبه بن ابی سفیان که عامل او در مدینه بود فرستاده شد و به وی دستور داده شد تا از تمامی اهالی مدینه، به ویژه از سه شخصیت برجسته، یعنی امام حسین بن علی علیه السلام، عبدالله بن زبیر و عبدالله بن عمر بیعت گرفته شود و اگر امتناع نمودند، با شدت تمام با آنان برخورد کرده و حتی اگر لازم شد، سر آنان را از بدن جدا و به شام ارسال نماید.

 استاندار مدینه با دریافت نامه یزید، دست به کار شد و پیش از سایر مردم، از امام حسین علیه السلام و عبدالله بن زبیر درخواست کرد که با یزید بیعت نمایند.
امام حسین علیه السلام پس از گفت و گو با استاندار مدینه و مشاجره لفظی با مروان بن حکم (از سرشناسان بنی امیه در مدینه)، به طور رسمی از بیعت با یزید امتناع نمود و برای ابراز ناخرسندی خویش از وضعیت موجود، تصمیم به خروج از مدینه گرفت .(194)

هجرت به مکه معظمه
به همین جهت، آن حضرت در آخرین روزهای رجب سال 60 قمری به همراه خانواده و بسیاری از وابستگان و ملازمان خود از مدینه به سوی مکه معظمه مهاجرت نمود و سوم شعبان همان سال وارد مکه گردید. از این تاریخ تا هشتم ذی حجه (به مدت چهار ماه و پنج روز) در این شهر مقدس اقامت نمود.
حضور اعتراض آمیز در مکه

امام حسین علیه السلام در مکه معظمه با برقراری جلسات و حضور در مراسم مذهبی و سیاسی ، بر ضد یزید بن معاویه و پدیده حکومت سلطنتی افشاگری و مبارزه می کرد و توجه همگان را به سوی خود جلب نمود. خانه آن حضرت در مکه ، تبدیل به کانون اعتراض و مخالفت با دستگاه جبار اموی گردید و حاجیانی که به قصد زیارت خانه خدا می آمدند، از هدف های مقدس آن حضرت آگاه شده و پس از بازگشت به اوطان خویش ، مردم را روشن می نمودند.

در اندک مدتی حضور اعتراض آمیز آن حضرت در مکه به اطلاع شهرهای مختلف اسلامی رسید. به همین جهت پیک ها و نامه ها زیادی از مسلمانان انقلابی و مخالفان بنی امیه به سوی امام حسین علیه السلام رهسپار شد و همگی دلالت بر تایید اعتراض آن حضرت و آمادگی برای یک قیام سراسری داشت .در این میان، شهر کوفه که از مناطق پرجمعیت و شیعه نشین بود، از خود حساسیت ویژه ای نشان داد و زودتر از همه اعلام حمایت از آن حضرت نمود.

از بزرگان و شیعیان کوفه، نامه های زیادی به محضر امام حسین علیه السلام ارسال شد و آن حضرت درخواست گردید تا با حضور در کوفه و در میان انقلابیون مسلمان، رهبری قیام را بر عهده گرفته و حکومت فاسد اموی را از ریشه بخشکاند. (195)

شور انقلابی مردم کوفه به حدی رسیده بود که در اندک مدتی، حدود 12000 نامه برای آن حضرت ارسال کردند و پای هر نامه را ده ها و یا صدها تن مهر و امضا نمودند. در حقیقت، مخالفان بنی امیه در کوفه یک جنبش عظیم مردمی به راه انداختند و منتظر ورود رهبر و امام خویش بودند.

امام حسین علیه السلام پس از بررسی جوانب قضایا و مطالعه در احوال آنان ، به خواسته های مردم مسلمان و انقلابی کوفه ، پاسخ مثبت داد و با اعزام پسر عمش مسلم بن عقیل علیه السلام به سوی آنان ، رهبری نهضت را عملا برعهده گرفت . گرچه نیت آن حضرت بر این بود که پس از اتمام اعمال حج فراهم شدن زمینه قیام در کوفه، از مکه به سوی عراق حرکت نماید، ولیکن شرایط نامساعدی برای وی پیش آمد کرد و موجب گردید که سفرش از زودتر انجام دهد. به آن حضرت اطلاع داده شد که یزید بن معاویه با اجیر کردن مزدورانی چند، درصدد ترور آن حضرت در حال احرام و اعمال حج برآمده است .

امام حسین علیه السلام جهت قداست و حرمت حرم امن الهی و خنثی کردن توطئه های یزید، ناچار شد که حجش را به عمره مفرده تبدیل کرده و پیش از عید قربان ، از مکه خارج شود و به سوی کوفه رهسپار گردد.

بزرگانی که برای انجام مراسم حج به مکه آمده بودند، مانند عبدالله بن عباس ، عبدالله بن عمر و محمد بن حنفیه با آن حضرت ، مشورت و گفت و گو کرده و وی را از عزیمت به سوی عراق برحذر نمودند.(196)

ولی امام حسین علیه السلام تصمیم خود را گرفته بود و حاضر نبود با توجیهات و دلسوزی های بزرگان مدینه از این مسافرت صرف نظر کند.


حرکت به سوی عراق
امام حسین علیه السلام در روز هشتم ذی حجه سال 60 قمری از مکه خارج گردید و با تمام اهل بیت و همراهان خود عازم کوفه شد.

یحیی بن سعید از سوی برادرش عمرو بن سعید (عامل یزید در مکه ) ماموریت یافت آن حضرت را از حرکت به سوی کوفه بازدارد و وی را به مکه بازگرداند، ولی تلاش و اصرار او بی ثمر بود و امام حسین علیه السلام اعتنایی به گفتار و رفتارش نکرد و به حرکت خویش ادامه داد. آن حضرت از مکه تا کربلا چند منزل را طی کرد که برخی از آن ها عبارتند از: تنعیم ، ذات عرق ، حاجر، زرود، ثعلبیه ، زباله ، بطن عقبه ، شراف ، عذیب هجانات ، قصر بنی مقابل و سرزمین کربلا.

در توقف گاه رزود، خبر شهادت مسلم بن عقیل در کوفه توسط عبیدالله بن زیاد، به اطلاع امام حسین علیه السلام رسید. قافله حسینی پس از گذشتن از توقف گاه شراف، با سپاه یک هزار نفری حر بن یزید تمیمی روبرو شد. حر بن یزید از سوی حصین بن نمیر ماموریت یافته بود که در راه میان مکه و کوفه ورود شد. حر بن یزید از سوی حصین بن نمیر ماموریت یافته بود که در راه میان کوفه به گشت زنی پرداخته و در صورت برخورد با قافله امام حسین علیه السلام مانع ورود وی به کوفه گردد. سپاه خسته و تشنه حر بن یزید پس از روبرو شدن با قافله حسینی ، از الطاف و بزرگواری امام حسین علیه السلام برخوردار شد.

گرچه رفتار حر با امام حسین علیه السلام دوستانه و غیرخصمانه بود، ولی به هر حال او نماینده و فرستاده دشمن امام حسین علیه السلام یعنی عبیدالله بن زیاد، عامل یزید در بصره و کوفه بود که ماموریت پیدا کرد آن حضرت را رها نکند و او را در تعقیب خود داشته باشد تا دستور بعدی واصل گردد.

