قرآنی و روایی

شخصیت های منفی در قرآن کریم/ 1. قابیل

شخصیت های منفی در قرآن کریم/1. قابیل
قال الله تعالی: ثُمّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاءوا السُّوأَی أَنْ كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ وَكَانُوا بِهَا يَسْتَهْزِئُونَ [1].

در ماه رمضان 1442 مطابق با فروردین و اردیبهشت 1400 تصمیم گرفتم به جای تبلیغ فیزیکی احکام و معارف دینی در مساجد و حسینیه ها، از طریق فضای مجازی فعالیتی داشته باشم. موضوعی که برای این منظور در نظر گرفتم، موضوع شخصیت های منفی در قرآن کریم است، که به خاطر رفتار و کردار زشت و ناپسند خود مورد سرزنش و طرد الهی قرار گرفتند و قرآن کریم داستان آنان را بدین جهت بیان نمود تا برای همگان در طول تاریخ بشریت عبرت و درس آموز باشد تا این ها مرتکب چنین رفتار و کرداری نگردند که به بدعاقبتی گرفتار شوند.

البته به خاطر اشتغالات علمی دیگر و فضای معنوی این ماه معظم توفیق، ممکن است تکمیل این پروژه را نداشته باشم و چند مورد را بیشتر نتوانم مطالعه و دسته بندی و آماده کنم، ولی با یاری خدا شروع می کنم و به هر مقداری توفیق شد امسال و اگر توفیق برای بقیه نشد، به سال های بعد حواله می دهم به شرط بقای عمر و سلامتی روح و جسم.


نخستین سوژه این مبحث از لحاظ ترتیب تاریخی، قابیل فرزند حضرت آدم(ع) است، که سرگذشت وی و علت بدنامی و طرد و لعن وی را ذیلا به استحضار می رسانم:

