شهادت ثامن الائمه، حضرت امام علی بن موسی الرضا(ع)
آخرين روز ماه صفر، سال 203 هجرى قمرى
امام رضا(ع) در يازدهم ذىقعده سال 148 قمرى (1) و به روايتى در يازدهم ذىحجه سال 153 (2) در مدينه منوره ديده به جهان گشود.
پدر ارجمندش امام موسى كاظم(ع)، امام هفتم شيعيان و مادرش نجمه (تكتم) معروف به ام البنين(س) بودند.
امام رضا(ع) در 35 سالگى، پس از شهادت پدرش امام موسى كاظم(ع) در زندان بغداد، در رجب سال 183 قمرى به امامت رسيد و مدت امامت آن حضرت، بيست سال بود.
امام رضا(ع) از آغاز تولد تا زمان شهادت خويش با شش تن از خلفاى عباسى به نام هاى: منصور دوانقى، مهدى، هادى، هارون الرشيد، امين و مأمون عباسى معاصر بود و ايام امامت آن حضرت، مصادف بود با خلافت هارون، امين و مأمون.
يكى از حساسترين مقطع زندگى امام رضا(ع) و حتى مهمترين مقطع امامت شيعيان، مسافرت اجبارى آن حضرت به خراسان و پذيرش ولايتعهدى مأمون عباسى است، كه سرانجام، شهادت آن حضرت در همين مسافرت به وقوع پيوست.
آن طورى كه از مأمون(هفتمين خليفه عباسيان) نقل شده است، وى در نبرد با برادرش امين، نذر كرده بود كه در صورت پيروزى بر سپاهيان امين و به چنگ آوردن خلافت اسلامى، قدرت را به شخصى كه افضل آل ابى طالب(ع) باشد بسپارد.
هنگامى كه سپاهيان مأمون عباسى پس از تصرف شهرهاى ايران، وارد عراق شده و با كشتن امين، بغداد و ساير بلاد اسلامى را به تصرف خويش درآوردند، مأمون در نشستى با حضور فضل و حسن از فرزندان سهل، مقصود خويش را آشكار ساخت و از آن دو (كه يكى مقام وزارت و امور سياسى كشور و ديگرى سردارى سپاه و امور نظامى وى را بر عهده داشت) خواست كه مقدمات حضور امام على بن موسى الرضا(ع) به عنوان برترين و والاترين شخصيت آل ابى طالب(ع) در خراسان را فراهم كنند.
مأمون گفت: ما أعلم احداً افضل من هذا الرّجل على وجه الأرض؛ من در كره زمين، شخصيتى بالاتر و والاتر از اين شخص (امام رضا«ع») براى پذيرش خلافت اسلامى سراغ ندارم.(3)
مأمون در اجراى نيت خود، بسيار جدى بود و از مخالفت مخالفان و دشمنان اهل بيت(ع) واهمه اى نداشت. وى، به يكى از سرداران سپاه خويش به نام جلودى مأموريت داد كه از خراسان به مدينه رفته و امام رضا(ع) و بسيارى از علويان بزرگوار را با خود به خراسان آورد.
جلودى به مدينه رفت و دعوت مأمون عباسى را به امام رضا(ع) ابلاغ كرد. با اين كه علويان و نوادگان امامان معصوم(ع) از اين دعوت بسيار خرسند شده و خود را آماده مسافرت كرده بودند، ولى امام رضا(ع) اطمينانى به اظهارات مأمون نداشت و خواسته هايش را واقعى نمى ديد. به همين جهت، حاضر به مسافرت نگرديد. ولى جلودى اصرار كرد و امام رضا(ع) را با اكراه و اجبار به اين سفر بزرگ وادار نمود.
امام رضا)ع(، فرزند خردسالش محمد تقى)ع( را در مدينه جانشين خويش قرار داد و به همراه برخى از علويان و ياران خويش عازم خراسان شد. آن حضرت پس از عبور از بصره، وارد ايران شد و در مسير راه با استقبال شايان ايرانيان مشتاق اهلبيت)ع( روبرو گرديد. براى امام رضا)ع( در شهرها و بين راههاى ايران، از جمله قم و نيشابور، داستان و كرامتهاى زيادى به ظهور رسيده كه در كتب تاريخ و سيره امامان معصوم)ع( بيان شده است.
امام رضا)ع( پس از آن كه به "مرو" (4) مركز حكومت مأمونعباسى در خراسان رسيد، با استقبال مأمون و درباريان و قاطبه مردم روبرو شد. مأمون براى امام رضا)ع( احترام ويژهاى قائل شد و وى را بر همگان، از جمله علويان و عباسيان برترى داد و در تكريم و تعظيم او، هيچگونه كوتاهى نكرد.