در توقف گاه عذیب هجانات نامه ای از عمر بن سعد (فرمانده نظامی سپاه عبیدالله) به حر ارسال گردید مبنی بر این که کار را بر امام حسین علیه السلام تنگ و سخت گیر و او را از بیابانی که فاقد آب و آبادانی باشد، گذر دهد.

                             http://media.qudsonline.ir/Original/1394/07/22/IMG22120184.jpg


ورود به سرزمین کربلا
حر بن یزید بر اساس دستور عمر بن سعد، در سرزمین کربلا که منطقه ای خشک و غیرآباد بود، راه را به طور کلی بر امام حسین علیه السلام بست و آن حضرت را مجبور به توقف نمود. امام حسین علیه السلام به ناچار در همان جا توقف کرد و آن جا را خیمه گاه خویش قرار داد.(197) روز ورود آن حضرت به سرزمین کربلا، مصادف بود با روز پنج شنبه ، دوم محرم سال 61 هجری قمری . (198)

آن حضرت پس از رسیدن به کربلا، پرسید این سرزمین چه نام دارد؟ گفتند کربلا است . امام حسین علیه السلام همین که نام کربلا را شنید، گفت : اللهم انی اعوذبک من الکرب و البلاء. سپس فرمود: این ، مکان کرب و بلا و محل محنت و عنا است، فرود آیید که این جا منزل و محل خیام ما است. این زمین جای ریختن خون ما است و در این مکان قبرهای ما واقع می شود. این ها را جدم محمد مصطفی صلی الله علیه و آله به من خبر داده است. پس در آن جا فرود آمدند و خیمه ها را برپا نمودند و در طرف دیگر، حر بن یزید با یاران و سپاهیان خویش فرود آمد و خیمه های دشمنی و قتال با آل رسول صلی الله علیه و آله را برپا نمود.(199)


ماموریت عمر بن سعد
عمر بن سعد بن ابی وقاص که پیش از ماجرای خونین کربلا، حکم ولایت (ری) (شامل منطقه ری و بخش اعظمی از مناطق مرکزی و شمالی ایران) را از عبید الله بن زیاد عامل یزید بن معاویه گرفته بود، هنوز به این امر اقدام نکرده بود که مخالفت اباعبدالله الحسین علیه السلام با یزید و حرکت او به طرف کوفه، آغاز گردید.

عبیدالله بن زیاد در طرفداران بنی امیه در کوفه ، عمر بن سعد را به فرماندهی سپاه امویان برگزید و به وی پیشنهاد فرماندهی سپاه رزمی خویش بر ضد امام حسین علیه السلام را داد. عمر بن سعد که رابطه و آشنایی قبلی با امام حسین علیه السلام داشت ، از پذیرفتن پیشنهاد عبیدالله بن زیاد امتناع ورزید.

عبیدالله بن زیاد که از توانایی های عمر بن سعد در مبارزات با خبر بود و وی را مناسب جنگ با امام حسین علیه السلام می دید، می خواست به هر تقدیر وی را به این امر مهم وادار کند. به همین جهت تنفیذ حکومت ری را مشروط به پایان بخشیدن ماجرای قیام امام حسین علیه السلام نمود و عمر بن سعد را میان دو راه مخیر گردانید: یا نبرد امام حسین علیه السلام و پایان دادن غائله و دست یابی به حکومت ری ، و یا نپذیرفتن فرماندهی سپاه بر ضد امام حسین علیه السلام و محروم شدن دائمی از حکومت ری !

عمر بن سعد، شبی را برای اندیشیدن و جوانب امر را لحاظ کردن ، مهلت خواست . عمر بن سعد در آن شب با خانواده و خواص خود مشورت و گفت و گو کرد. بیشتر آنان ، از جمله خواهرزاده اش حمزه بن مغیره وی را از پذیرفتن این مسئولیت بر حذر داشته و با ادله و شواهدی وی را از عواقب آن بیم دادند. به هر حال عمر بن سعد در آن شب از پذیرفتن فرماندهی لشکر عبیدالله بن زیاد منصرف شد، ولی در هنگام خواب ، فکرهای متناقض وی را تحت فشار قرار داد و سرانجام فکر شیطانی بر او غلبه کرد و او را وادار به پذیرش در خواست عبیدالله نمود و بامداد روز بعد، به سوی عبیدالله رفت و اعلام آمادگی نمود. (200)عبیدالله بن زیاد وی را به فرماندهی سپاه منصوب کرد و با اختیار کامل به سوی کربلا اعزام نمود.

عمر بن سعد در راس یک سپاه چهار هزار نفری از کوفه خارج گردید و در سوم ماه محرم سال 61 قمری ، یک روز پس از ورود امام حسین علیه السلام به کربلا، وارد این سرزمین گردید و از آن پس سپاه یکهزار نفری حر بن یزید نیز به او پیوست . (201)


افزایش سپاه دشمن
علاوه بر لشکر یکهزار نفری حر و سپاه چهارهزار نفری عمر بن سعد که تا سوم محرم به کربلا وارد شده بودند، عبیدالله بن زیاد از آن پس هر روز تعداد دیگری از نیروها را بسیج کرده و به کربلا اعزام می نمود. در چند روز نخست ، حدود بیست و دو هزار نفر، اعم از سواره و پیاده نظام به خیل سپاه عمر بن سعد پیوستند.

شمر بن ذی الجوشن (که در اوائل از سردمداران فرقه ضاله خوارج بود و بعدها به هواداران بنی امیه پیوست ) با چهار هزار سپاه جهت کمک به عمر بن سعد، وارد کربلا شد.(202)

از ابتدای ورود اجباری امام حسین علیه السلام به کربلا، تا سه روز تاسوعا، پیوسته گروه های نظامی از کوفه ، بصره و طوایف و قبایل اطراف تجهیز شده و برای تقویت سپاه عمر بن سعد وارد سرزمین کربلا شدند.


پیام عمر بن سعد به امام حسین علیه السلام
عمر بن سعد پس از استقرار در کربلا، از عروه بن قیس احمسی درخواست کرد که به نزد امام حسین علیه السلام رفته و از او بپرسد که برای چه مقصودی به کوفه آمده و هدفش از این کارها چیست ؟

عروه از جمله کسانی بود که از کوفه برای امام حسین علیه السلام دعوت نامه فرستاده و وی را به آمدن به کوفه تشویق و ترغیب کرده بود.

به همین جهت از رفتن به نزد امام حسین علیه السلام امتناع کرد و از عمر بن سعد، عذر خواهی نمود. عمر بن سعد کسان دیگری را نیز انتخاب کرد ولی از آنها با اظهار بهانه ای از پذیرفتن آن شانه خالی کردند. تا این که رزم آوری بنام کثیر بن عبدالله شعبی این ماموریت را پذیرفت و با احساسات شیطانی خود به عمر بن سعد گفت: اگر دستور دهی، می توانم حسین بن علی را به قتل آورم !

عمر بن سعد گفت: نمی خواهم او را به قتل آوری، ماموریت تو در این است که پیام مرا به وی برسانی .

کثیر بن عبدالله به سوی خیمه گاه امام حسین علیه السلام روان شد ولی به محض ورود به محوطه، با ابوثمامه صیداوی روبرو شد و ابوثمامه مانع راه یابی وی به خیمه گاه امام حسین علیه السلام شد و به او گفت: اگر ماموریت داری که به محضرت وارد شوی، باید اسلحه ات را به من تحویل دهی و به بدون اسلحه نزد وی حاضر گردی .