مورد اول: قابیل فرزند حضرت آدم(ع)
قابیل فرزند حضرت آدم(ع)، نخستین انسان از بنی آدم بود که در روی زمین مرتکب جنایت قتل نفس، آن هم قتل برادرش هابیل شد.
نظر به بزرگی جنایت قابیل و اهمیت این داستان در سرنوشت انسان، خداوند متعال به پیامبرش حضرت محمد(ص) خطاب فرمود که آن را برای مردم بیان کن، تا همگان بدانند که کشتن انسان بی گناه، جنایت بزرگ و مساوی با کشتن جمیع انسان ها است [2].
 پیش از بررسی این داستان، آیات مربوط به آن را که آیات 27 تا 31 سوره مائده است، با ترجمه نقل می کنم:
آیه 27: وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا وَلَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قَالَ لَأَقْتُلَنَّكَ،  قَالَ إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ.
ترجمه: و بخوان بر آن ها به حقیقت حکایت دو پسر آدم (قابیل و هابیل) را، که چون تقرب به قربانی جستند از یکی پذیرفته شد و از دیگری پذیرفته نشد. (قابیل به برادرش هابیل) گفت: البته تو را خواهم کشت. (هابیل) گفت: بی تردید خدا قربانی را از متقیان خواهد پذیرفت.
آیه 28: لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَيَّ يَدَكَ لِتَقْتُلَنِي مَا أَنَا بِبَاسِطٍ يَدِيَ إِلَيْكَ لِأَقْتُلَك، إِنِّي أَخَافُ اللَّهَ رَبَّ الْعَالَمِينَ.
ترجمه: اگر تو به کشتن من دست برآوری من هرگز به کشتن تو دست دراز نخواهم کرد، که من از خدای جهانیان می‌ترسم.
آیه 29: إِنِّي أُرِيدُ أَنْ تَبُوءَ بِإِثْمِي وَإِثْمِكَ فَتَكُونَ مِنْ أَصْحَابِ النّار وَذلِكَ جَزَاءُ الظَّالِمِينَ.
ترجمه: من خواهم که گناه (کشتن) من و گناه (مخالفت) تو هر دو به تو باز گردد تا تو اهل آتش جهنم شوی، که آن آتش جزای ستمکاران است.
آیه 30: فَطَوَّعَتْ لَهُ نَفْسُهُ قَتْلَ أَخِيهِ فَقَتَلَهُ فَأَصْبَحَ مِنَ الْخَاسِرِينَ.
ترجمه: آن گاه (پس از این گفتگو) هوای نفس او را بر کشتن برادرش ترغیب نمود تا او را به قتل رساند و بدین سبب از زیانکاران گردید.
آیه 31: فَبَعَثَ اللَّهُ غُرَابًا يَبْحَثُ فِي الْأَرْضِ لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُوَارِي سَوْءَةَ أَخِيهِ، قَالَ يَا وَيْلَتَا أَعَجَزْتُ أَنْ أَكُونَ مِثْلَ هَذَا الْغُرَابِ فَأُوَارِيَ سَوْءَةَ أَخِي، فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِينَ.
ترجمه: آن گاه خدا کلاغی را برانگیخت که زمین را به چنگال حفر نماید تا به او بنماید چگونه بدن مرده برادر را زیر خاک پنهان کند. (قابیل) گفت: وای (بر من) آیا من از آن عاجزترم که مانند این کلاغ باشم تا جسد برادر را زیر خاک پنهان کنم؟ پس (برادر را به خاک سپرد و) از این کار سخت پشیمان گردید.
امین¬الاسلام طبرسی در مجمع البیان، داستان آنان را بدین گونه نقل کرد: حضرت حوا(س) از حضرت آدم(ع) در هر شکم یک پسر و یک دختر به دنیا می¬آورد. دوقلوی شکم اول او عبارت بودند از قابیل و اقلیما. دوقلوی شکم دوم او عبارت بودند از هابیل و لبوذا(لوزا) و چون فرزندان وی بزرگ شده و به سن ازدواج رسیدند، خداوند متعال به حضرت آدم(ع) امر کرد که لوزا را به عقد ازدواج قابیل درآورد و اقلیما را به عقد ازدواج هابیل. حضرت آدم(ع) این امر را با آنان در¬میان گذاشت و هابیل رضایت خود را اعلام ولی قابیل امتناع نمود. چون اقلیما زیباتر از لوزا بود. قابیل به پدرش گفت این فرمان الهی نیست، تنها خواسته تو بوده است. خداوند امر کرد که آن دو برای تقرب الهی قربانی کنند. پس هر دو بر این تصمیم راضی شدند. پس در فردای آن روز، هابیل که دامدار بود از بین بهترین گوسفندان خود، از جهت شیر و روغن یکی را انتخاب و قابیل که زارع بود، از بین پست¬ترین محصولات زراعی خود مقداری برداشت و هر دو به بالای کوه صعود کرده و قربانی خود را در آن¬جا قرار دادند. پس آتش از آسمان فرود آمد و قربانی هابیل را فرا گرفت و به قربانی قابیل اصابت نکرد. در آن هنگام حضرت آدم(ع) غائب از نزد آنان بود و به امر پروردگار متعال، جهت زیارت خانه خدا به مکه رفته بود. قابیل گفت ای هابیل در دنیا لذتی نمی¬بینی، قربانی تو را قبول کرد و قربانی مرا قبول نکرد و تو می-خواهی خواهر مرا که زیبا است بگیری و خواهرت که زشت است به من بدهی! هابیل به قابیل گفت این چیزی بوده است که خدا حکایت(یا حکم) کرده است. پس قابیل با سنگ بر سرِ هابیل کوبید و او را به قتل رسانید [3].
اشاره به چند نکته لازم
 برای بررسی و واکاوی این داستان، لازم است به چند نکته اشاره شود:
1) گرچه قرآن کریم داستان دو فرزند حضرت آدم(ع) را مورد اشاره قرار داده است، ولی نام آنان را متذکر نشده است. طبرسی در مجمع البیان فرمود که اجماع بر آن است که آن دو از فرزندان صلبی حضرت آدم(ع) بوده¬اند، مگر حسن(بصری) که گفته است آنان، دو مرد از بنی¬اسرائیل می¬باشند [4].
بی¬تردید نظر حسن بصری و هر کسی که چنین نظری داشته باشد، باطل است. علامه طباطبایی در المیزان با سه دلیل فاسد بودن این دیدگاه را اثبات نمود [5]. علاوه بر آن، در روایات متعددی نام هابیل و قابیل برای آن دو ذکر شده است. از جمله، در فرازی از حدیث ابی¬حمزه از امام محمد باقر(ع) در تفسیر آیات فوق الذکر آمده است: ثُمَّ إِنَّ آدَمَ(ع) أَمَرَ هَابِيلَ وَ قَابِيلَ أَنْ يُقَرِّبَا قُرْبَاناً وَ كَانَ هَابِيلُ صَاحِبَ غَنَمٍ وَ كَانَ قَابِيلُ صَاحِبَ زَرْعٍ فَقَرَّبَ هَابِيلُ كَبْشاً مِنْ أَفَاضِلِ غَنَمِهِ وَ قَرَّبَ قَابِيلُ مِنْ زَرْعِهِ مَا لَمْ يُنَقَّ فَتُقُبِّلَ قُرْبَانُ هَابِيلَ وَ لَمْ يُتَقَبَّلْ قُرْبَانُ قَابِيلَ... [6].
بدین جهت، نام آن دو همان گونه که معروف و مشهور است، هابیل و قابیل می¬باشد، که نخستین فرزندان حضرت آدم(ع) و حضرت حوا(س) بوده¬اند.
2) از جهت سِنّ، آن گونه که طبرسی نقل کرده است، قابیل بزرگتر از هابیل بوده است، ولی از جهت ایمان و اخلاق به پایه هابیل نمی¬رسید. در روایتی از امام محمد باقر(ع) قایبل بدین گونه معرفی شده است:«أن قابیل لم یکن زاکی القلب» [7]. خودساخته و مهذب نفس نبوده و غیر از مجادله با هابیل، با پدرش حضرت آدم(ع) نیز مجادله و از وی ناشنوایی داشته است و به دنبال شرارت می گشت.
3) چون قرآن کریم به اصل داستان قابیل و هابیل اشاره نموده ولی به جزئیات آن نپرداخته است، مسلمانان در تفسیر آن به اختلاف افتادند.
اختلاف اصلی آنان در دو موضوع ذیل است:
الف: تعداد و چگونگی ازدواج فرزندان حضرت آدم(ع)
درباره تعداد فرزندان حضرت آدم(ع) ، در قرآن کریم عددی بیان نشده و حتی اشاره به نام آنان نگردیده است. بدین جهت مفسران شیعه و اهل سنت نظر واحدی ندارند.