وى به امام رضا)ع( عرض كرد: من مىخواهم خود را از خلافت اسلامى خلع كرده و آن را به شما واگذار كنم. نظر شما در اين باره چيست؟
امام رضا)ع( از پذيرش آن امتناع كرد. چون مىدانست كه مأمون در گفتارش صداقت ندارد و مىخواهد او را از اين راه بيازمايد و يا اگر حكومت را به وى واگذار كند، آن حضرت را پس از مدتى از ميان برداشته و خود دوباره حكومت را به دست گيرد و از اين راه، مشروعيت حكومت غاصبانه خويش را به اثبات رساند.
مأمون كه از پذيرش خلافت اسلامى از سوى امام رضا)ع( نااميد شده بود، به آن حضرت پيشنهاد كرد كه ولايتعهدى وى را بپذيرد.
مأمون در اين باره اصرار كرد و حتى به گونهاى امام رضا)ع( را تهديد كرد. وى به امام رضا)ع( گفت: عمر بن خطاب در هنگام مرگش، شورايى متشكل از شش نفر براى انتخاب جانشين خود برگزيد، كه يكى از آنان، جدّت علىبنابىطالب)ع( بود. وى با آنان شرط كرد كه هر كسى مخالفت ورزد، گردنش را با شمشير بزنند.
امروز، من از تو مىخواهم كه ولايتعهدى مرا بپذيرى و چارهاى جز پذيرفتن آن ندارى!
امام رضا)ع( كه در مقابل تهديد جدى مأمون روبرو شده بود، چارهاى جز رضا و تسليم نديد. آن حضرت، ولايتعهدى مأمون را با شرايطى پذيرفت.
امام رضا)ع( فرمود: در صورتى ولايتعهدى تو را مىپذيرم كه مسئوليت امرونهى در حكومت تو با من نباشد، در چيزى فتوا ندهم و در دعوايى داورى نكنم و كسى را عزل و يا نصب ننمايم و آيينى را كه هم اكنون در خلافت تو رايج است، تغيير ندهم.
مأمون، تمام خواستههاى امام رضا)ع( پذيرفت.
امام رضا)ع( مىخواست با اين شرايط به او و همگان تفهيم كند كه آن حضرت، از عناصر خلافت نيست و نقشى در حكومت ندارد و هيچگونه مسئوليتى از جانب حكومت متوجه او نيست و از اين كه ولىعهد خليفه است، يك امر اجبارى و به عبارتى تشريفاتى، بيش نيست.(5)
مأمون، پس از آن كه توانست امام رضا)ع( را به پذيرش ولايتعهدى حاضر نمايد و از آن حضرت، پاسخ مثبت بگيرد، بسيار شادمان شد و در آغاز، نشستى خصوصى با سران كشورى و لشكرى و خانوادگى برقرار كرد و ولايتعهدى امام رضا)ع( را به اطلاع آنان رسانيد و هفته بعد، در نشستى عمومى، تمامى سران كشورى، لشكرى، درباريان، نظاميان، قاضيان، فرهنگيان و اقشار مختلف مردم را بار عام داده تا با امام رضا)ع( بيعت نمايند.
مأمون، نخست به فرزند خود عباس و سپس به سايرين دستور داد كه با آن حضرت بيعت كنند.
از آن هنگام، لباس سياه عباسيان به رنگ سبز كه لباس علويان بود، تغيير پيدا كرد و همگان سبزپوش شدند. هم چنين بيرقها و پرچمهاى عباسيان كه به رنگ سياه بود، تبديل به سبز گرديد.
مأمون در آن ايّام به شكرانه پذيرش ولايتعهدى از سوى امام رضا)ع(، دستور داد مواجب و حقوق يكساله كارمندان و سپاهيان را يكجا پرداخت نمايند.
سخنسرايان و شاعران دوستدار اهلبيت)ع( كه قريب به دو قرن نمىتوانستند از ترس خلفاى اموى و عباسى و عاملان آنها، نامى از اهلبيت)ع( ببرند، يكباره، زبان به تمجيد و توصيف اهلبيت عصمت و طهارت)ع(، از جمله امام رضا)ع( گشودند و در اين باره سخنها و شعرهاى فراوان در مجلس مأمون و در خارج مجلس سرودند.
مأمون نيز فرمان داد كه به نام نامى امام رضا)ع(، سكه زنند و پول رايج و رسمى آن زمان را به نام آن حضرت، منقّش گردانند.
هم چنين به تمام سخنگويان و خطيبان جمعه دستور داده شد كه در هنگام سخنرانى، نام امام رضا)ع( را با توصيف و تعظيم بيان كنند.
در آن سال، مأمون، اميرى حج را به اسحاق بن موسى، برادر امام رضا)ع( سپرد و او را به همراه حاجيان خراسان، روانه مكه نمود و به وى دستور داد در تمامى شهرهاى بين راه، مردم را از ولايتعهدى امام رضا)ع( باخبر گرداند.