کثیر نپذیرفت و میان آن دو گفت و گوهایی رد و بدل و منجر به دشنام و ناسزاگویی طرفین شد و سرانجام کثیر بدون دیدار با امام حسین علیه السلام به سوی عمر بن سعد بازگشت. عمر بن سعد فرد دیگری به نام قره بن قیس حنظلی را طلبید و به وی فرمان داد که بدون چون و چرا به نزد حسین بن علی رود و پیام وی را به آن حضرت ابلاغ کند.

قره بن قیس به نزد امام حسین علیه السلام رفت و پیام عمر بن سعد را به آن حضرت ابلاغ کرد. امام حسین علیه السلام فرمود: آمدن من به این سرزمین به خاطر دعوت همشهری های شما بوده است که با ارسال هزاران نامه مرا به سوی خود خواندند. هم اکنون اگر ادامه حرکت من ناخرسندید، من اصراری بر آن ندارم و حاضرم برگردم.

قره بن قیس پس از گفت و گو با امام حسین علیه السلام از نزد آن حضرت خارج گردید. وی که از طایفه حنظله تمیم بود، رابطه خویشاوندی با حبیب بن مظاهر (از یاران فداکار امام حسین علیه السلام ) داشت . به همین جهت و در هنگام بازگشت با حبیب بن مظاهر به درازا سخن گفت . حبیب وی را از هدف های امام حسین علیه السلام آگاه گردانید و او را از این که در سپاه عمر بن سعد است و قصد دشمنی و جنگ با امام حسین علیه السلام دارد سرزنش کرد و از او خواست که سپاه کفر پیشه عمر بن سعد را رها کند.

قره بن قیس گفت: من پس از ابلاغ پیام امام حسین علیه السلام به عمر بن سعد و پایان دادن به ماموریت خویش، در کار خود اندیشه می کنم .(203)

پس از این ماجرا نیز میان امام حسین علیه السلام و عمر بن سعد، پیام هایی مبادله گردید و با گفت و گوهای طرفین، مقداری از حساسیت های ابتدایی کاسته شد و عمر بن سعد بسیار خوشبین شد که بدون جنگ و خون ریزی با امام حسین علیه السلام مصالحه و غائله را دوستانه پایان بخشد.


جنگ طلبی عبیدالله بن زیاد
عبیدالله که از کوفه بر جریان کربلا و نحوه رفتار عمر بن سعد با امام حسین علیه السلام نظارت داشت، حاضر به مصالحه و پایان دادن ماجرا بدون خونریزی نبود و تلاش می کرد که این امر را حادتر کند. به همین جهت

 در روز هفتم محرم نامه ای برای عمر بن سعد فرستاد و به وی فرمان داد که میان امام حسین علیه السلام و رود فرات حائل گردد و نگذارد که آن حضرت و یارانش از آب فرات استفاده کنند،(204) تا در فشار قرار گرفته و تسلیم گردند. عمر بن سعد که به خاطر دل بستگی به حکومت ری ، حاضر به انجام هر کاری بود، فرمان عبیدالله را بلافاصله به اجرا درآورد. وی ، عمر عمرو بن حجاج زبیدی را با پانصد سواره نظام ، موکل آب فرات نمود، تا از سپاه امام حسین علیه السلام کسی از این آب استفاده نکند.(205)

سپاهیان عمر بن سعد از روز هفتم با شدت تمام از آب فرات مراقبت می کردند و مانع دست رسی یاران امام حسین علیه السلام به آن شدند. ولیکن علی رغم تلاش پی گیر آنان ، یاران امام حسین علیه السلام تا شب عاشورا از تاریکی شب استفاده کرده و خود را به رود فرات رسانده و آب خیمه ها را تامین می کردند. از جمله عباس علیه السلام در این کار پیش قدم بود.

ابوالفضل العباس علیه السلام در غیرت و وفاداری ، ضرب المثل دوست و دشمن است ، هرگاه صدای ضجه کودکان تشنه لب را می شنید. از خود بی خود می گردید و دل به دریا می زد. آن دلاور هاشمی ، در شب همان روزی که آب را بر روی آنان بسته بودند، به همراه پنجاه نفر از یاران امام حسین علیه السلام وارد شریعه فرات شد و به اندازه لازم ، برای خیمه گاه آب آوردند.(206)

 گفتگوی دو فرمانده

 پس از مسدود شدن راههای دسترسی به آب فرات توسط سپاهیان عمر بن سعد وضعیت ناهنجار و نگران کننده ای میان طرفین به وجود آمد و احتمال آغاز جنگ و خون ریزی هر لحظه قوی تر می شد. امام حسین علیه السلام برای کاهش حساسیت های دو سپاه و ایجاد تفاهم میان طرفین خواستار ملاقات خصوص با عمر بن سعد گردید.

عمر بن سعد از پیشنهاد امام حسین علیه السلام استقبال کرد و در شب هشتم محرم در خیمه ای میان دو لشکر گاه خلوت کرده و تا پاسی از شب با هم گفت و گو کردند. سپاهیان از متن گفت و گوی دو فرمانده بی خبر بودند، ولی همین مقدار را می دانستند که آن دو به توافق های تازه ای رسیدند.(207) از ابومخنف ، روایت شده است که ملاقات آن دو، تنها همین یک بار نبود بلکه آنان سه یا چهار بار با یکدیگر ملاقات و گفت و گو نمودند.(208)

عمر بن سعد پس از گفت و گو با امام حسین علیه السلام نامه ای رضایت بخش برای عبیدالله بن زیاد ارسال کرد و در آن نوشت: خداوند نائره جنگ ما را خاموش و امر امت را اصلاح نموده است. حسین بن علی هم اکنون حاضر است از همان جایی که آمده است برگردد و یا به سوی یکی از مرزهای کشور برود و بسان سایر مسلمانان زندگی کند. نه از او بر ضد ما و نه از ما بر ضد او چیزی در میان نباشد، و یا به جانب شام نزد یزید بن معاویه رفته و اختلافش را با وی حل و فصل کند. ای عبیدالله ، این پیشامد هم می تواند موجب خرسندی تو و هم موجب اصلاح امت باشد.

لازم به یادآوری است چیزهایی که عمر بن سعد در این نامه به آنها اشاره کرد، برداشت های شخصی وی و یا مبالغه گویی اش برای آرام کردن عبیدالله و اصلاح ذات البین بود، زیرا امام حسین علیه السلام که با هدف امر به معروف و نهی از منکر اقدام به این قیام نموده بوده ، هیچ گاه به شخصی چون عمر بن سعد، چنین تعهدی نمی داد.

به هر حال ، نامه عمر بن سعد به دست عبیدالله رسید. وی پس از خواندن نامه گفت : این نامه مردی است که نسبت به امیرش ناصح و نسبت به امتش مشفق است . باید پیشنهاد وی را پذیرفت .