از بین اهل سنت، جریر طبری سه نظر را ذکر کرده است:
1. صد و بیست فرزند، اعم از دختر و پسر
2. چهل پسر و دختر
3. بیست و پنج پسر و چهار دختر [8].
قاضی بیضاوی نیز در کتاب نظام التواریخ دربارۀ تعداد فرزندان حضرت آدم(ع) و حضرت حوا(س) گفت: حوا(س) هر نوبت که آبستن می‌شد پسری و دختری [توأمان] می‌آورد و مادۀ هر بطنی به نر بطنی دیگر دادی (و مادۀ بطنی با نر بطنی دیگر عقد بستی) وی در ادامه می‌نویسد: ایشان [حوا] را صد و بیست شکم فرزند آمد و قابیل پسر شکم چهارم است. بعد از هلاک هابیل به پنج سال، آدم را پسری آمد به یک شکم، او را شیث نام نهاد و فرمود که او بدل هابیل و پسری مبارک است و پیامبر خواهد شد [9]. طبق این نظر، حضرت آدم(ع) و حضرت حوا(س) دارای 239 فرزند بودند.
مفسران و مورخان شیعه نیز با استفاده از برخی روایات، نظرات گوناگونی را مطرح کرده¬اند. طبق روایتی که علامه مجلسی نقل کرد، تعداد فرزندان حضرت آدم(ع) به هزار می¬رسد: في خبر ابن الجهم أنه سأل المأمون الرضا (ع) عن معنى قوله الله تعالى: « فلما آتهما صالحا جعلا له شركاء فيها آتهما،« فقال الرضا(ع): إن حواء ولدت لآدم خمسمائة بطن في كل بطن ذكرا وانثى، وإن آدم وحواء عاهدا الله عزو جل ودعواه وقالا: « لئن آتيتنا صالحا لنكونن من الشاكرين * فلما آتيهما صالحا » من النسل خلق سويا بريئا من الزمانة والعاهة كان ما آتاهما صنفين: صنفا ذكرانا، وصنفا إناثا، فجعل الصنفان لله تعالى ذكره شركاء فيما آتاهما، ولم يشكراه كشكر أبويهما له عزوجل... [10]
وی در روایت دیگر از زراره از امام جعفر صادق(ع) روایت نمود که تعداد آنان 142 نفر بوده است: فقال: إن آدم (ع) ولد له سبعون بطنا في كل بطن غلام وجارية إلى أن قتل هابيل، فلما قتل قابيل هابيل جزع آدم على هابيل جزعا قطعه عن إتيان النساء، فبقي لا يستطيع أن يغشى حواء خمسمائة عام ، ثم تخلى ما به من الجزع عليه فغشي حواء فوهب الله له شيثا وحده ليس معه ثاني، واسم شيث هبة الله وهو أول وصي اوصي إليه من الآدميين في الارض، ثم ولد له من بعد شيث يافث ليس معه ثاني [11].
برخی نیز 40 فرزند [12] و برخی دیگر 120 فرزند را برای آن دو بیان کردند [13]
  اما درباره چگونگی ازدواج فرزندان حضرت آدم(ع) سه نظر مطرح است: 
1. چون افرادی برای ازدواج پسران حضرت آدم(ع) وجود نداشتند، به ناچار آنان با خواهران خود ازدواج کردند. در آیه¬ای از قران که فرمود« وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالًا كَثِيرًا و نِساءً » [14]،  همین معنا تداعی پیدا می¬کند. حرمت ازدواج برادر و خواهر مربوط به بعد از آنان بوده است.
علامه طباطبایی از قائلین این دیدگاه است که در تفسیر المیزان فرمود: أن الازدواج في الطبقة الأولى بعد آدم وزوجته أعني في أولادهما بلا واسطة إنما وقع بين الإخوة والأخوات ( ازدواج البنين بالبنات ) إذ الذكور والإناث كانا منحصرين فيهم يومئذ، ولا ضير فيه فإنه حكم تشريعي راجع إلى الله سبحانه فله أن يبيحه يوما ويحرمه آخر [15].
2. از آنان دو فرزند پسر به نام¬های قابیل و هابیل متولد شدند که قابیل با زنی از اجنه و هابیل با زنی از حورا ازدواج کردند. سپس فرزندان آنان با یکدیگر ازدواج نمودند و بدین طریق نسل انسان تکثیر شد. معاویه بن عمار روایتی از امام جعفر صادق(ع) نقل کرد که همین معنا را تداعی می¬کند. در فرازی از این روایت آمده است: فَقَالَ(ع) إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمَّا أَهْبَطَ آدَمَ وَ حَوَّاءَ إِلَى الْأَرْضِ وَ جَمَعَ بَيْنَهُمَا وَلَدَتْ حَوَّاءُ بِنْتاً فَسَمَّاهَا عَنَاقاً فَكَانَتْ أَوَّلَ مَنْ بَغَى عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ فَسَلَّطَ اللَّهُ عَلَيْهَا ذِئْباً كَالْفِيلِ وَ نَسْراً كَالْحِمَارِ فَقَتَلَاهَا ثُمَّ وُلِدَ لَهُ أَثَرَ عَنَاقَ قَابِيلُ بْنُ آدَمَ فَلَمَّا أَدْرَكَ قَابِيلُ مَا يُدْرِكُ الرَّجُلُ أَظْهَرَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ جِنِّيَّةً مِنْ وُلْدِ الْجَانِّ يُقَالُ لَهَا جُهَانَةُ فِي صُورَةِ الْإِنْسِيَّةِ فَلَمَّا رَآهَا قَابِيلُ وَمِقَهَا فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَى آدَمَ أَنْ زَوِّجْ جُهَانَةَ مِنْ قَابِيلَ فَزَوَّجَهَا مِنْ قَابِيلَ ثُمَّ وُلِدَ لآِدَمَ هَابِيلُ فَلَمَّا أَدْرَكَ هَابِيلُ مَا يُدْرِكُ الرَّجُلُ أَهْبَطَ اللَّهُ إِلَى آدَمَ حَوْرَاءَ وَ اسْمُهَا تُرْكُ الْحَوْرَاءِ فَلَمَّا رَآهَا هَابِيلُ وَمِقَهَا فَأَوْحَى اللَّهُ إِلَى آدَمَ أَنْ زَوِّجْ تُرْكاً مِنْ هَابِيلَ فَفَعَلَ ذَلِكَ فَكَانَتْ تُرْكُ الْحَوْرَاءِ زَوْجَةَ هَابِيلَ بْنِ آدَمَ الْخَبَرَ [16].
3. از حضرت آدم(ع) و همسرش حوا(س) تعدادی(به اختلاف) فرزند ذکور و اناث متولد شدند، که هابیل و قایبل دو فرزند ذکور آنان بودند. ازدواجی بین آنان واقع نشد، تا این که قتل هابیل توسط برادرش قابیل در غیاب پدر و مادرشان حضرت آدم(ع) و حضرت حوا(س) که به زیارت خانه خدا در مکه معظمه رفته بودند، واقع شد. بعد از آن حادثه مولمه غم و اندوه کل خانواده را فرا گرفت و بحث ازدواج و مسائل زناشویی به فراموشی سپرده شد. بعد از پانصد سال، دوباره بین حضرت آدم(ع) و همسرش حوا(س) آمیزش به عمل آمد و به تدریج فرزندانی متولد شدند. اولین آنان هبه الله جناب شیث و دومی یافث بودند. در زمانی که این دو فرزند به سنین ازدواج رسیدند، دو حورا از جانب خدا برای آنان فرستاده شد که یکی با شیث و دیگری با یافث ازدواج نمودند. سپس فرزندان آنان با یکدیگر ازدواج نموده و از این طریق نسل آنان در زمین پراکنده شد.
این دیدگاه برگرفته از روایت زراره از امام جعفر صادق(ع) که در سطور بالا مورد اشاره قرار گرفت. در بخشی از آن آمده است: فلما أدركا وأراد الله عزوجل أن يبلغ بالنسل ما ترون وأن يكون ما قد جرى به القلم من تحريم ما حرم الله عزوجل من لاخوات على الاخوة أنزل بعد العصر في يوم الخميس حوراء من الجنة اسمها بركة فأمر الله عزوجل آدم أن يزوجها من شيث فزوجها منه ، ثم نزل بعد العصر من الغد حوراء من الجنة اسمها منزلة  فأمر الله عزوجل آدم أن يزوجها من يافث فزوجها منه فولد لشيث غلام وولد ليافث جارية ، فأمر الله عزوجل آدم حين أدراكا أن يزوج بنت يافث من ابن شيث ، ففعل ذلك فولد الصفوة من النبيين والمرسلين من نسلهما ، ومعاذ الله أن ذلك على ما قالوا من الاخوة والاخوات [17].