بدين طريق آوازه ولايت عهدى امام رضا)ع( در تمامى شهرها طنين افكن شد.
در مدينه منوره، عبدالحميد بن سعيد، خطيب وقت، به هنگام خطبه در فراز منبر رسول خدا)ص( چنين گفت: ولىّ عهد المسلمين على بن موسى بن جعفر بن محمد بن على بن الحسين بن على(ع). (8)
شيعيان و دوستداران اهلبيت)ع(، فرصت و موقعيت بسيار مناسبى پيدا كرده تا پس از سالها اختناق و فشار، بار ديگر راه و رسم خويش را آشكار و حقانيت مذهب خود را اثبات كنند. علويان، به ويژه نوادگان امام جعفرصادق)ع( و فرزندان امام موسىكاظم)ع( به خاطر وجود مبارك امام رضا)ع(، موقعيتهاى ممتازى در حكومت مأمون پيدا كرده و در ايران، عراق، حجاز و يمن به منصبهايى رسيدند.
در خراسان نيز به خاطر گفتمانها و رفتار دلنشين و زيباى امام رضا)ع(، هر روز محبوبيت آن حضرت و گرايش مردم به سوى اهلبيت)ع( زيادتر مىشد.
روند چنين پروسهاى، خوشايند مأمون نبود. زيرا وى مىخواست از ولايتعهدى امام رضا)ع( براى مشروعيت و مقبوليت عمومى حكومت غاصبانه خويش، استفاده ابزارى كند، ولى امام رضا)ع( با درايت خويش، نتيجه را به عكس خواستههاى مأمون كرد و به همگان تفهيم نمود كه خلافت عباسيان، مشروعيت ندارد و بايد به خاندان پيامبر)ص( كه شايستهترين افراد اُمتند برگردد.
مأمون با زيركى و فطانت خويش به اين أمر پى برد و خود را بازنده ميدان ديد. بدين جهت، درصدد معارضه پنهانى با امام رضا)ع( برآمد.
از سوى ديگر، در عراق و به ويژه در بغداد، شورشهايى برضد مأمون پديد آمد و عباسيان در غياب مأمون، وى را از خلافت خلع كردند و ابراهيم بن مهدى عباسى را به تخت خلافت نشانده و با او بيعت كردند. حسن بن سهل كه از سوى مأمون، فرماندهى كل سپاه و حكومت عراق و بخشهاى عربى را بر عهده داشت، با مخالفان مأمون به نبرد پرداخت ولى اين گونه رويدادها را از مأمون، پنهان نگه مىداشت و تلاش مىكرد كه اخبار عراق به وى نرسد.(7)
امام رضا)ع( كه از اين گونه خبرها اطلاع داشت، آنها را به مأمون گوشزد مىكرد. اين أمر، سبب شد كه فضل بن سهل، از موقعيت خويش و برادرش حسن بن سهل در نزد مأمون احساس خطر كرده و از جانب مأمون، متهم به پنهانكارى گردند. بدين لحاظ تلاش مىكرد كه امامرضا)ع( را از چشم مأمون بيندازد و وى را نسبت به آن حضرت بدگمان كند.
امام رضا)ع( در برابر رفتار و كردار غيرانسانى و غيراخلاقى سرداران و زمامداران عباسى، اظهار ناخوشايندى مىكرد و مأمون را در قبال آنها مسئول مىدانست. آن حضرت، در برابر كردار و رفتارهاى ناپسند خود مأمون نيز ساكت نمىشد و وى را نسبت به آنها، هشدار داده و درستى و راستى راه را به وى نشان مىداد.
مأمون در ظاهر از نقدها و پيشنهادهاى امام رضا)ع( استقبال و اظهار خوشنودى مىكرد ولى در باطن، بسيار رنج مىبرد و به تدريج وجود امام رضا)ع( را بر خود سنگين مىديد.(8)
وى در صدد برآمد تا به طريقى، اين امام همام را از سر راه خويش برداشته و به حكومت دلخواه خود، بدون مراقبت و مزاحمت كسى ادامه دهد.
به هر تقدير، در بازگشت مأمون و درباريان و كارگذاران حكومتى او از خراسان، جهت عزيمت به سوى عراق، و انتقال مقر حكومت از "مرو" به "بغداد"، در آغاز، فضل بن سهل به توطئه مأمون، در حمام سرخس ترور گرديد و به قتل رسيد. پس از آن، امام رضا)ع( در طوس به توطئه مأمون، مسموم گرديد و پس از دو روز بيمارى شديد، به شهادت رسيد.