شمر بن ذی الجوشن که در مجلس عبیدالله حاضر بود، برآشفت و به عبیدالله گفت : ای امیر، آیا پیشنهاد او را پذیرفته ای ؟ هم اینک حسین بن علی با پای خود در سرزمین تو گام نهاده است و در پهلوی تو جای گرفته است . به خدا سوگند، اگر امروز است دست تو رهایی پیدا کند، دیگر نمی توانی بر او دست یابی . در آن صورت ، او هر روز عزیزترین و نیرومندتر می گردد و تو ناتوانتر و خوارتر خواهی شد. او را رها مکن و در اختیار خود بگیر، در آن صورت هر تصمیمی که درباره اش بگیری می توانی جامه عمل بپوشانی . (209)

گفتار خصمانه و تحریک آمیز شمر، تاثیر بسزایی در عبیدالله به وجود آورد به طوری که نظرش درباره امام حسین علیه السلام دوباره تغییر کرد و در همان ساعت ، نامه شدید اللحنی برای عمر بن سعد نوشت و به این مضمون فرمان داد که یا از حسین بن علی برای یزید بیعت بگیرد و یا بر او بتازد و سرش را از بدن جدا کند و تمام یاران او را از دم تیغ بگذراند و بر بدن های آنان اسب بتازاند. گرچه اسب تاختن بر بدن های آنان ، فایده ای ندارد و لیکن چون از زبانم جاری شده است ، باید انجام دهی .

سپس یادآور شد: ای عمر بن سعد، اگر آن چه را به تو فرمان داده ام انجام دهی ، در نزد ما عزیز و سربلندی و به آمال خود می رسی ، ولی اگر تمایلی برای نبرد با حسین نداری ، از فرماندهی سپاه معزول بوده و کارهای سپاه را به شمر ذی الجوشن بسپار. عبیدالله این نامه را به شمر سپرد و او را روانه کربلا کرد.(210)


روز تاسوعا
روز نهم ماه محرم که معروف به تاسوعا است ، آخرین روزی بود که امام حسین علیه السلام و یارانش شبانگاه آن را درک کرده بودند و این روز به شب عاشورا پیوند خورد. بدین جهت در نزد مسلمانان و محبان اهل بیت علیه السلام از اهمیت بالایی برخوردار است . حکومت جمهوری اسلامی و مسلمانان تاریخ ساز ایران اسلامی ، این روز را بسان روز عاشورا گرامی داشته و با اعلان تعطیل رسمی به سوگواری می پردازند.

در این روز مهم چند رویداد سرنوشت ساز در سرزمین کربلا واقع گردید که به آن ها اشاره می کنیم:


1- ورود شمر به کربلا.
شمر بن ذی الجوشن که در دشمنی به اهل بیت علیه السلام پیش قدم تر از دیگران بود و با حرارت ویژه ای در واقعه کربلا حضور بهم رسانید، نامه شدید اللحن عبیدالله را در روز نهم ماه محرم به دست عمر بن سعد رسانید و او را از منظور عبیدالله باخبر گردانید.(211)

پسر سعد که نسبت به صلح با امام حسین علیه السلام خوشبین بود و در این راه تلاش زیادی به عمل آورده بود، یک باره در برابر نامه عبیدالله قرار گرفت و راه گریزی برای خود نیافت . او علی رغم میلش یا با امام حسین علیه السلام می بایست نبرد می کرد و یا فرماندهی را از دست می داد و برای همیشه از دست یابی به حکومت ری محروم می شد.

پذیرفتن هری یک از این دو راه برای او دشوار بود، ولی حب ریاست و هوای نفس ، چنان بر وی غلبه یافته بود که بدون در نظر گرفتن قیامت و موقعیت دینی و اجتماعی امام حسین علیه السلام و قرابت وی با پیامبر صلی الله علیه و آله ، راه نخست را انتخاب کرد و با این نیت که می توان امام حسین علیه السلام را به شهادت رسانید ولی پس از آن ، توبه کرد و در پیش گاه جدش محمد مصطفی صلی الله علیه و آله درخواست بخشش نمود؛ ولی اگر حکومت ری را از دست بدهد، هرگز به آن نخواهد رسید، تصمیم گرفت که فرمان عبیدالله را اجرا کند و با امام حسین علیه السلام به نبرد بپردازد. به همین جهت سپاهیانش را آرایش داد و آنان را آماده حمله نمود.


2- امان نامه برای ابوالفضل العباس علیه السلام .

شمر، که فرمانده پیادگان قشون عمر بن سعد و از عناصر کلیدی و پلید واقعه کربلا بود، در عصر روز تاسوعا، امان نامه ای از عمر بن سعد برای چهار فرزند رشید و دلاور ام البنین علیهاالسلام یعنی عباس ، عبدالله ، جعفر و عثمان از برادران پدری امام حسین علیه السلام آورد تا آنان را از سپاه خداجوی و حقیقت طلب امام حسین علیه السلام جدا سازد.

ام البنین ، همسر حضرت علی علیه السلام دارای چهار فرزند دلاور و فداکار بود که همگی در رکاب برادر و امامشان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام در کربلا حاضر بودند.

حضرت عباس علیه السلام که بزرگترین آنان است ، از شهرت به سزایی برخوردار بود. وی به خاطر جمال زیبا، قامت موزون ، دلاوری ، غیرت و شجاعت بی مانندش ، به ((قمر بنی هاشم )) معروف شده بود.

ام البنین از قبیله بنی کلاب بود که شمر بن ذی الجوشن نیز به همین تبار انتساب پیدا می کرد. بدین جهت در عصر تاسوعا به نزدیکی خیمه گاه امام حسین علیه السلام آمد و با صدای بلند فریاد زد: خواهرزادگانم کجایند؟

امام حسین علیه السلام که منظور شمر را دانسته بود، به برادران خود فرمود: پاسخ شمر را بدهید. اگر چه او فاسق است و لیکن با شما قرابت و خویشی دارد. حضرت عباس علیه السلام به همراه سه برادر خود، در نزد شمر حاضر شدند و از او پرسیدند: حاجت تو چیست ؟ شمر گفت : شما خواهرزادگان منید. بدانید تا ساعتی دیگر شعله های جنگ برافروخته می گردد و از یاران حسین بن علی علیه السلام زنده نمی ماند. من برای شما امان نامه ای از عمر بن سعد آوردم . شما از این ساعت در امان هستید، مشروط بر این که دست از یاری برادرتان حسین علیه السلام بردارید تو سپاهیانش را ترک کنید.

حضرت عباس علیه السلام که کانون وفاداری و معدن غیرت بود، بر او بانگ زد: بریده باد دست های تو و لعنت خدا بر تو و امان نامه ات . ای دشمن خدا، ما را دستور می دهی که از یاران برادر و مولایمان حسین علیه السلام دست برداریم و سر در طاعت ملعونان و فرزندان ناپاک آنان درآوریم . آیا ما را امان می دهی ولی برای فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله امانی نیست ؟

شمر از پاسخ دندان شکن فرزندان ام البنین ، خشمناک شد و به خیمه گاه خویش برگشت . (212)

هم چنین روایت شده است : در میان سپاه عمر بن سعد، فردی بود به نام (عبدالله بن ابی محل بن حزام) که برادرزاده ام البنین علیهاالسلام بود. وی هنگامی که با خبر شد عمه زادگانش (عباس، عبدالله، جعفر، عثمان) در میان سپاهیان امام حسین علیه السلام حضور دارند، امان نامه ای از عمر بن سعد برای آنان گرفت و به واسطه غلامش ((کزمان )) برای آنان ارسال کرد. کزمان ، فرزندان ام البنین علیهاالسلام را صدا زد و آنان را امان نامه پسر دایی شان باخبر گردانید. حضرت عباس علیه السلام و برادرانشان به وی گفتند: به پسر دایی ما سلام برسان و بگو که ما نیازی به امان نامه شما نیست . امان خدا، بهتر است از امان پسر سمیه (213)


3- فرمان حمله عمومی
عمر بن سعد، پس از دریافت نامه عبیدالله بن زیاد، احساس کرد، اگر در مبارزه با امام حسین علیه السلام تعلل بورزد، موقعیت خویش را از دست خواهد داد و شمر به جای او به فرماندهی سپاه خواهد رسید. بدین جهت در عصر تاسوعا بدون هیچ گونه اخطار قبلی و با دست پاچگی تمام فرمان حمله عمومی به سوی خیمه های امام حسین علیه السلام را صادر کرد.