از این دیدگاه این مفهوم به دست می آید که فرزندان حضرت آدم(ع) تا قبل از تولد جناب شیث، هیچکدام ازدواج نکرده و مجرد باقی بودند و به تدریج وفات یافتند و جناب هابیل هم به دست برادرش قابیل کشته شد.
4. فرزندان حضرت آدم(ع)، یعنی قابیل و هابیل با دخترانى از نژاد نسل دیگر که در روى زمین بوده¬اند ازدواج کردند، بعداً که فرزندان آنها با هم پسر عمو شدند زناشویى میان خود آنان صورت پذیرفت و این نظر را نیز بعضى از روایات تأیید مى کند، زیرا نسل آدم، نخستین انسان روى زمین نبوده، بلکه پیش از او نیز انسانهایى در زمین زندگى مى کرده اند.
نظر مختار آن است چون روایات با یکدیگر تعارض دارند، مرجع بین آن ها مطابقت با قرآن است. قول اول با آیه قرآن سازگارتر است. بدین جهت باید پذیرفت که نسل انسان¬ها از همین طریق تکثیر شده است. پذیرش آن استبعادی ندارد. زیرا اولا، قانون الهی بر حسب موضوع، تشریع می¬گردد. اگر در آن هنگام که غیر از حضرت آدم(ع) و حوا(س) و فرزندانشان،  کسی بر روی زمین زندگی نمی¬کرد، حرمت ازدواج برادر و خواهر تشریع می-گردید، نسل آنان تداوم نمی¬یافت و بعد از وفات آنان، کلاً منقرض می¬شد و حال آن که مشیت الهی بر این تعلق گرفته بود نسل آنان در روی زمین تکثیر شوند. ثانیا، ازدواج با جن و حورا و یا انسان¬های دیگر در روی زمین با این کلام خداوند متعال که فرمود« وَبَثَّ مِنْهُمَا رِجَالًا كَثِيرًا وَنِساءً»، سازگاری ندارد. ثالثا، اگر قابیل و هابیل با جن و حورا ازدواج می کردند، سایر فرزندان حضرت آدم(ع) با چه کسانی ازدواج می نمودند. جناب شیث نبی(ع) و یافث و دیگران.
ب: علت خصومت قابیل با هابیل
این مسئله که قابیل ناجوانمردانه برادرش  هابیل را کشت، قابل تردید نیست. قرآن کریم و تواتر روایات بر آن صحه می گذارد. ولی بحث مهم آن است که علت چنین تخاصمی که منجر به قتل هابیل شده است، چه بوده است؟
در این مسئله نیز نظر واحدی بین مفسران و تاریخ نگاران نیست. دو نظر بیشتر مورد توجه است:
1. نظری که علامه طبرسی در مجمع البیان ذکر کرده و در شماره اول این مقال بیان شده است. یعنی دعوا بر سر ازدواج با خواهر زیباتر بوده است. به این معنا قابیل چون با تصمیم پدرش حضرت آدم(ع) مبنی بر ازدواج قابیل با لوزا و ازدواج هابیل با اقلیما مخالفت نمود، کارشان به قربانی کردن محصولات و دسترنج آنان به میان آمد تا خدا بین آنان داوری کند. در این عرصه نیز قابیل شکست خورد و قربانی هابیل قبول شد. این حوادث حسادت و انتقامجویی را در قابیل زنده و او را وادار به حذف فیزیکی و قتل برادرش هابیل نمود.
2. علت ناراضیتی قابیل، بحث جانشینی حضرت آدم(ع) و مسئله خلافت بوده است. چون حضرت آدم(ع) به امر پروردگار متعال فرزند کوچکترش هابیل را برای این مقام صالح دانست، وی را به جانشینی خود و خلافت در روی زمین معرفی کرد. همین امر منجر به ناراحتی و عصبانیت قابیل شد و بنا بر قربانی کردن در پیشگاه خدا شد، که در آن عرصه نیز قابیل مردود و هابیل پذیرفته شد. در روایتی از امام جعفر صادق(ع) این مضمون به زیبایی بیان شده است: ثُمَّ أَوْحَی اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ إِلَی آدَمَ (علیه السلام) سَبَقَ عِلْمِی أَنْ لَا أَتْرُکَ الْأَرْضَ مِنْ عَالِمٍ یُعْرَفُ بِهِ دِیْنِی وَ أَنْ أُخْرِجَ ذَلِکَ مِنْ ذُرِّیَّتِکَ فَانْظُرْ إِلَی اسْمِیَ الْأَعْظَمِ وَ إِلَی مِیرَاثِ النُّبُوَّهًِْ وَ مَا عَلَّمْتُکَ مِنَ الْأَسْمَاءِ کُلِّهَا وَ مَا یَحْتَاجُ إِلَیْهِ الْخَلْقُ مِنَ الْأُثْرَهًِْ عَنِّی فَادْفَعْهُ إِلَی هَابِیلَ قَالَ فَفَعَلَ ذَلِکَ آدَمُ (علیه السلام) بِهَابِیلَ فَلَمَّا عَلِمَ قَابِیلُ ذَلِکَ مِنْ فِعْلِ آدَمَ (علیه السلام) غَضِبَ فَأَتَی آدَمَ (علیه السلام) فَقَالَ لَهُ یَا أَبَتِ أَلَسْتُ أَکْبَرَ مِنْ أَخِی وَ أَحَقَّ بِمَا فَعَلْتَ بِهِ فَقَالَ آدَمُ (علیه السلام) یَا بُنَیَّ إِنَّمَا الْأَمْرُ بِیَدِ اللَّهِ یُؤْتِیهِ مَنْ یَشَاءُ وَ إِنْ کُنْتَ أَکْبَرَ وُلْدِی فَإِنَّ اللَّهَ خَصَّهُ بِمَا لَمْ یَزَلْ لَهُ أَهْلًا فَإِنْ کُنْتَ تَعْلَمُ أَنَّهُ خِلَافُ مَا قُلْتُ وَ لَمْ تُصَدِّقْنِی فَقَرِّبَا قُرْبَاناً فَأَیُّکُمَا قُبِلَ قُرْبَانُهُ فَهُوَ أَوْلَی بِالْفَضْلِ مِنْ صَاحِبِهِ قَالَ وَ کَانَ الْقُرْبَانُ فِی ذَلِکَ الْوَقْتِ تَنْزِلُ نَارٌ فَتَأْکُلُهُ فَخَرَجَا فَقَرَّبَا قُرْبَاناً کَمَا ذَکَرَ اللَّهُ فِی کِتَابِهِ: وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبا قُرْباناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما وَ لَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قَالَ وَ کَانَ قَابِیلُ صَاحِبَ زَرْعٍ فَقَرَّبَ قَمْحاً نَسْیاً رَدِیئاً وَ کَانَ هَابِیلُ صَاحِبَ غَنَمٍ فَقَرَّبَ کَبْشاً سَمِیناً مِنْ خِیَارِ غَنَمِهِ فَأَکَلَتِ النَّارُ قُرْبَانَ هَابِیلَ وَ لَمْ تَأْکُلْ قُرْبَانَ قَابِیلَ فَأَتَاهُ إِبْلِیسُ لَعَنَهُ اللَّهُ فَقَالَ یَا قَابِیلُ إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ الَّذِی أَنْتَ فِیهِ لَیْسَ بِشَیْءٍ لِأَنَّهُ إِنَّمَا أَنْتَ وَ أَخُوکَ فَلَوْ وُلِدَ لَکُمَا وَلَدٌ وَ کَثُرَ نَسْلُکُمَا افْتَخَرَ نَسْلُهُ عَلَی نَسْلِکَ بِمَا خَصَّهُ بِهِ أَبُوکَ وَ لِقَبُولِ النَّارِ قُرْبَانَهُ وَ تَرْکِهَا قُرْبَانَکَ وَ إِنَّکَ إِنْ قَتَلْتَهُ لَمْ یَجِدْ أَبُوکَ بُدّاً مِنْ أَنْ یَخُصَّکَ بِمَا دَفَعَهُ إِلَیْهِ قَالَ فَوَثَبَ قَابِیلُ إِلَی هَابِیلَ فَقَتَلَهُ [18].
البته روایات دیگری نیز وجود دارد که بحث لجاجت قابیل و ردّ قربانی وی بیان شده است، بدون این که هیچ اشاره¬ای به ازدواج وی و برادرش هابیل و یا بحث امامت و جانشینی حضرت آدم(ع) مطرح شده باشد. متن این روایت طولانی است، در فراز اول آن آمده است: عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْفُضَيْلِ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى عَهِدَ إِلَى آدَمَ(ع) أَنْ لَا يَقْرَبَ هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَلَمَّا بَلَغَ الْوَقْتُ الَّذِي كَانَ فِي عِلْمِ اللَّهِ أَنْ يَأْكُلَ مِنْهَا نَسِيَ فَأَكَلَ مِنْهَا وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلی آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً فَلَمَّا أَكَلَ آدَمُ ع مِنَ الشَّجَرَةِ أُهْبِطَ إِلَى الْأَرْضِ فَوُلِدَ لَهُ هَابِيلُ وَ أُخْتُهُ تَوْأَمٌ وَ وُلِدَ لَهُ قَابِيلُ وَ أُخْتُهُ تَوْأَمٌ ثُمَّ إِنَّ آدَمَ ع أَمَرَ هَابِيلَ وَ قَابِيلَ أَنْ يُقَرِّبَا قُرْبَاناً وَ كَانَ هَابِيلُ صَاحِبَ غَنَمٍ وَ كَانَ قَابِيلُ صَاحِبَ زَرْعٍ فَقَرَّبَ هَابِيلُ كَبْشاً مِنْ أَفَاضِلِ غَنَمِهِ وَ قَرَّبَ قَابِيلُ مِنْ زَرْعِهِ مَا لَمْ يُنَقَّ فَتُقُبِّلَ قُرْبَانُ هَابِيلَ وَ لَمْ يُتَقَبَّلْ قُرْبَانُ قَابِيلَ.... [19].