پس از آن كه امام رضا)ع( به شهادت رسيد، مأمون يك شب و يك روز، شهادت آن حضرت را مخفى نگه داشت و سپس به سراغ محمد بن جعفر بن صادق)ع( كه عموى امام رضا)ع( و بزرگ علويان بود، فرستاد و او را از درگذشت امام رضا)ع( باخبر گردانيد. مأمون در جمع علويان سوگوار، ابراز اندوه و تأثر نمود و بدن شريف امام رضا)ع( را به آنان نماياند كه ببينند، هيچ آزارى به آن حضرت نرسيد و به مرگ طبيعى از دنيا رفت.
مأمون براى پنهان داشتن توطئه ننگين خود و فريب دادن علويان و محبّان اهلبيت)ع(، در شهادت امام رضا)ع( بسيار گريه و ناله كرد. وى گفت: اى برادر! چه قدر بر من گران و سنگين است كه تو را چنين ببينم. من آرزو داشتم كه پيش از تو از دنيا بروم، وليكن خداى سبحان آن چه را اراده كند، به انجام مىآورد.
آن گاه دستور داد كه بدن شريف آن حضرت را غسل و كفن نمايند و خود وى، جنازه آن امام شهيد را بدوش گرفت و به محلى كه هم اكنون مرقد شريفش است، تشييع نمود و در همان جا كه در جوار قبر پدرش هارونالرشيد است، دفن نمود.
محل تدفين امام رضا)ع(، پيش از آن، خانه و ملك حميد بن قحطبه بود كه در روستاى سناباد قرار داشت. هنگامى كه هارونالرشيد در سال 193 هجرى قمرى به هلاكت رسيد، وى را در آن جا به خاك سپردند. مأمون پس از شهادت امام رضا)ع( مىخواست بدن شريف آن حضرت را پشت قبر پدر خود هارونالرشيد قرار دهد، به طورى كه قبر هارون، قبله امام رضا)ع( گردد. ولى در هنگام كندن قبر، سنگ بزرگى نمايان شد كه كندن آن، غيرممكن بود. اما در روبروى قبر هارون، كندن قبر با مشكلى مواجه نبود. بدين جهت، قبرى براى امام رضا)ع( در پيش روى قبر هارون كندند و آن حضرت را در آن دفن نمودند. هم اكنون، مرقد مطهر و منور امام رضا)ع(، قبله قبر هارونالرشيد است. گفتنى است كه در ظاهر امر، غسل و كفن و نماز بر بدن امام رضا)ع( به دستور مأمون انجام گرفت، ولى در واقع و عالم معنى، بدن امام معصوم)ع( را بايد امام معصوم ديگرى غسل و كفن نمايد. به همين جهت، روايات فراوانى وارد شدهاست كه امام محمد تقى)ع( از مدينه )با كرامت و قدرت الهى( به خراسان رفت و بدن شريف پدرش امام رضا)ع( را غسل و كفن نمود و بر وى نماز به جاى آورد.
درباره تاريخ شهادت امام رضا)ع(، اكثر مورخان، صفر سال 203 قمرى را ذكر كردهاند ولى از اين كه در چه روزى از اين ماه بود، اتفاق نظر ندارند. برخى از آنان، آخرين روز از ماه صفر و برخى ديگر، روزهاى ديگرى را بيان كردهاند.(9)
هم چنين برخى از آنان، شهادت آن حضرت را در 23 ذىقعده سال 203 قمرى مىدانند.(10)
جانشين امام رضا)ع(، فرزندش امام محمد تقى)ع( بود كه به عنوان نهمين امام معصوم، رهبرى شيعيان را بر عهده گرفت.
-------------------------------------------------
منابع:
1- زندگانى چهاده معصوم(ع) (ترجمه اعلامالورى(، ص 423؛ منتهىالآمال (شيخ عباس قمي)، ج2، ص 256 و بحارالانوار (علامه مجلسي)، ج49، ص 2
2- كشف الغمه (علي بن عيسي اربلي)، ج3، ص 70
3- الارشاد (شيخ مفيد)، ص 602
4- اين شهر، هم اكنون در كشور تركمنستان واقع شده است.
5- الارشاد، ص 600
6- همان، ص 605 و زندگانى چهاده معصوم)ع( )ترجمه اعلامالورى(، ص 445
7- تاريخ ابنخلدون، ج2، ص 383
8- زندگانى چهاده معصوم(ع) (ترجمه اعلامالورى(، ص 452 و الارشاد، ص 611
9- همان، ص 426؛ منتهىالآمال، ج2، ص 312 و الارشاد؛ ص 591؛ بحارالانوار، ج49، ص 2 و 292 و كشفالغمه، ج3، ص 150
10- وقايع الايام (شيخ عباس قمي)، ص 97
(برگرفته از کتاب روزشمار تاریخ اسلام(ماه صفر) ، تالیف سید تقی واردی، نشر دارالثقلین)