وی با گفتن ((یا خیل الله ارکبی و بالجنه ابشری )) (214) تلاش نمود تا کردار خویش را بایسته جلوه دهد و روحیات متزلزل سپاهیان خویش را تقویت کند، تا مبادا در نبرد با فرزندزاده رسول خدا صلی الله علیه و آله دچار سردرگمی و سستی و پراکندگی گردند. سپاه کفر پیشه عمر بن سعد، یک پارچه به حرکت درآمده و به سوی خیمه های امام حسین علیه السلام هجوم آوردند.
امام حسین علیه السلام در این هنگام که در پیش گاه خیمه خویش ، به شمشیر تکیه داده و به استراحت مختصر پرداخته بود، با صدای خواهرش زینب کبری علیهاالسلام بیدار گردید و خیل عظیم سپاهیان دشمن را در روبروی خیمه های خود مشاهده نمود.

آن حضرت ، بلادرنگ برادرش عباس ین علی علیه السلام را طلبید و وی را به همراه بیست تن از یاران فداکارش چون زهیر بن قین و حبیب بن مظاهر به سوی سپاه دشمن فرستاد، تا عمر بن سعد را ملاقات کرده و علت آتش افروزی های بی حاصل آنان را جویا گردند. حضرت عباس علیه السلام به همراه یاران امام حسین علیه السلام به سپاهیان دشمن نزدیک شد و از سرکردگان آنان پرسید: منظور شما از این حرکت بی جا و غوغاها چیست ؟ آنان پاسخ دادند: از امیر عبیدالله بن زیاد فرمان آمده است که باید بر شما عرضه کنیم و آن این است که یا در طاعت او درآیید و با وی بیعت کنید و یا آماده نبرد سرنوشت ساز باشید!

حضرت عباس علیه السلام فرمود: پس قدری تامل کنید تا من این گزارش را به سرورم حسین علیه السلام برسانم .

حضرت عباس علیه السلام ، پیام دشمن را به امام علیه السلام رسانید. امام حسین علیه السلام به وی فرمود: به سوی ایشان برو و از آنان مهلت بخواه که امشب را صبر کنند و کار نبرد را به فردا واگذار کنند. چون دوست دارم در شب آخر عمرم مقداری بیشتر به نماز و عبادت بپردازم و خدا می داند که من به راز و نیاز با وی و نیایش در درگاهش چه قدر علاقمندم .

حضرت علی علیه السلام مجددا پیام امام حسین علیه السلام را به دشمن رسانید. عمر بن سعد که مظنون به مسامحه کاری شده بود و شمر را رقیب خود می دید، از درخواست امام حسین علیه السلام سرباز زد و گفت : برای حسین ، دیگر مهلتی نیست !

لیکن برخی از فرماندهان سپاه ، از جمله قیس بن اشعث و عمر بن حجاج بر او اعتراض کرده و گفتند: اگر سپاهیان کفر و شرک از ما مهلت می خواستند، ما دریغ نمی کردیم ولی مهلت دادن به فرزندزاده رسول خدا صلی الله علیه و آله دریغ می ورزیم ؟ لازم است او را مهلت دهید. عمر بن سعد، ناگزیر درخواست امام حسین علیه السلام را پذیرفت و پیام داد که یک شب را به شما مهلت دادم ولی بامدادان فردا اگر بر فرمان امیر، سر طاعت فرود نیاورید، فیصله کار را به شمشیر می سپاریم . در این هنگام ، آرامش نسبی حاکم گردید و هر دو سپاه به خیمه گاه خویش برگشته و منتظر فرا رسیدن روز بعد شدند.(215)


شب عاشورا
شب عاشورا از شب های بزرگ سال است و برای این شب همانند شب قدر و شب های دیگر سال ، اعمال و عبادات ویژه ای است که در کتاب هایی روایی و ادعیه وارد شده اند. از جمله این که اگر کسی این شب را احیا بدارد، مانند آن است که به عبادت تمامی فرشتگان ، عبادت کرده باشد.هم چنین احیای این شب ، ثوابش برابر هفتاد سال عبادت . درباره زیارت امام حسین علیه السلام و سایر شهیدان کربلا، در این شب سفارش های زیادی شده است . (216)

در این جا به رویدادهای این شب بزرگ در دشت کربلا پرداخته و درباره آنها به اجمال مطالبی را بیان می کنیم :


خطبه امام حسین علیه السلام
در غروب روز تاسوعا، امام حسین علیه السلام یارانش را در خیمه ای گردآورد و برای آنان خطبه ای ایراد نمود. آن حضرت در بخشی از سخنان خود فرمود: اما بعد فانی لا اعلم اصحابا او فی و لاخیرا من اصحابی و لا اهل بیت ابر و لا اءوصل من اهل بیتی ، فجزاکم الله عنی خیرا. اءلا و انی لا اءظن یوما لنا من هؤ لاء، الا و انی قد اذنت لکم ، فانطلقوا جمیعا فی حل لیس علیکم منی ذمام . هذا اللیل قد غشیکم فاتخذوه جملا.(217) اما بعد، من یارانی باوفاتر و بهتر از اصحاب خود سراغ ندارم و خویشاوندانی نیکوکارتر به حقیقت نزدیکتر از خویشاوندان خود نمی شناسم ، خدا شما را از من نیک عطا فرماید. یاران من ! متوجه باشید یک امشب بیش در این جهان بسر نمی بریم و فردا از دست همگی از این سرزمین خارج شوید و من بیعت خود را از شما برداشتم و اینک شب تاریک است می توانید با کمال آسودگی خود را از چنگال دشمنان برهانید.

پس از سخنان آن حضرت ، برادران و فرزندان و برادرزادگان و عموزادگان یکی پس از دیگری اظهار داشتند که ما چنین نخواهیم کرد و تو را تا آخرین قطره خونمان یاری می کنیم . پیش از همه ، برادرش حضرت عباس علیه السلام سخن گفت و وفاداری و پایداری خویش را ابراز داشت . سپس سایرین به او اقتدا کرده و هر کدام به نوعی ، وفاداری خویش را اعلام کردند.

امام حسین علیه السلام بار دیگر شروع به سخن نمود و خطاب به فرزندان عقیل بن ابی طالب علیه السلام فرمود: شهادت مسلم بن عقیل در کوفه ، شما را کافی است . از سوی من اجازه دارید، این مکان را ترک کرده و به سرزمین خویش برگردید.

بنی عقیل با شگفتی تمام اظهار داشتند که ما چگونه این جا را ترک کنیم در حالی که تو در این جا تنها مانده ای ؟ اگر ما تو را تنها بگذاریم و به اوطان خود برگردیم مردم به ما چه خواهد گفت ؟ آری مردم می گویند که ما از بزرگ و آقای خویش دست برداشته و در رکاب او تیر، نیزه و شمشیر به کار نبریم . به خدا سوگند هیچ گاه از شما جدا نمی شویم و جان خویش را فدای شما می گردانیم .