نظر مختار آن است، بحث ازدواج قابیل و هابیل با خواهرانشان و یا با جنیه و حوریه، ارتباطی به تخاصم و قربانی کردن آن دو نداشته است. آن چه که موجب شد قابیل به سمت شرارت و فتنه انگیزی برود، بحث جانشینی حضرت آدم(ع) بوده و دعوای وی با هابیل زمانی اتفاق افتاد که حضرت آدم(ع) و همسرش حوا(س) برای زیارت خانه خدا در مکه معظمه به سر می بردند. نه داستان ازدواج با خواهر یکدیگر که طبرسی و دیگران نقل کرده اند. به احتمال زیاد این گونه داستان¬سرایی¬ها از اسرائیلیات سرچشمه گرفته و در منابع اسلامی رسوخ نموده است.
شاهد این قول آن است که قابیل بعد از شهادت هابیل و رحلت حضرت آدم(ع) به سراغ هبة الله که جانشین منصوب حضرت آدم(ع) بود، رفت و از وی درخواست نمود که معرفت و علمی که باعث شده وی جانشین پدر گردد، به او بیاموزد و در غیر این صورت او را نیز مثل هابیل می¬کشد. در روایتی از امام جعفر صادق(ع) آمده است: عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ: إِنَّ قَابِيلَ أَتَى هِبَةَ اللَّهِ(ع) فَقَالَ إِنَّ أَبِي قَدْ أَعْطَاكَ الْعِلْمَ الَّذِي كَانَ عِنْدَهُ وَ أَنَا كُنْتُ أَكْبَرَ مِنْكَ وَ أَحَقَّ بِهِ مِنْكَ وَ لَكِنْ قَتَلْتُ ابْنَهُ فَغَضِبَ عَلَيَّ فَآثَرَكَ بِذَلِكَ الْعِلْمِ عَلَيَّ وَ إِنَّكَ وَ اللَّهِ إِنْ ذَكَرْتَ شَيْئاً مِمَّا عِنْدَكَ مِنَ الْعِلْمِ الَّذِي وَرَّثَكَ أَبُوكَ لِتَتَكَبَّرَ بِهِ عَلَيَّ وَ لِتَفْتَخِرَ عَلَيَّ لَأَقْتُلَنَّكَ كَمَا قَتَلْتُ أَخَاكَ فَاسْتَخْفَى هِبَةُ اللَّهِ بِمَا عِنْدَهُ مِنَ الْعِلْمِ لِتَنْقَضِيَ دَوْلَةُ قَابِيلَ وَ لِذَلِكَ يَسَعُنَا فِي قَوْمِنَا التَّقِيَّةُ لِأَنَّ لَنَا فِي وُلْدِ آدَمَ أُسْوَةً الْخَبَرَ [20].
جناب شیث از ترس این که مبادا قابیل تهدیدش را عملی کند و وی را مثل هابیل بکشد، منکر چنین علم و معرفت و جانشینی پدر شد و تا زمانی که قابیل زنده بود، تقیه در پیش گرفت و اظهار جانشینی حضرت آدم(ع) نمی نمود.
تقیه ای که شیعیان در برابر ملحدان و دشمنان کینه جو در پیش می گیرند، تأسی از جد اعلایشان جناب شیث نبی است.
انگیزه شرارت قابیل
از این که چه عاملی باعث شد که قابیل اقدام به جنایت قتل هابیل کند، در قرآن کریم اشاره ای به آن نشده است، ولی در روایات علت آن حسادت نسبت به هابیل بوده است. البته طبق قول کسانی که ناراحتی و عصبانیت وی را به خاطر ازدواج هابیل با اقلیما دانسته¬اند، حسادت وی برای عدم ازدواج با خواهر خود بود، ولی بنا بر دیگاه کسانی که عصبانیت وی به خاطر جانشینی و امامت هابیل بوده است و همین، نظر مختار و حق است، انگیزه شرارت وی حسادت نسبت به مقام هابیل بوده است. به هر صورت، در روایات متعددی انگیزه شرارت وی حسادت بیان شده است. از جمله در روایتی از امام جعفر صادق(ع) آمده: أُصـُولُ الْكُفْرِ ثَلَاثَةٌ: الْحِرْصُ وَ الِاسْتِكْبَارُ وَ الْحَسَدُ. فَأَمَّا الْحِرْصُ فَإِنَّ آدَمَ (ع) حـِيـنَ نـُهـِيَ عَنِ الشَّجَرَةِ، حَمَلَهُ الْحِرْصُ عَلَى أَنْ أَكَلَ مِنْهَا، وَ أَمَّا الِاسْتِكْبَارُ، فَإِبْلِيسُ حَيْثُ أُمِرَ بِالسُّجُودِ لادَمَ فَأَبَى، وَ أَمَّا الْحَسَدُ فَابْنَا آدَمَ حَيْثُ قَتَلَ أَحَدُهُمَا صَاحِبَهُ [21]؛ یعنی پایه¬های اصل کفر سه چیز است: حرص، استکبار و حسادت. پس حرص، زمانی محقق شد که حضرا آدم(ع) از تناول یک درخت نهی شده بود، ولی حرص او را وادار کرد که از آن تناول کند. اما استکبار، پس زمانی محقق شد که ابلیس امر به سجده حضرت آدم(ع) شد، ولی او خودبزرگی بینی کرد و از سجده وی امتناع نمود. اما حسد، زمانی محقق گردید که دو فرزند حضرت آدم(ع)، یکی از آن دو، دیگری را به قتل رسانید.
قابل توجه است، اساس هر سه پایه کفر در بحث حضرت آدم(ع) به عنوان نخستین انسان نسل حاضر محقق گردید. اولی درباره خود آدم(ع) و همسرش حوا(س) که منجر به اخراج آنان از بهشت گردید. دوم درباره ابلیس پدر شیطان که از فرمان خداوند متعال در سجده بر آدم(ع) به عنوان بهترین و شریفترین مخلوق الهی، سر باز زد و خود را برای همیشه محروم و مطرود درگاه الهی کرد. سوم، مربوط به فرزندان حضرت آدم(ع) است، که به خاطر آزادی و انتخاب و اختیاری که خداوند متعال در نهاد آنان(و همه انسان¬ها) نهاده بود، یکی راه هدایت و ایمان را در پیش گرفت و دیگری راه ضلالت و معصیت و گناه لایغفر قتل نفس را.
به هر روی، از یکسو آتش حسد هر دم در دل قابیل زبانه مى‌کشید و او را به انتقام‌جوئى وادار مى‌کرد و از سوى دیگر، عاطفه برادرى و عاطفه انسانى و تنفّر ذاتى از گناه و ظلم و بیدادگرى و قتل نفس، او را از این جنایت باز مى‌داشت. ولى سرانجام نفس سرکش، آهسته، آهسته بر عوامل بازدارنده چیره شد و وجدان بیدار و آگاه او را رام و به زنجیر کشید و براى کشتن برادر آماده ساخت.
اینها برای ما انسان ها که از نسل همان حضرت آدم(ع) هستیم باید عبرت¬آور و درس¬آموزش باشد. حرص، تکبر و حسد، در نهاد همه وجود دارد، ولی وجودشان تکوینی نیست. می¬توان با ایمان استوار و صلابت در دین و معنویت همه آن¬ها را از خود دور کرد و می¬توان با پیروی از شیطان متصف آن¬ها شد و راه گناهکاران را انتخاب و به مانند ابلیس و قابیل از زیانکاران شد.
منطق هابیل در برابر زورگویی قابیل
قابیل هنگامی که در مسئله قربانی مردود شد و از محاجه با هابیل درمانده و چیزی برای اثبات نظر خود نداشت، اقدام به تهدید کرد و به برادرش گفت تو را می¬کشم. ولی هابیل هیچ¬گاه از منطق و صراط مستقیم الهی بیرون نمی¬رفت و در برابر تهدیدات قابیل تحریک نمی¬شد، بلکه با صداقت و منطقی استوار فرمود: لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَيَّ يَدَكَ لِتَقْتُلَنِي مَا أَنَا بِبَاسِطٍ يَدِيَ إِلَيْكَ لِأَقْتُلَك، إِنِّي أَخَافُ اللَّهَ رَبَّ الْعَالَمِينَ. إِنِّي أُرِيدُ أَنْ تَبُوءَ بِإِثْمِي وَإِثْمِكَ فَتَكُونَ مِنْ أَصْحَابِ النّار وَذلِكَ جَزَاءُ الظَّالِمِينَ [22]؛ یعنی، اگر تو به کشتن من دست برآوری، من هرگز به کشتن تو دست دراز نخواهم کرد، که من از خدای جهانیان می‌ترسم. من خواهم که گناه (کشتن) من و گناه (مخالفت) تو هر دو به تو باز گردد تا تو اهل آتش جهنم شوی، که آن آتش جزای ستمکاران است.