پس از خویشاوندان آن حضرت ، بزرگان اصحاب وی آغاز سخن کردند و هر کدام با کلام و لحن خاصی نسبت به آن حضرت اظهار مودت و وفاداری کردند. افرادی چون مسلم بن عوسجه ، سعید بن عبدالله حنفی ، زهیر بن قین و یارانی دیگر با شور و حرارتی ویژه ، ارادات خویش را ابراز کردند. مضمون سخن همه آنان این بود: جان های ما فدای تو باد.

ما تو را با دست های خویش محافظت می کنیم و چون کشته شویم تکلیفی را که خداوند بر عهده ما گذاشته است انجام داده ایم . (218)


سفارش امام حسین علیه السلام به خواهرش زینب علیهاالسلام
از امام زین العابدین علیه السلام روایت شده است که در شب عاشورا، من در خیمه خود بستری بودم عمه ام زینب علیهاالسلام از من پرستاری می کرد و پدرم امام حسین علیه السلام پس از گفت و گو با اصحاب و یاران خود، به خیمه اش رفت . در آن هنگام ((جوین )) غلام ابوذر، شمشیر آن حضرت را اصلاح می کرد. آن حضرت در بی وفایی دنیا و دل نبستن به آن ، شعری را زمزمه کرد که مضمونش این است : ای روزگار، تفو بر تو باد که در هر بامداد و شبانگاه بسیاری از یاران و دوستان را نابود می سازی و به عوض ، هم اکتفا نمی کنی . آری سر رشته همه در دست خداست و هر جان داری به راهی می رود که من می روم .

آن حضرت ، این شعر را دو سه بار تکرار کرد، من از شنیدن آن متوجه شدم که پدرم از دنیا قطع امید کرده و مشتاق لقای الهی است . بسیار نگران و ناراحت شدم و گریه گلوی مرا گرفته بود ولی خودداری کرده و خود را آرام نمودم . اما عمه ام زینب علیهاالسلام به مجرد شنیدن این ابیات غم انگیز، سراسیمه شد و یکراست به خیمه پدرم رفت و گفت : ای کاش مرگ مرا در می یافت و به زندگی ام پایان می داد و من شاهد چنین روزی نبودم . امروز، گویا مادرم فاطمه زهرا علیهاالسلام ، پدرم علی علیه السلام و برادرم حسن مجتبی علیه السلام از دنیا رفته اند. ای یادگار گذشتگان و سرپرست بازماندگان ، تو چرا؟

امام حسین علیه السلام خواهرش زینب علیهاالسلام را دلداری داد و به وی فرمود: خواهرم ، کاری نما که شیطان ، حلم و بردباری را از تو نگیرد.

آن حضرت ، اشک های خواهرش را که چون باران از چشمش سرازیر بود با دست مبارک خود پاک کرد و به وی فرمود: خواهرم ، اگر پرنده قطا را به حال خود وا می گذاشتند، در لانه اش آسوده می خوابید.

در این هنگام ، بی تابی زینب علیهاالسلام بیشتر شد و عرض کرد: برادر جان ، معلوم است که تو خود را برای مرگ آماده کرده ای و با این کار، قلبم را مجروح و طاقتم را طاق کردی !
زینب علیه السلام از شدت ناراحتی و گریه ، به زمین افتاد و بیهوش شد. امام حسین علیه السلام که تلاش زیادی به عمل می آورد تا خواهرش را آرام کرده و به وی تسلی دهد، با بیهوشی خواهرش زینب علیهاالسلام مواجه گردید. آن حضرت بر صورت خواهرش آب پاشید و او را به هوش آورد و سپس به آرامی گفت : خواهرم ، آرام باش و از خدا بپرهیز و به اراده او خشنود باش و بدان که اهل زمین می میرند و آسمانی باقی نمی ماند و غیر خدا هر چه است ، نابود می شوند جز ذات پاک خدای متعال که موجودات را آفریده و مردم را مبعوث می سازد و یکتای بی همتا است ، هیچ چیز دیگری برقرار نخواهد ماند. جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله و پدر، مادر و برادرم از من بهتر بودند، همگی رفتند. بر من و هر مسلمانی لازم است از آنان پیروی کرده و به راه آنان برویم.

آن حضرت ، با بیانی شیوا و آرام بخش ، خواهرش را تسلی داد و وی را برای همیشه آرام نمود و به وی سفارش کرد که در شهادت آن حضرت و سایر جوانان بنی هاشم ، گریبان ندرد و صورت خود را نخراشد و بی تابی ننماید. آن گاه ، آن حضرت خواهرش را به خیمه من (امام زین العابدین علیه السلام ) آورد و خود به جانب یارانش رهسپار گردید.(219)


تنظیم امور خیمه گاه
امام حسین علیه السلام که تجربیات ارزنده ای از نبرد با دشمنان داشت ، با همان یاران اندک خود تمام جوانب جنگ و دفاع را ملحوظ می داشت و از پیش برای آن تصمیم بایسته و لازم را اتخاذ می کرد. آن حضرت ، برای دفاع بهتر و روان تر در برابر تهاجم احتمالی دشمن ، دستور داد که خیمه ها را به یکدیگر نزدیک کرده و به طناب های محکم آن ها را به هم پیوند دهند و در اطراف خیمه ها خندقی حفر کرده و آن ها را از خار و هیزم انباشته کند تا در هنگام هجوم دشمن از سه طرف آنان را با خندق هایی شعله ور مواجه کرده و از یک طرف با نیروهای تدافعی خویش در برابر دشمن ایستادگی کنند. این تصمیم و تدبیر آن حضرت ، بسیار اثر بخش و کارساز بود. زیرا بارها دسته هایی از اراذل و گروه های جنایت پیشه سپاه عمر بو سعد، قصد هجوم به خیمه گاه امام حسین علیه السلام را نمودند ولی با انبوهی از آتش مواجه شده و از کار خویش منصرف گردیدند.


عبادت و تهجد
شب عاشورا، به عنوان آخرین شب زندگانی امام حسین علیه السلام و یاران وفاداراش ، برای آنان بسیار مغتنم بود. آنان از این شب بیشترین و بهترین بهره های معنوی و عرفانی را به دست آوردند و تا بامدادان عاشورا به راز و نیاز، و مناجات ، نماز و قرائت قران پرداختند و روح و روان خود را با تهجد و شب زنده داری صیقل داده و برای شهادت در راه خدا آماده کردند.(220)


روز عاشورا
این روز، پر آوازه ترین روزهای سال و خاطره آمیزترین تاریخ بشری است . در ین روز بزرگ ، پای مردی ، فداکاری و سربلندی گروه اندکی از انسان های به خدا پیوسته و در برابر ده ها هزار مردان جنگی و جنایت پیشه به نمایش درآمد. این روز، روز فداکاری امام حسین علیه السلام و یاران باوفای وی می باشد و تا ابد به آنان تعلق خواهد داشت . در این روز، حوادث و رویدادهای مهمی در سرزمین کربلا به وقوع پیوست که برای همیشه در تاریخ انسان ها ثبت و درج خواهد ماند.

در این جا به طور گذرا به اهم رویدادهای روز عاشورا می پردازیم:


1- تنظیم سپاه
امام حسین علیه السلام پس از نماز صبح ، سپاه خویش را که متشکل از 32 تن سواره و 40 تن پیاده بودند، به سه دسته تقسیم کرد. دسته اول را در بخش میمنه ، دسته دوم را در بخش میسره و دسته ای را میان آن دو قرار داد. فرماندهی بخش میمنه را به ((زهیر بن قین )) و فرماندهی بخش میسره را به ((حبیب بن مظاهر)) واگذار کرد و خود در وسط دو سپاه مستقر شد و بیرق سپاه را به برادرش عباس بن علی علیه السلام معروف به قمر بنی هاشم سپرد و خیمه ها را در پشت سر قرار داد. عمر بن سعد نیز سپاهیان جنایت پیشه خود را به چند گروه تقسیم کرد. وی ، فرماندهی بخش میمنه را به عمر بن حجاج ، فرماندهی بخش میسره را به شمر بن ذی الجوشن ، فرماندهی سواره نظام را به عروه بن قیس و فرماندهی پیاده نظام را به شبث بن ربعی واگذار کرد. وی بیرق ، ننگین سپاه خود را به غلامش ((درید)) سپرد. دو سپاه در برابر یک دیگر صف آرایی کرده و برای آغاز نبرد سرنوشت ساز، لحظه شماری می کردند.


2- اندرزهای پیش از نبرد
امام حسین علیه السلام برای پیش گیری از نبرد و خون ریزی نیروهای دو طرف ، تلاش زیادی به عمل آورد و از هر راه ممکن می خواست از کشتار مسلمانان جلوگیری نماید و خون کسی بر زمین نریزد. ولی دشمن که مغرور از کثرت سپاه خود و قلت یاران امام علیه السلام بود، به هیچ صراطی مستقیم نبود و به هیچ پیشنهادی پاسخ مثبت و کار ساز نمی داند و خواهان تعیین تکلیف از راه نبرد و خون ریزی بود. امام حسین علیه السلام در روز عاشورا، برخی از یاران خود را به نزد سپاه دشمن فرستاد تا با آنان گفت و گو کرده و با بیان حقایق و واقعیت ها، آنان را از شرارت و جنایت منصرف کنند. آن حضرت ، خود نیز بارها برای اندرز سپاه کفر پیشه دشمن ، پا پیش نهاد و با بیان خطبه هایی روشن گر، آنان را به حفظ آرامش و عدم خون ریزی دعوت کرد و از جنگ و مبارزه بازداشت . (221)

ولی جز تعدادی اندک که از خواب غفلت بیدار شده و حقیقت را دریافتند و به سپاه آن حضرت پیوستند، بقیه آنان در ضلالت و گمراهی خویش باقی مانده و بر آغاز جنگ اصرار می کردند.


3 - پشیمانی حر بن یزید
حر بن یزید تمیمی که از فرماندهان جنگاور و دلیر عمر بن سعد بود و همو بود که در وهله نخست ، راه را بر امام حسین علیه السلام بست و او را به اجبار و اکراه به کربلا رهسپار گردانید گردانید: وقتی بزرگواری امام حسین علیه السلام و حقیقت خواهی وی را ملاحظه کرد و از سوی دیگر شاهد نیت های پلید عمر بن سعد و لشکریان عبیدالله بن زیاد و جنایت ها و ستم کاری های آنان بود، از خواب غفلت و دنیاطلبی بیدار شد و در خود احساس نگرانی و ندامت نمود و در وی دگرگونی شگفتی به وجود آمد. به طوری که یکباره سپاه کفر پیشه عمر بن سعد را ترک و به سوی خیمه گاه امام حسین علیه السلام رهسپار شد. حر به نزد امام حسین علیه السلام رفت و از آن حضرت در خواست عفو و بخشش نمود و از کردار و رفتارهای پیشین خود اظهار پشیمانی کرد. امام حسین علیه السلام با مهربانی تمام حر بن یزید را پذیرفت و از وی استقبال کرد و با رفتار خود موجب تقویت ایمان حر گردید.

حر برای روشن گری سپاه دشمن به سوی آنان برگشت و با معرفی خود و چگونگی هدایت یافتنش ، آنان را به راه خیر و سعادت و پیوستن به سپاه حقیقت جوی امام حسین علیه السلام دعوت کرد. (222)

دشمنان که از ملحق شدن حر به امام حسین علیه السلام بسیار نگران و ملتهب شده بودند، وی را سنگباران و تیر باران کرده و از نزدیک شدنش به نیروهای خود بازداشتند. حر به ناچار به سوی خیمه گاه امام حسین علیه السلام برگشت . پیوستن حر به سپاه امام حسین علیه السلام و سخنرانی وی برای سپاه عمر بن سعد در دفاع از امام حسین علیه السلام ، برای عمر بن سعد و دیگر جنگ افروزان دشمن بسیار گران و نگران کننده بود و تاثیر زیادی در نیروهای دشمن به وجود آورد.


4- هجوم سراسری
سپاه دشمن که از پیوستن حر و چند نفر دیگر به سپاه امام حسین علیه السلام احساس خطر و ریزش نیرو کرده و ادامه این وضعیت را به زیان خود می دید، فرمان حمله را صادر کرد. عمر بن سعد با رها کردن تیری به سوی سپاهیان امام حسین علیه السلام جنگ را به طور رسمی آغاز و سپاهیان نگون بخت خود را به نبرد و تهاجم ترغیب و تشویق کرد.

در اندک مدتی دو سپاه به یکدیگر نزدیک شده و با ابزارهای جنگی آن روز به نبرد پرداختند. در این نبرد، شگفتی تاریخ به وقوع پیوست و معادلات نظامی در هم ریخت ، و آن ، دفاع یک سپاه کمتر از صد نفر که برخی از آنان را نوجوانان و یا کهن سالان و سالخوردگان تشکیل می دادند، در برابر یک سپاه چند ده هزار نفری بود. این سپاه اندک ، با دلاوری و دلیری تمام از حیثیت و موجودیت خویش و اعتقادات و اصول مذهبی و سیاسی خود دفاع و پاسداری نموده و مغلوب دشمن نشدند.

هر یک از یاران امام حسین علیه السلام با ده ها تن از نیروهای دشمن به نبرد نابرابر و تن به تن پرداخت ولی هیچ گونه سستی و تردیدی در وی ملاحظه نمی شد و این روحیه بالای رزمی اعتقادی برای دشمن ، سنگین و کمر شکن بود. یاران امام حسین علیه السلام با سرافرازی ، به شرف شهادت نایل شده و یا با ادامه دلاوری ، دشمن را مستاصل و زمین گیر نمودند.

تصور دشمن در آغاز بر این بود که سپاه کم عده امام حسین علیه السلام در لحظات نخستین هجوم سراسری ، نابود شده و از هستی ساقط می شوند و غائله کربلا به راحتی پایان می پذیرد، ولی پس از درگیر شدن با آنان ، تازه فهمیدند که با کوهی استوار از ایمان و عقیده روبرو شدند و از میان بردن آنان ، کار آسانی نیست .

یاران امام حسین علیه السلام از بامداد تا عصر عاشورا نبرد را ادامه داده و تا آخرین قطره های خون خود از قیام امام حسین علیه السلام پاسداری کردند.