هابیل نمی¬خواست در صحنه¬ای که قابیل به وجود می¬آورد وارد شود و در گرداب وی شنا کند، ولی به وی گوش¬زد کرد که اگر او اقدام به قتل کند، هم گناه قتل او و هم مخالفت از فرمان الهی بر عهده وی خواهد بود و همین موجب می¬گردد که در روز قیامت از اصحاب آتش(و از جهنمیان) باشد و سزای ستمگران و زورگویان آتش جهنم است.
اگر به جای زورگویی و استبداد به رأی، همه انسان¬ها تلاش کنند که از حق و منطق پیروی کنند، بی¬تردید بسیاری از جنایت¬ها و ارتکابات حرام به وجود نمی¬آید. بلی، ممکن است یک طرف به خاطر ایستادگی در راه حق، مال و جان خودش را بدهد و طرف مقابل در ظاهر به پیروزی برسد، ولی لذت این پیروزی ظاهری نه در دنیا برای او سودمند است و نه در آخرت. خسر الدنیا و الأخره شدن، معنایش همین است. نمونه بارز آن قابیل در زورگویی به هابیل، یزید در زورگویی به امام حسین(ع) و ترامپ در زورگویی و شهادت سرداردل¬ها حاج قاسم سلیمانی است.
مال و جان خودش را بدهد و طرف مقابل در ظاهر به پیروزی برسد، ولی لذت این پیروزی ظاهری نه در دنیا برای او سودمند است و نه در آخرت. خسر الدنیا و الأخره شدن، معنایش همین است. نمونه بارز آن همین زورگویی قابیل به برادرش هابیل، یزید در زورگویی به امام حسین(ع) و ترامپ در زورگویی و شهادت سرداردلها حاج قاسم سلیمانی است. قرآن کریم به چنین کسانی که به ناحق توسط ستمگران کشته می شوند، زنده می نامد و می فرماید: وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ [23].
سرگردانی قابیل پس از قتل هابیل
هنگامی که قابیل برادرش هابیل را به قتل رسانید، او را در جایی گذاشت و از دور مراقبت می کرد چه اتفاقی بعد از آن واقع می گردد، چون تا آن زمان مرگ و میری را مشاهده نکرده بود. از سوی دیگر پدر و مادرش نیز نزد وی حاضر نبوده و برای زیارت خانه خدا به مکه معظمه رفته بوند و شخص دانایی نبود که از وی بپرسد با پیکر بی جان هابیل چه کند؟ ولی بعد از مدتی مشاهده کرد که حیوانات درنده به طرف جنازه هابیل هجوم آوردند. ترسید که جنازه وی را بخورند و بدین جهت آن را به دوش کشید و از این جا به آن جا و یا از این غار به غار دیگر می برد. اما با تهدید دیگر مواجه شد و آن پرنده های لاشخوری بودند که بالای سرشان به پرواز در آمده بودند و مترصد حمله به جنازه هابیل بودند. قابیل کاملا مستأصل و سرگردان بود تا این که خداوند متعال کلاغ را مامور درس آموزی وی کرد. انسان بدبختی که از درس آموزی پیامبر و اولیاء الله می گریزد، لیاقتش همان است که از حیوان چون کلاغ چیزی بیاموزد. قرآن کریم این مسئله را به زیبایی بیان نمود: فَبَعَثَ اللَّهُ غُرَابًا يَبْحَثُ فِي الْأَرْضِ لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُوَارِي سَوْءَةَ أَخِيهِ، قَالَ يَا وَيْلَتَا أَعَجَزْتُ أَنْ أَكُونَ مِثْلَ هَذَا الْغُرَابِ فَأُوَارِيَ سَوْءَةَ أَخِي، فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِينَ [24]؛ یعنی، آن گاه خدا کلاغی را برانگیخت که زمین را به چنگال حفر نماید تا به او بنماید چگونه بدن مرده برادر را زیر خاک پنهان کند. (قابیل) گفت: وای (بر من) آیا من از آن عاجزترم که مانند این کلاغ باشم تا جسد برادر را زیر خاک پنهان کنم؟ پس (برادر را به خاک سپرد و) از این کار سخت پشیمان گردید.
گر چه قرآن کریم به یک کلاغ اشاره نموده که با چنگال خود زمین را حفر می کرد، ولی از برخی روایات دانسته می شود که دو کلاغ به جنگ یکدیگر رفتند و یکی زورش بیشتر بود آنقدر با نوک و چنگال خود به دیگری زد که وی را از پای درآورد و سپس با چنگال خود زمین را کاوید و مقداری آن را حفر و جسد کلاغ مرده را در آن گذاشت و خاک را بر سرش ریخت.
قابیل که شاهد ماجرای کلاغ بود، پی برد که او نیز می تواند همین کار را بکند. بدین جهت زمین را حفر و جنازه هابیل را در آن دفن کرد. از این طریق، سرپوشی بر جنایت خود نهاد و هنگامی که به نزد پدرش حضرت آدم(ع) رفت، پدر از وی پرسید چرا تنها آمدی، پس هابیل کجاست؟ او پاسخ نامناسبی داد و گفت مگر مرا مراقب او قرار داده بودی؟ من چه می دانم که او کجاست؟
گناه، راه گناه بعدی را هموار می کند. چون قابیل مرتکب کشتن برادر و قتل نفس گردید، دروغ گفتن برایش آسان شد. کسی که دروغ بگوید، گناهان دیگر نیز برایش آسان می گردد.
پشیمانی قابیل
قابیل بعد از کشتن هابیل و دفن وی از کرده خود پشیمان شد و پشیمانی وی را قرآن کریم مورد تأیید قرار داد« فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِينَ [25]»، ولی چند مطلب درباره پشیمانی وی محتمل است:
1. پشیمانی وی به خاطر گناهی بود که مرتکب شد و برادرش را ناجوانمردانه به قتل رسانید.
2. به خاطر دفن نکردن جسد برادر قبل از مشاهده عمل کلاغ بوده است. به این معنا چطور خوب نیندیشیده بود که با جسد برادر چه بکند، تا کلاغی بیاید او را آموزش دهد؟
2. واقعا از قتل برادرش پشیمان شد، ولی پشیمانی و ندامت وی ادامه نیافت و بعد از مدتی دوباره به شرارت و فتنه انگیزی خود ادامه داد.
طبرسی در مجمع البیان نیز این تردید را به شکل دیگر بیان کرد: ولکن لم یندم علی الوجه الذی یکون توبة کمن یندم علی الشرب، لأنه یصدعه فلذلک لم یقبل ندمه عن الجبائی و قیل من النادمین علی حمله لا علی قتله من النادمین علی موت اخیه، لا علی ارتکاب الذنب [26].
علامه طباطبائی در المیزان فرمود:«فاصبح من النادمین» اشاره به پشیمانی قاتل بر دفن نکردن جسد برادر است و احتمال هم دارد گفته شود: منظور پشیمانی بر اصل قتل است و بعید هم نیست [27].
نظر مختار آن است که قابیل از قتل برادرش هابیل نادم و پشیمان شد، ولی پشیمانی وی نه به خاطر ارتکاب گناه و مظلومیت هابیل، بلکه بدان جهت بود که وی با این حادثه، دیگر نزد پدر و مادر و سایر برادران و خواهران و فرزندان آنان بدنام و مورد لعن قرار گرفته و موقعیت خود را از دست داده است.
ادامه ناسازگاری قابیل
قابیل در آغاز تصور می کرد با کشتن هابیل و حذف فیزیکی وی، زمینه را برای ریاست خود مهیا و یکه تاز میدان می گردد، ولی بعد از ارتکاب قتل، منفور حضرت آدم(ع) و خانواده او گردید. دیگری کسی به او بها نمی داد و از چشم همه افتاد.
حضرت آدم(ع) که قصد داشت هابیل را جانشین خود و پیامبر بعد از خود اعلام نماید، بعد از قتل او تا مدتی با همسرش همبستر نشد، تا به این علم رسید که اگر فرزند صالحی به دنیا نیاورد، بعد از او زمین از حجت خدا خالی می ماند. بدین جهت مجددا روابط زناشویی را از سرگرفت و خداوند متعال چند فرزند دیگر به او عطا کرد، که یکی از آنان جناب شیث بود که حضرت آدم(ع) او را به امر پروردگار وصی خود و پیامبر بعد خود انتخاب و به همه بازماندگان اعلام فرمود [28].