محدث قمی از محمد بن ابی طالب موسوی روایت کرده است که در این نبرد، پنجاه تن از یاران امام حسین علیه السلام به شهادت رسیدند.(223)


5 - نبرد انفرادی
دشمن که از نبرد سراسری و تهاجمی ، نتیجه ای نگرفته بود، به تدریج به سوی نبرد انفرادی روی آورد. زیرا اگر چه سپاه عمر بن سعد جملگی برای نبرد با امام حسین علیه السلام آمده بودند، ولی در میان آنان مردان زیادی بودند که جنگ با فرزند زاده رسول خدا صلی الله علیه و آله را روا نداشته و به اکراه و اجبار در سپاه عمر بن سعد قرار گرفته و بودند. بدین جهت در کار نبرد عمومی و هجوم سراسری تعلل نمی ورزیدند و عمر بن سعد را در رسیدن به مقاصد پلیدش ناکام گذاشته بودند.

گفتنی است که روی کرد به نبرد انفرادی ، برای سپاه کم تعداد امام حسین علیه السلام نیز خوش آیند و پسندیده تر بود. زیرا در این صورت هر یک از یاران امام علیه السلام می توانست با چندین نفر از سپاه بی انگیزه دشمن نبرد کند و دشمن را در موضع انفعالی قرار دهد. همین امر باعث طولانی تر شدن مبارزات گردید.

یاران امام حسین علیه السلام یکی از دیگری با انگیزه ایمان و اعتقاد، از آن حضرت اجازه رزم گرفته و وارد صحنه می شدند و سرانجام شرافتمندانه جام شهادت را سر می کشیدند. تعدادی از یاران امام علیه السلام تا پیش از ظهر عاشورا به همین نحو به شهادت رسیدند.


6- نماز ظهر عاشورا
به هنگام ظهر، یکی از یاران امام علیه السلام به نام ابوثمامه صیداوی ، آن حضرت را متوجه وقت نماز ظهر کرد. امام حسین علیه السلام که به نماز اهمیت ویژه ای می داد، دستور داد که جنگ را متوقف کرده و همگی به نماز پردازند.

پیشنهاد امام حسین علیه السلام مورد موافقت دشمن قرار نگرفت و آنان هم چنان به نبرد خود ادامه می دادند. امام حسین به ناچار، یکطرفه جنگ را متوقف کرد و با یاران اندک خود نماز ظهر را به صورت نماز خوف (نماز ویژه زمان جنگ ) به جای آورد. یاران آن حضرت دو دسته شده ، دسته ای به نماز امام علیه السلام اقتدا کرده و دسته ای دفاع می نمودند. امام دشمنان هیچ گونه ترحمی به امام علیه السلام و نمازگزاران نکرده و با رها کردن تیر، آنان را هدف قرار می دادند.

برخی از مدافعان امام حسین علیه السلام ، دشمن را از اطراف نماز گزاران پراکنده کرده و برخی دیگر خود را سپر تیرها قرار داده و مانع رسیدن آنها به وجود امام حسین علیه السلام می شدند. سعید بن عبدالله حنفی ، از جمله آنانی بود که خود را سپر امام علیه السلام قرار داد. وی هر تیری که به جانب امام حسین علیه السلام می آمد، خود را سپر آن می کرد و آن قدر در این راه ایستادگی کرد تا نماز امام علیه السلام به پایان رسید. در آن هنگام به زمین افتاد و به شرف شهادت نایل آمد. علاوه بر زخم شمشیر و نیزه ، از بدن این شهید دلاور، تعداد سیزده چوبه تیر یافتند.(224)


7- شهادت سایر یاران
پس از نماز، یاران امام حسین علیه السلام روحیه رزمی تازه ای یافته و به سوی دشمن هجوم آوردند. تمام یاران امام علیه السلام ، از جمله جوانان برومند بنی هاشم و فرزندان ، برادران ، برادرزادگان ، خواهر زادگان و عموزادگان آن حضرت به جهاد و دفاع پرداخته و به شهادت رسیدند.

نبرد دلاور مردانی چون زهیر بن قین ، نافع بن هلال ، مسلم بن عوسجه ، حبیب بن مظاهر، حر بن یزید و بریر بن خضیر از میان یاران امام حسین علیه السلام و شیرمردانی چون علی اکبر علیه السلام ، عباس بن علی علیه السلام ، قاسم بن حسین علیه السلام و عبدالله بن مسلم علیه السلام از جوانان بنی هاشم به یاد ماندنی و فراموش نشدنی است .

نبرد هر یک از آنان ، لرزه ای در ارکان سپاه کفر به وجود آورد و شهادت آنان تاثیر شکننده ای در وجود مبارک امام حسین علیه السلام پدید آورد.

به طوری که آن حضرت هنگامی که تنها شد و یک تنه با دشمن نبرد می کرد، به یاد یاران شهید خود می افتاد و گاهی به سوی آنان نظری می افکند و آنان را یاری می طلبید و می فرمود: ای عباس ، ای علی اکبر، ای قاسم، ای زهیر، ای حر کجایید؟


8- مبارزه و شهادت امام حسین علیه السلام
امام حسین علیه السلام پس از آن که همه یاران خود را از دست داد، بانوان عصمت پناه را در خیمه ای گرد آورد و آنان را تسلی و دلداری داد و به صبر و شکیبایی سفارش نمود و با قلبی شکسته از آنان خداحافظی کرد.

آن حضرت ، فرزندش امام زین العابدین علیه السلام را که در بیماری سختی به سر می برد، جانشین خویش قرار داد و با او نیز وداع کرد و آماده نبرد با دشمن گردید. امام حسین علیه السلام به تنهایی ، ساعاتی چند با دشمن مبارزه کرد و به هر طرف حمله می کرد گروهی را به هلاکت می رسانید.

هرگاه برای آن حضرت فرصتی به دست می آمد، به خیمه ها بر می گشت و با حضور خود، کودکان و زنان بی پناه را تسلی می داد و بار دیگر با آنان خداحافظی می کرد. شاید مقصود آن حضرت از تردد میان خیمه و میدان نبرد، برای آمادگی بیشتر بازماندگانش برای پذیرش شهادت آن حضرت بود. در یکی از خداحافظی ها، فرزند شیرخوار خود را جهت سیراب کردنش به سوی دشمن آورد و از آنها تقاضای آب برای فرزند شیرخوار خود کرد، ولی سپاه سنگ دل عمر بن سعد به فرزند شش ماهه او رحم نکرد و با هدف تیر قرار دادنش ، وی را در آغوش پدر غرقه به خون کرد.

امام حسین علیه السلام بدن غرقه به خون علی اصغر علیه السلام را به خیمه برگرداند و بار دیگر به مبارزه پرداخت . آن حضرت ، زخم های فراوانی را در میدان مبارزه متحمل شد، تا آن که بر اثر کثرت جراحات به زمین افتاد. در آن حال نیز دشمنان رهایش نکرده و با ابزارهای گوناگون ، از جمله تیر، نیزه ، شمشیر و سنگ بر بدنش ضرباتی وارد آوردند.

 سرانجام ، آن حضرت تاب و توان از کف داد و بر خاک گرم کربلا بر زمین افتاد و آماده مهمانی خدا گردید.

 شمر بن ذی الجوشن ، با قساوت تمام به سوی بدن خونین آن حضرت رفت ، در حالی که رمقی در بدن شریفش بود، سر مبارکش را از قفا جدا کرد و سر بریده را به خولی اصبحی تحویل داد تا به نزد عمر بن سعد منتقل کند.

 

شما اینجا هستید: خانه امام حسین الشهید(ع) قیام حق جویانه امام حسین(ع)