بعد از رحلت حضرت آدم(ع)، قابیل از این ماجرا ناراحت بود. چون او فرزند ارشد حضرت آدم(ع) بود، ولی منصوب به جانشینی نشد. ولی شیث در حالی که فرزند کوچکتر بود به این مقام نایل آمد. بدین جهت روزی شیث را گیر آورد و به او گفت تو چه علمی داری که پدرمان تو را به خاطر آن علم(علم اسمای الهی) به پیامبری برگزید و به من بیاموز تا من نیز به این مقام برسم.
شیث ترسید اگر علم را به او نیاموزد، ممکن است او را مثل هابیل به قتل رساند، بدین جهت تقیه نمود و فرمود من علم خاصی ندارم. البته نمی توانست آن علم را به او بیاموزد، چون قابیل ظرفیت و لیاقت علم اسمای الهی را نداشت.  کلینی در کافی این داستان را از امام محمد باقر(ع) نقل نمود:... ُمَّ إِنَّ هِبَةَ اللَّهِ لَمَّا دَفَنَ أَبَاهُ أَتَاهُ قَابِيلُ فَقَالَ يَا هِبَةَ اللَّهِ إِنِّي قَدْ رَأَيْتُ أَبِي آدَمَ قَدْ خَصَّكَ مِنَ الْعِلْمِ بِمَا لَمْ أُخَصَّ بِهِ أَنَا وَ هُوَ الْعِلْمُ الَّذِي دَعَا بِهِ أَخُوكَ هَابِيلُ فَتُقُبِّلَ قُرْبَانُهُ وَ إِنَّمَا قَتَلْتُهُ لِكَيْلَا يَكُونَ لَهُ عَقِبٌ فَيَفْتَخِرُونَ عَلَى عَقِبِي فَيَقُولُونَ نَحْنُ أَبْنَاءُ الَّذِي تُقُبِّلَ قُرْبَانُهُ وَ أَنْتُمْ أَبْنَاءُ الَّذِي تُرِكَ قُرْبَانُهُ فَإِنَّكَ إِنْ أَظْهَرْتَ مِنَ الْعِلْمِ الَّذِي اخْتَصَّكَ بِهِ أَبُوكَ شَيْئاً قَتَلْتُكَ كَمَا قَتَلْتُ أَخَاكَ هَابِيلَ فَلَبِثَ هِبَةُ اللَّهِ وَ الْعَقِبُ مِنْهُ مُسْتَخْفِينَ بِمَا عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ وَ الْإِيمَانِ وَ الِاسْمِ الْأَكْبَرِ وَ مِيرَاثِ النُّبُوَّةِ وَ آثَارِ عِلْمِ النُّبُوَّةِ حَتَّى بَعَثَ اللَّهُ نُوحاً ع وَ ظَهَرَتْ وَصِيَّةُ هِبَةِ اللَّهِ حِينَ نَظَرُوا فِي وَصِيَّةِ آدَمَ ع فَوَجَدُوا نُوحاً ع نَبِيّاً قَدْ بَشَّرَ بِهِ آدَمُ ع فَآمَنُوا بِهِ وَ اتَّبَعُوهُ وَ صَدَّقُوهُ وَ قَدْ كَانَ آدَمُ ع وَصَّى هِبَةَ اللَّهِ أَنْ يَتَعَاهَدَ هَذِهِ الْوَصِيَّةَ عِنْدَ رَأْسِ كُلِّ سَنَةٍ فَيَكُونَ يَوْمَ عِيدِهِمْ فَيَتَعَاهَدُونَ نُوحاً وَ زَمَانَهُ الَّذِي يَخْرُجُ فِيهِ [29]
صاحب مستدرالوسائل نیز این داستان را از قطب الدین راوندی بدین گونه نقل نمود: الْقُطْبُ الرَّاوَنْدِيُّ فِي قِصَصِ الْأَنْبِيَاءِ، بِإِسْنَادِهِ إِلَى الصَّدُوقِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ الْوَلِيدِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْخَطَّابِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ جَابِرٍ عَنْ عَبْدِ الْحَمِيدِ بْنِ أَبِي الدَّيْلَمِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ قَابِيلَ أَتَى هِبَةَ اللَّهِ ع فَقَالَ إِنَّ أَبِي قَدْ أَعْطَاكَ الْعِلْمَ الَّذِي كَانَ عِنْدَهُ وَ أَنَا كُنْتُ أَكْبَرَ مِنْكَ وَ أَحَقَّ بِهِ مِنْكَ وَ لَكِنْ قَتَلْتُ ابْنَهُ فَغَضِبَ عَلَيَّ فَآثَرَكَ بِذَلِكَ الْعِلْمِ عَلَيَّ وَ إِنَّكَ وَ اللَّهِ إِنْ ذَكَرْتَ شَيْئاً مِمَّا عِنْدَكَ مِنَ الْعِلْمِ الَّذِي وَرَّثَكَ أَبُوكَ لِتَتَكَبَّرَ بِهِ عَلَيَّ وَ لِتَفْتَخِرَ عَلَيَّ لَأَقْتُلَنَّكَ كَمَا قَتَلْتُ أَخَاكَ فَاسْتَخْفَى هِبَةُ اللَّهِ بِمَا عِنْدَهُ مِنَ الْعِلْمِ لِتَنْقَضِيَ دَوْلَةُ قَابِيلَ وَ لِذَلِكَ يَسَعُنَا فِي قَوْمِنَا التَّقِيَّةُ لِأَنَّ لَنَا فِي وُلْدِ آدَمَ أُسْوَةً الْخَبَرَ [30].
ازدیاد نسل حضرت آدم(ع)
اطلاعات دقیقی در این خصوص در منابع معتبر ذکر نشده است. طبرسی در مجمع البیان از سالم بن ابی جعد نقل کرد که فرزندان حضرت آدم(ع) از دو طریق زیاد شدند: یکی از طریق قابیل و دیگری از شیث نبی [31].
ولی این دیدگاه نمی تواند مورد تایید باشد. چون در نقل های مختلفی آمده که جناب حوا(س) چندین شکم بچه دوقلو به دنیا آورده و این ها بعدها با یکدیگر ازدواج کردند. چون بحث قتل هابیل توسط قابیل و یا نصب شیث به پیامبری پیش آمد، این چند نفر در تاریخ مطرح شدند. ولی فرزندان حضرت آدم(ع) زیاد بودند. دلیلی وجود ندارد که هابیل هم فرزندی نداشته است.
علامه مجلسی در حیوه القلوب درباره تعداد فرزندان حضرت آدم(ع) فرمود: روایت کرده اند که در وقت وفات آن حضرت چهل هزار کس از فرزندان و فرزندزادگان او بهم رسیده بودند [32]. پیدا است همه آنان نمی توانند از نسل قابیل و شیث باشند.
بدکرداری قابیل
قابیل چه در زمان پدرش حضرت آدم(ع) و چه بعد از وفات وی، هیچگاه در صراط مستقیم نبود. او با شیطان همراز و همرأی بود. هنگامی که آتش، قربانی هابیل را بلعید و از او قبول کرد، قابیل به جای تنبه و خودسازی، در همان مکانِ آتش در بالای کوه، اتاقکی ساخت و آتشخانه خود قرار داد و آتش را سجده می کرد تا قربانی وی را قبول کند. کلینی در روایتی از امام محمد باقر(ع) آن داستان را بدین گونه تصیف کرد: ... وَ كَانَ الْقُرْبَانُ تَأْكُلُهُ النَّارُ فَعَمَدَ قَابِيلُ إِلَى النَّارِ فَبَنَى لَهَا بَيْتاً... [33].
بعد مرتکب جنایت قتل برادرش شد و بعد از رحلت حضرت آدم(ع) نیز مزاحمت هایی برای جناب شیث نبی به وجود می آورد. امام جعفر صادق(ع) وضعیت وی بعد رحلت حضرت آدم(ع) را بدین صورت بیان فرمود: لَمَّا مَاتَ آدَمُ شَمِتَ بِهِ إِبْلِيسُ وَ قَابِيلُ- فَاجْتَمَعَا فِي الْأَرْضِ فَجَعَلَ إِبْلِيسُ وَ قَابِيلُ- الْمَعَازِفَ وَ الْمَلَاهِيَ شَمَاتَةً بِآدَمَ ع- فَكُلُّ مَا كَانَ فِي الْأَرْضِ مِنْ هَذَا الضَّرْبِ- الَّذِي يَتَلَذَّذُ بِهِ النَّاسُ فَإِنَّمَا هُوَ مِنْ ذَلِكَ [34]. قابیل و شیطان بعد از رحلت حضرت آدم(ع) او را شماتت و بدگویی می کردند و راه بطالت و فساد را ترویج می کردند.
طبق نقلی وی از خانواده حضرت آدم(ع) مطرود و به همراه همسر و فرزندانش به طرف عدن در سرزمین یمن رفت و شیطان او را وادار به آتش پرستی نمود و او نخستین کسی بود که آتشکده عبادت به وجود آورده بود. فرزندان و نوادگان او  به لهو و لعب پرداخته و اقدام به هر گناهی از جمله زنا، شرب خمر، آتش پرستی نموده و همگی در مسیر باطل قرار داشتند و تا زمان حضرت نوح(ع) در آن سرزمین باقی بودند و با طوفان نوح(ع) و توسعه آن در روی کره زمین، کل نسل وی منقرض شدند [35].
هشدار
انحراف از مسیر حق و پیروی از شیطان لعین، نه تنها انسان بلکه خانواده و افراد زیردست و نسل او را منحرف و به باطل سوق می دهد. از نخستین گناه باید پرهیز کرد تا مرتکب گناه دیگر نگردیم.
منابع:

 [1] . سوره روم، آیه10

[2] . سوره مائده، آیه 32

[3] . طبرسی، فضل بن الحسن، مجمع­البیان فی تفسیر القرآن، ج 3-4، ص 283

[4] . طبرسی، فضل بن الحسن، مجمع­البیان فی تفسیر القرآن، ج 3-4، ص 282

[5] . علامه طباطبایی، سید محمدحسین، ترجمه تفسیر المیزان، ج 10، ص 147

[6] . کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 8، ص 113

[7] . طبرسی، فضل بن الحسن، مجمع­البیان فی تفسیر القرآن، ج 3-4، ص 283

[8] .طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک(تاریخ الطبری)، ج 1، ص 145

9] ] .بیضاوی، ناصرالدین، نظام التواریخ، ص 5

[10] . علامه مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 11، ص 252

[11]. علامه مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 11، ص 224

[12] . علامه مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 11، ص 225

[1][13] . سید بن طاووس، سعد السعود، ص 37

[1][14] . سوره نساء، آیه 1

[1][15] . علامه طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 4، ص 137

[1][16] . محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج 14، ص 362

[17]. علامه مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 11، ص 224

[1][18] . علامه مجلسی، بحار الانوار، ج 11، ص 226

[1][19] . کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 8، ص 113

[20]. محدث نوری، مستدرک الوسائل، ج 12، ص 253

[21]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 2، ص 289

[22]. سوره مائده، آیه 28 و 29

[1][23] . آل عمران، آیه 169

[1][24] . سوره مائده، آیه 31

[1][25] . سوره مائده، آیه 31

[26]. طبرسی، فضل بن الحسن، مجمع­البیان فی تفسیر القرآن، ج 3-4، ص 286

[1][27] . علامه طباطبائی، سید محمد حسین، ترجمه تفسیر المیزان، ج 10، ص 160

[1][28] . کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 8، ص 114

[1][29] . کلینی، محمد یعقوب، الکافی، ج 8، ص 114

[30]. محدث نوری، میرزا حسین، مستدرک الوسائل، ج 12، ص 253

[1][31] . طبرسی، فضل بن الحسن، مجمع­البیان فی تفسیر القرآن، ج 3-4، ص 287

[1][32] . علامه مجلسی، محمدباقر، حیوه القلوب، ج 1، ص 471

[1][33] . کلینی، محمد یعقوب، الکافی، ج 8، ص 113

[1][34] . شیخ حرعاملی، وسائل الشیعه، ج 17، ص 313

[1][35] .طبرسی، فضل بن الحسن، مجمع­البیان فی تفسیر القرآن، ج 3-4، ص 287

سید تقی واردی. قم. 15 اردیبهشت 1400، مطابق 22 ماه مبارک رمضان 1442

 

 

 

شما اینجا هستید: خانه قرآنی و روایی تاریخی و رجالی شخصیت های منفی در قرآن کریم/ 1. قابیل